مردم شناسی بهائیت جدید

1. بهائیت مذهب مدرنیسم ایرانی است که توسط دولت مدرن اروپایی، یعنی آنگلوساکسون ها، یا به طور دقیق تر انگلستان به وجود آمده است. پس بهائیت یک مذهب مجعول غربی در مشرق است. و گستره فرهنگی غرب در حال اوج، در شرق و ایران است، پس این مذهب حیثیت فرهنگی غربی ها نیز هست.

2. مذهب بهائیت از تفسیر یهودی مذهب تشیع در ایران آغاز شد. یعنی «پروتستانیتزیم شیعی». چرا که پروتستانیتزیم، تفسیر عهد جدید(انجیل) با عهد عتیق(تورات) است که با محوریت «ملی گرایی آلمانی» به وجود آمد. از این جهت معرفت«تفسیر یهودی» با ساختار «پادشاهی آلمانی» پیوند می خورد. مکتب پروتستانیتزیم در آلمان شکل می گیرد و بهائیت نیز از مقوله ملی گرایی ایرانی بهره می گیرد.

3. مهم ترین عنصر پروتستانیتزیم «فردیت دینی» است؛ یعنی جدایی معرفت از سازمان دینی و روحانیت مسیحی کاتولیک که در نهایت به نوعی «تدین فردی» می رسد. در بهائیت نیز همین فردیت به اوج می رسد: فردیت دینی و تکیه بر الهامات فردی و عرفانی، به همین دلیل عبادت خود را در معبدهای «سکوت» قرار داده اند.

4. فردیت دینی در پروتستانیتزیم، زمینه «فردیت معرفتی» و شناختی کانتی را تشکیل داد. کانت باز تولید معرفتی پروتستانیتزیم یا یهودیت معرفتی است و روشنفکری نیز نوعی فردیت معرفتی است که در فلسفه کانت و یهودیت معرفتی ریشه دارد.

5. کسانی که در ایران به روشنفکری روی آورده اند، در قالب پروتستانیتزیم وبا الگوی آن، به باز تفسیر مذهب خود پرداخته اند؛ مانند پروتستانیتزیم اسلامی که مهم ترین نکته در آن، برخورد آنها با روحانیت و سازمان مربوط به آن بوده است. این گروه در این فردیت معرفتی مبتنی بر فلسفه کانت، جدایی دین از سیاست را جست وجو می کرده اند.

6. کانت که روح فلسفی انگلوساکسون را تشکیل می دهد و ذهن فردی را مورد کنکاش قرار داده است. موجب هدایت آنها به طرف نوعی سیاست خارجی بوده است و آن ایجاد فردیت دینی در سطح جهان است و ایجاد بهائیت توسط انگلیسی ها در همین جهت بوده است. پس سیاست خارجی انگلوساکسونها در جهت یهودیت سازی معرفتی دینی در سطح جهان است و جهانی شدن که از نظریه یهودی و کانت به وجود آمده است، همین سیاست جهانی در باب مذهب را پی می گیرد.

7. نزدیکی بهائیت با سازمان جهانی یهود، در همین چارچوب معرفتی قابل مطالعه و بررسی است(معبد مرکزی بهائیت در اسرائیل در حیفا است)، پس کشورهای انگلوساکسون که جولانگاه یهودیت جهانی است، در رویارویی با ایران، به دنبال یک الگوی معرفتی بر همین اساس است که بهائیت جدید در ایران تشکیل خواهد داد.

8. فردیت معرفتی حاکم بر یهودیت و بهائیت آنها به نفی هر گونه چارچوب فلسفی در تاریخ کشانده است. در مسیحیت، عقیده بازگشت مسیحی در آخر الزمان موجب به وجود آمدن فلسفه مسیحی تاریخ(هگل) گردید و یهودیت معرفتی و فردگرایی شناختی، با این فلسفه تاریخ درگیر شد(مثل پوپر)، پس جنگ میان فلسفه تاریخ و عدم آن، در جنگ معرفتی مسیحیت و یهودیت ریشه دارد.

