فیلمهای سینمایی بیوگرافی همانند "جکی" در زمین سخت بازی میکنند. اینگونه فیلمها کاملا به دو چیز وابسته هستند: اعتبار تاریخی و هنرمندی بازیگران. شاید به ندرت شاهد آثاری چون «پاتن» و «لینکلن» در گذر زمان باشیم؛ بیشتر فیلمهایی که در این ژانر تهیه میشوند آثاری معمولی هستند که بیشتر مستندوار به نظر میرسند تا یک محصول سینمایی، و اغلب با ایجاد بستری ملودرام و خلق تضادها و شخصیتهایی مصنوعی کارکرد و تاثیر خود را زیر سوال میبرند. ای کاش میتوانستم بگویم که "جکی" یکی از آن استثناهاست ولی اینگونه نیست. شخصیت اصلی هیچگاه نمیتواند از پوستهی ظاهری خود بیرون آمده و به شخصیتی منسجم و واقعی بر پردهی سینما تبدیل شود؛ شاید فیلمساز به دلیل ترس از حرمتزدایی از «ژاکلین (جکی) کندی» نتوانسته این کار را انجام دهد. او در این فیلم یک نماد اسطورهایست که فیلم به اندازهی کافی نتوانسته به آن جسم و روح ببخشد.
روایت عذابآور اثر که بر اساس ترتیب زمانیست از شیوهی داستان در داستان برای پیشروی بهره میبرد. زمان حال در فیلم بر اساس مصاحبهی واقعی خبرنگار مجلهی «لایف»، «تئودور وایت (بیلی کروداپ)» ، با خانم کندی (ناتالی پورتمن) پس از ترور همسرش جان کندی شکل گرفته. این مصاحبه حدود یک هفته پس از 22 نوامبر 1963 روز ترور جان کندی رییسجمهور آمریکا انجام گرفته اما فیلم سریعا از این بازه زمانی عبور میکند. نتیجهی این کار به بازگویی بیپردهی اتفاقات کلیدی زندگی جکی به عنوان بانوی اول در روزها و ساعاتِ پس از حادثهی ترور منجر شده است (البته به گردش تلویزیونی در کاخ سفید که او در 14 فوریه 1962 برگزار کرد نیز توجه شایانی شده). در "جکی" متناوبا شاهد استفاده از شیوهی فلاشبک-در-فلاشبک هستیم که به گشت و گذار در زمانهای مختلف میپردازد. شرح حادثهی ترور همسر جکی که در سکانسی آشفته به تصویر درآمده، به این گونه است که او طی مکالمهای این اتفاق را برای یک کشیش (با بازی جان هرت) تعریف میکند در حالی که خود این مکالمه در یک فلاشبک هنگام مصاحبه با خبرنگار دیده میشود.
بیشتر زمان فیلم صرف بازسازی تصاویر خاطرهانگیزی شده (مثل لحظهی سوگندیادکردن رییسجمهور لیندون بی. جانسون در مقابل نیروی هوایی) که در آن بیشتر بازیگران شباهتی ناچیز به شخصیتهای حقیقی که ایفا میکنند، دارند. اگر قصد و نیت فیلم "جکی" را مطالعهی شخصیتی تاریخی بدانیم، این فیلم هیچگاه شخصیتی سهبعدی به کاراکتر اصلی خود نمیبخشد. گویی آن را از لابهلای صفحات یک کتاب تاریخی بیرون کشیده. این نقص به فیلم لطمه زده و باعث شده که هرگز فاصلهی بین ما و جکی از بین نرفته و همذاتپنداری لازم ایجاد نشود. شیوهی داستانگویی فیلم همواره به بیننده خاطرنشان میسازد که در حال تماشای یک فیلم سینماییست و همین او را از لذت بردن و غرق شدن در داستان دور میکند.
برای برخی از بینندگان تماشای بازسازی یک واقعهی تاریخی هیجانانگیز به نظر میرسد، ولی سازندگان این اثر به دلیل محدودیتهای موجود در بودجه، بالاجبار دست به انتخابهایی عجیب زدهاند (استفاده از تصاویر آرشیوی با ساختار جدید فیلم همخوانی ندارد). بازی ناتالی پورتمن که برای هنرنمایی در این فیلم بسیار تحسین شده (به راحتی آب خوردن میتوان گفت که حداقل یک نامزدی اسکار برای او به ارمغان خواهد آورد)، بیشتر در میمیک صورت نهفته است و میتوان گفت شباهت چهرهی او به «پارکر پوزی (بازیگر آمریکایی» بیشتر است تا جکی کندی! من «پیتر سارسگارد» را به عنوان رابرت اف. کندی بیشتر قبول داشتم تا پورتمن را به عنوان جکی. اینها بازیگران بزرگی هستند که به دلیل شباهت کم فیزیکی با شخصیتهای واقعی نتوانستهاند آنطور که باید بدرخشند.
به نظر من نکته مثبت فیلم در این است که سعی نمیکند بررسی مختصری را از کل زندگی بانوی اول اسبق نشان دهد و بعضی از جزئیات پشت صحنه دربارهی این که جکی هفتهی پس از ترور را چگونه سپری کرد برای من جالب بود. قطع به یقین "جکی" مورد پسند آنهایی قرار میگیرد که به خانواده کندی بسیار توجه دارند و به بازهی زمانی کوتاه سه سالهی آنها در کاخ سفید افتخار میکنند. فیلم پر است از جزئیات کوچک و جذاب تاریخی و به خوبی به ما یادآور میسازد که جکی کندی چه زن فوقالعادهای بوده. به هر حال، عجز و ناتوانی فیلم در خلق چیزی فراتر از بازسازی صرفِ یک شخص یا یک دوره، تاثیرگذاری آن را کاهش داده. "جکی" بیشتر یک کنجکاوی تاریخیست تا یک فیلم خوب و تاثیر و ماندگاری چندانی ندارد.
مترجم: بابک مؤیدزاده