شناسه : ۵۵۶۵۵۳ - جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۲۱
آیا امامان از پیامبران بالاتر هستند؟چرا؟
ما امامان را به استناد آیات قرآن و روایات فراوان از پیامبران دیگر برتر می دانیم .

سوال:آیا امامان از پیامبران بالاتر هستند؟چرا؟ وآیا آیه59نساء که میفرماید:"یاایهاالذین امنوا اطیعوا الله واطیعوالرسول واولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردّوه الی الله و الرسول و ان کنتم..." می بینیم که اگر مردم در موردی با هم منازعه کردند پس کافی است به خدا و پیامبر رجوع کنیم و نیازی به رجوع به امام نیست. کما اینکه در نهج البلاغه امیرالمومنین با این مضمون می فرماید ای مردم اگر در موردی با من مخالفید پس به آیات قرآن و رسولش مراجعه کنید. پس آیا معلوم می شود که احتمال خطا هم در امامان است؟ پاسخ: ما امامان را از پیامبران دیگر برتر می دانیم به استناد آیات قرآن و روایات فراوان که شرح همه وقت زیاد می خواهد و به یک موارد اشاره می کنیم: در این که رسول اکرم خاتم پیامبران است و افضل مخلوقات خداست و بر همه انسان ها از پیامبران و غیر پیامبران برتر است، شکی نیست و در قرآن حضرت امیر ، "نفس رسول خدا" خوانده شده (1) همچنان که پیامبر حضرت زهرا و امامان را "بضعه" (2) و پاره تن خود می خواند و این دلالت دارد که آنان هم پایه پیامبر و برترین خلایق بعد از پیامبرند. اما آیه 59 سوره نسا چنین است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الی الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر». در آیه بالا مؤمنان به اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و اولوالامر موظف شده اند. اگر در آیه بالا دقت عقلی کنیم ،بسیاری از مطالب روشن می شود. 1- ابتدا به اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر و اولی الامر دستور می دهد تا بعد نتیجه بگیرد که باید در موارد نزاع به حکم خدا و پیامبر گردن نهند. 2- پیامبر دو حیثیت و جنبه دارد: یکی تشریع گری که جزئیات احکام را تشریع می کند ،همان که خدا فرمود: «انا انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم». (3) دوم حکومت و قضاوتی که خدا به او داده است و دستوری که به این جهت صادر می کند: «لتحکم بین الناس بما اراک الله». (4) با کمی توجه معلوم می شود که چرا کلمه "اطیعوا " تکرار شده است. اندکی تامل ما را متوجه می کند که اطاعت از پیامبر در مواردی که ایشان جزئیات احکام را تشریع می کند، اطاعت از خداست. اگر منظور از اطاعت پیامبر، اطاعت از بیانات تفسیری و تبیینی ایشان بود، احتیاج به تکرار لفظ " اطیعوا " نداشت. اما اطاعت از ایشان در موارد احکام حکومتی و قضایی غیر از اولی است و گرچه آن هم به امر خدا واجب شده و اطاعت از خداست، ولی جا دارد که با امر جداگانه واجب شود. اگر کسی گمان کند که منظور از تکرار فقط تاکید است، نه توجه دادن به این دو حیثیت، می گوییم ترک تکرار بیشتر مفید تاکید بود و باید می فرمود :"اطیعوا الله و الرسول...". با توجه به همین نکته است که وجه عطف اولی الامر به رسول معلوم می شود،چون اطاعت از اولی الامر و رسول یک گونه است و هر دو در امور حکومتی و قضایی است، زیرا اولی الامــــر ( هر که باشند) سهمی از وحی و تشریع ندارند. 