9. فلسفه تاریخ بر مبنای تعیین آخر الزمان در آمدن منجی در یهودیت و مسیحیت متفاوت است. در یهودیت، مسیح واقعی در آخر الزمان ظهور خواهد کرد. پس اکنون مسیح وجود ندارد تا فیضی به عالم افاضه کند و تاریخ را به آخر الزمان رهنمون سازد.

پس تاریخ از دیدگاه یهود تاریخی برهنه و خالی و تابع عمل های انسانی است؛ ولی در مسیحیت تا زمان ظهور، مسیح در آسمان است و فیض خود را برای هدایت انسان ها افاضه می کند، پس فلسفه تاریخ یهود بر عمل انسان در یک مقارنت وقایع تاریخی استوار است؛ ولی در فلسفه تاریخ مسیحی، وقایع تاریخی دارای دو سطح است: یکی سطح فیضی (روح در تاریخ هگل) و دیگری سطح مقاومت وقایع تاریخی.

10. در عالم اسلامی، تشیع قائل به وجود فیض بخش امامان در حضور و غیبت است که از آن به ولایت تعبیر می شود. و اهل سنت نیز به تاریخی واقعی بدون ولایت، پس تشیع به عالم و مسیحیت نزدیک است و اهل سنت به یهود. بنابراین روشنفکران سکولار در جهان تشیع، برای روشنفکری خود ناچار به رجوع به عقل کانتی یا عقل یهودی و یا عقل معتزلی(اهل سنت) هستند، عقلی که مجرد و جدای از ولایت باشد. و تاریخ را در جهت غرایزی انسانی بازسازی کند.

11. نفی فیض امام زمان زنده در پرده غیبت فضای زیادی برای روشنفکران سکولار در عالم تشیع ایجاد می کند. برای آنکه عقل کانتی یا معتزلی، خود را به جولان در آورند، همان عقل کانتی که بهائیت در قرن نوزدهم به وجود آورد و فیض امام غایب را منکر شد تا فردگرایی معرفتی در عالم تشیع به وجود آورد.(هر چند در نهایت پیروان خود را به پرستش رهبر مذهبی خود واداشتند.)

12. روشنفکران سکولار در عالم تشیع با ایجاد مناطق و فضاهای فراغ(فراغ از عقیده و شریعت) برای تحقق نظریه های بازی معرفتی انگلوساکسونی تلاش می کردند که در مرحله اول به منطقه الفراغ معرفتی پرداخته شد (قبض و بسط تئوریک شریعت) و سپس به منطقه الفراغ از ولایت ناشی از انسان کامل و نفی نظریه انسان کامل رسیده اند(مدیریت سکولار و نفی حکومت اسلامی) و در نهایت، نفی فیض انسان کامل حاضر و غایب و تفسیر انسان کامل به ذهن فعال.

13. با تحویل انسان کامل به عقل کانتی، می توان در احکام و اخلاقیات و عقاید صادره از او تشکیک عقلی کرد و سپس نشاندن روشنفکران سکولار بر جای او و صدور احکام و اخلاقیات بر عقاید از جانت روشنفکر معاصر که از آن به دین سکولار شده، تعبیر می شود و روشنفکران سکولار، به جای روحانیت خواهد نشست و این همان بهائیت جدید است.

14. بهائیت جدید دارای مبانی خاصی است:

الف. نفی عقل شیعی و ولایی و پناه بردن به عقل معتزلی یا عقل کانت یا یهودی.

ب. نفی حجیت لفظی قرآن و جدایی لفظ قرآن از معنای آن و وارد شدن در این جدایی و نظریه پردازی سکولاریستی.

ج. نفی امامت ظاهر و غایب و جایگزینی عقل مفسر به جای آن.

د. ایجاد فضای لازم برای یهودیت معرفتی، برای ایجاد فضای لازم برای نظریه جهانی سازی انگلوساکسونی.

ر. سیاست معرفتی دینی برای پذیرش اندیشه های جهانی سازی لیبرالیستی انگولاساکسونی، وسپس پذیرش ارزش های زر سالاران یهودی جهانی و مصرف زدگی جهانی.