«پاتریک مودیانو» نویسندهی فرانسوی و برندهی نوبل 2014 و گنکور سال 1978 است. از نویسندگانی است که قدرتش در نثر کتابهایش است تا ایدهی داستانهایش. مودیانو رماننویسی است با اندیشههای عمیق فلسفی و هستی شناختی که دربارهی دو مقولهی هویت و حافظه کنکاش میکند. بیشتر قهرمانان آثار مودیانو از اختلال شخصیت و هویت رنج میبرند. شخصیت رمان «خیابان بوتیکهای خاموش» هم، چنین است. با بنیتا همراه باشید تا نگاهی مختصر به این رمان داشته باشیم.
پاتریک مودیانو
آثار نویسندگان برنده ی جایزه ی نوبل در کشور ما طرفداران زیادی دارد. نویسندگانی مانند پاتریک مودیانو و «جولین بارنز». چندی پیش پیمان خاکسار، هیاهوی زمان جولین بارنز را برای علاقه مندان امضاء کرد. این مطلب را می توانید در بنیتا بخوانید.
این رمان مهمترین اثر پاتریک مودیانو است که در سال 1978 جایزهی گنکور را برایش به ارمغان آورد. خیابان بوتیکهای خاموش،مهمترین اثر پاتریک مودیانو و داستان آن درباره جستوجوی حقیقت و گذشته کارآگاهی حافظهباخته است.
مودیانو به کمک نیروی شگرف و ساده روایت، مخاطب را از صفحه اول کتاب با پرسهزنیهای شخصیتهای ضدقهرمانان داستان خود در قلب پاریس، عروس پیر و زیبای شهرهای جهان، با ذکر اسامی خیابانها، کوچهها، میدانها، ایستگاهها و متروها همراه میکند. مودیانو داستان دستیار کارآگاهی را روایت میکند که دچار فراموشی شده و جستجویی برای یافتن گذشتهاش آغاز میکند. او چیزی جز چهرهاش ندارد. نه هویتی و نه کسی که او را به یاد بیاورد. تنها امیدش شناخته شدن توسط ناشناسانی است که شاید زمانی او را در جایی دیدهاند. مودیانو داستان گمگشتگی انسان مدرن را بازگو میکند که در جستجوی هویت هستند. رمان را که بخواهیم به وضع شخصیت اصلی دچار میشویم. با دنیایی پر از ابهام و چرایی روبر میشویم. تا آخر نمیفهمیم که این آدم گیج و سردرگم از گذشته و از شخصیت خود واقعاً چهکاره بوده؟ چرا پلیس در پی اوست؟ چرا از اطرافش ترس داشته؟ چرا به دنبال فرار غیرقانونی از فرانسه بوده؟ و چرا فرد دیگری را با خود همراه میبرد؟ آن فرد دیگر چه مشکلی با گذشتهی خود و یا فرانسه داشته؟ هیچ انگیزه شخصی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی در این بین بیان نمیشود. دلیل عمل و عکسالعمل کارها معلوم نیست. فقط چیزی اتفاق افتاده که نمیدانیم چیست و تا آخر هم به درستی نمیفهمیم چه بوده. همهچیز در هالهای از ابهام و بیاطلاعی و پرسش.
این کارآگاه من واقعی خود را در هیاهوی بسیار اتفاقات و شخصیتها و حوادث گم کرده. نمیداند کیست. حتی نمیداند چه میخواهد باشد و چه احساسی نسبت به چه چیزی دارد. نه تأسف از آنچه بر او گذشت و نه تأسف بر کسانی که همراهش بودند و دیگر نیستند. نه هیجان از اینکه خودش زنده مانده است. نه حتی هیجان از اینکه خودش را دارد پیدا میکند. یک شخصیت بیحس و لمس که انگار فقط به حکم وظیفه دارد دنبال گذشته خود میگردد. هنوز بعد از این همه سال هم کسی در زندگی او نیست. جز دو سه نفر همکار.
نکتهی جالبی که در این رمان وجود دارد این است که هیچکس از هیچچیز آگاه نیست. داستان دانای کل ندارد که خواننده امیدوار باشد آهسته آهسته و با کمک او سر از این داستان در بیاورد. مخاطب با یک داستان پلیسی طرف است که فضای سرد و آرامی دارد و عاری از هر نوع هیجان و یا تعلیق جنایی است، در حالی داستان پلیسی باید از پر از هیجان باشد.
روابط حاکم بر انسانهای رمان هم گنگ و نامحسوس و مربوط به گذشته است. پر از ابهام و سو تفاهم که جایی برای ایجاد رابطه برای حال انسانها باقی نگذاشته. همه تک و تنها و دور از یک جمع دوستانهاند. تنها جمع دوستانه و عاشقانهای که تصویر میشود مربوط به گذشتهای است که نه آدمهایش دیگر هستند نه مکانش معلوم است. اصولاً آدمها هیچ اجتماعی را نمیسازند. هر کدام جزیره تنهایی هستند که ممکن است یکدیگر را ببینند یا نبینند، به خاطر بیاورند یا نیاورند.
با همهی این تفاسیر، خیابان بوتیکهای خاموش داستانی است که باید خواند و رمانی است که میشود از آن لذت برد. این رمان ترجمهی زندهیاد ساسان تبسمی است که توسط انتشارات افراز و در 247 صفحه به چاپ سوم رسیده است.