3- اولی الامر در وحی و تشریع سهمی نداشت ،ولی رسول خدا، هم شان تشریعی داشت و هم شان حکومتی. به همین جهت مسلمانان موظف شدند موارد نزاع را به خدا و پیامبر که صاحبان وحی و تشریع هستند بر گردانند. اولی الامر حق ندارند حکم جدید تشریع کنند یا حکم ثابتی از قرآن و سنت را نسخ نمایند. اگر اولی الامر را چنین حقی بود، باید مومنان را در هر عصر برای حل نزاع به ولی امر آن عصر ارجاع می داد. خدا می فرماید: «ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم ومن یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا بعیدا». (5) بنا بر این جز خدا و پیامبر ،هیچ کس حتی اولی الامر حق جعل حکم تشریعی ندارد .اولی الامر فقط حق دارند در مواردی که ولایت دارند ،حکم کنند یا در قضایا و موضوعات حکم خدا و رسول را بیان نمایند. به همین جهت هنگام تعیین تکلیف مرجع مومنان برای رفع اختلاف ، رد حکم را به شارع یعنی خدا و رسول واجب شمرد و نامی از اولوالامر نبرد. 4- "اولو الامر " هر که باشند، باید معصوم باشند، زیرا اطاعت از آنها در ردیف اطاعت از رسول خدا قرار گرفته, پس همچنان که اطاعت از رسول خدا مطلق است و هیچ قیدی بر نمی دارد، اطاعت از آنان هم هیچ قیدی برنمی دارد و اطاعت بی قید و شرط فقط از معصوم جایز است. ممکن است گفته شود در این جا اطاعت از اولو الامر مقید به قید عقلی است؛ یعنی عقل حکم می کند اطاعت از اولو الامر در مواردی که حکمشان مخالف قران و سنت نباشد، واجب است ،همچنان که رسول خدا هم به عنوان یک قاعده کلی فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق». (6) در رد این توهم عرض می شود : اطلاق وجوب اطاعت از اولی الامر ،نه در این آیه و نه در هیچ آیه دیگری قید نخورده و مشروط به شرطی نشده است، با این که خدا در مواردی که به مراتب از اهمیت کمتری برخوردار بوده ،اگر امر به اطاعت کرده ، از جمله روایتی که گذشت، قید آن را هم ذکر کرده و به تقیید عقلی یا تقیید به عمومات قرآن و سنت ، بسنده نکرده است. مثلا وقتی وجوب اطاعت از پدر و مادر را بیان می کند ، می فرماید: «و وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما». (7) آن وقت چگونه ممکن است در موردی به این اهمیت به تقیید عقلی و عمومات قران و سنت اکتفا کند؟! علاوه بر این، اولی الامر به رسول عطف شده که عصمت او قطعی است. اگر اولو الامر معصوم نباشد، هم عطف پسندیده نیست و هم لزوم ذکر قید و شرط بیشتر است تا توهم عصمتی را که از عطف حاصل شده ، بزداید.بنا بر این امر به اطاعت از اولو الامر مطلق است. آنان نیز همانند رسول معصوم هستند. 5- مخاطب آیه مومنان هستند. آنان مامور شده اند که مطیع خدا و رسول و اولی الامر باشند. ضمیر در "تنازعتم" به مومنان بر می گردد؛ یعنی اگر بین شما(نه بین شما و اولی الامر) در امور اجتماعی یا در تفسیر قرآن و سنت اختلاف افتاد و نزاع در گرفت، برای حل، آن را به خدا و رسول یعنی حکم صاحب شریعت بر گردید. اما نزاع آنان با اولی الامر معنا ندارد، زیرا اطاعت از اولی الامر به طور مطلق واجب است. اگر اولوالامر در امور اجتماعی و حکومتی امری می کند یا در تفسیر قران و سنت رایی می دهد، اطاعت از او واجب بوده و نزاع با او با وجوب اطاعت سازگاری ندارد. بنا بر این وقتی اولو الامر بگوید حکم خدا و رسول در این مسئله این است، کسی حق نزاع و مخالفت با او را ندارد ،زیرا واجب الاطاعه است. این وجوب به هیچ قیدی مقید نشده است.پس گفتار اولو الامر قطعا به کتاب و سنت بر می گردد و او از خود چیزی بر آن نمی افزاید. 6- موضوع مورد اختلاف ، می تواند همین موضوع اولوالامر باشد، بنابراین کاملاً منطقی است که در تعیین اولو الامر به خدا و پیامبر مراجعه شود و نه به اولو الامر ؛ زیرا این که "اولو الامر کیست؟"، محل اختلاف است، پس نمی شود به خود اولو الامر مراجعه شود. به این معنا، خود اولو الامر نیز در این نزاع حضور دارند اما نه از آن جهت که در عصمت آنها خدشه است، بلکه از آن جهت که تعیین مصداق نزد مسلمانان مجهول است، باید به خدا و پیامبرش رجوع کنند. 7- ممکن است که گفته شود خدا تصریح دارد اولو الامر از شما هستند (منکم)، یعنی آنان افراد معمولی هستند که گاهی خطا و اشتباه می کنند. در جواب می گوییم "منکم " مثل همان تصریحایی است که در مورد پیامبر آمده: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم ». (8) «ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم». (9) یعنی پیامبر و اولی الامر مانند شما انسانند، نه اینکه فرشته باشند، ولی نفی عصمت آنان را نمی کند. 8- بسیاری از علمای اهل سنت تصریح کرده اند که آیه بر عصمت اولی الامر دلالت دارد. چون به نظرشان بعد از پیامبر افراد معصوم را یافت نکرده اند، آن را بر "اهل حل و عقد"تطبیق کرده اند؛ یعنی گفته اند منظور از اولی الامر مجموع اهل حل و عقد در هر زمان است؛ یعنی مجموعه افراد موجه امت. ولی مجموعه ای که تک تک افراد آن غیر معصوم باشند ،به هیچ وجه مجموعه معصوم نمی شود زیرا مجموعه چیزی جز تک تک افراد نیست و وجودی جدا از وجود افراد ندارد. اگر بخواهند بگویند خدا به لطف و اعجاز چنین مجموعه ای از جامعه اسلامی را از خطا در امان می دارد و حدیث "لا تجتمع امتی علی خطاء" (10) به این عنایت دلالت دارد، می گوییم این حدیث به فرضی که از پیامبر صادر شده باشد، بر مطلب شما دلالت ندارد، بلکه ناظر بر این است که هیچ گاه همه افراد امت بر امر خطا و امر اشتباهی اجتماع نمی کنند. همیشه گروهی هر چند کم _ حتی یک نفر _ بر حق پافشار و استوارند. دیگر این که امت به معنای همه افراد است ،نه گروه خاص. علاوه بر آن اهل حل و عقد به خودی خود معصوم نیستند،مگر اینکه لطف خاص خدا شامل امت اسلام شده، آنان را نگه دارد؛ اگر چنین لطف و کرامتی در حق امت اسلام صورت گرفته ، چرا خدا و پیامبر ،وظیفه این هیات و افراد آن و حوزه نفوذ رای و نظر آنان را معین نکرده اند؟ مسلمانان هم باید این مسائل را از پیامبر پرسیده و سؤال و جواب ها ثبت شده باشد، ولی چرا از آنها خبری نیست، در حالی که کتب روایی پر است از سوال های اصحاب از امور کم اهمیت ؛ باید بعد از رسول خدا برای حل امور به این عنوان متمسک می شدند و در احتجاج ها بدان احتجاج می کردند، در حالی هیچ سخنی از این عنوان و احتجاج بدان نیست؟! بنا بر این مردم باید مطیع اولی الامر باشند و نزاع با اولی الامر با اطاعت از آنها منافات دارد. البته اولی الامر در امور اجتماعی مثل پیامبر حاکم است و در امور دین فقط بیان کننده قرآن و سنت پیامبر می باشد و ما بیان قرآن و سنت را باید از اولی الامر بگیریم نه از غیر و اگر تفسیر کسی از قرآن و سنت با تفسیر اولی الامر متفاوت بود ، تفسیر اولی الامر معتبر است. اینها همه از لوازم وجوب اطاعت بدون قید و شرط است که در آیه بدان تصریح شده است. در آخر متذکر می شویم که یکی از موارد مهم نزاع که شدیدا هم اتفاق افتاده نزاع راجع به مصداق اولی الامر است؛ آیا در این نزاع صحیح است به خود اولی الامر مراجعه شود ؟ یقینا خیر از این رو می فرماید به خدا و رسول مراجعه کنید. پی نوشت ها: 1. آل عمران (3) ایه 61. 2. قاضی نعمان مغربی ، قاهره ، دار المعارف ، ج2، ص 214؛ صدوق ، امالی، بیروت، اعلمی ، ص 119. 3. نحل (16) آیه 44. 4. نساء (4) آیه 105. 5. احزاب (33) آیه 36. 6. شیخ صدوق ،الفقیه، قم ، انتشارات اسلامی ، ج4، ص381. 7. عنکبوت (29) آیه 8. 8. جمعه (62) آیه 2. 9. بقره (2) آیه 129. 10. ابن ماجه ، سنن ، بیروت ، دار الفکر ،ج2،ص 1303.