براساس اظهارنظر فعالان حقوق کودک روزانه حداقل یک تا دو مورد کودکآزاری در حاشیه شهرها رخ میدهد.
به گزارش ، روزنامه آرمان نوشت: اکثر این کودکآزاریها در درون خانواده و متاثر از اعتیاد بهویژه مصرف مواد صنعتی است. یکی از مهمترین دلایلی که فعالان حقوق کودک را برآن داشته تا بر تصویب لایحه حقوق کودکان و نوجوانان تاکید مبرم داشته باشند حجم قابل توجه کودکآزاری در حاشیه شهرهاست. در واقع با وجود حضور پررنگ اورژانساجتماعی و دخالت آنها در موارد کودکآزاری آنها هنوز در هنگام مواجهه با کودکآزاران با مسائل قانونی قابلتوجهی مواجهاند که دستوپای آنها را برای مواجهه قانونی با کودکآزاران به میزان زیاد میبندد. مشکلات اقتصادی فراوان را شاید بتوان یکی از دلایل ازدیاد موارد کودکآزاری در حاشیه شهرها دانست.
چهره سیاه و رنجور فقر را در اکثر مناطق حاشیهنشین میتوان دید و کودکان گاهی اولین قربانیان آن هستند. بسیاری از کودکان بهدلیل اعتیاد و مشکلات خانوادگی خود مجبور به کار میشوند و «کودک کار» نام میگیرند. کار کردن کودک در قوانین بینالمللی حقوق کودک جرم تلقی شده و میتوان آن را نوعی کودکآزاری برشمرد. نکته حائزاهمیت آن است که کودک ناخواسته تن به کار میدهد و در این میان هیچکس کمترین توجهی بهسختیها و مشکلات کودک کار در عنفوان دوران کودکی خود نمیکند. بنابراین او به ناچار وارد چرخهای از درد و غصه میشود که گریزی از آن ندارد. اعتیاد سرپرست خانوار تنها عاملی نیست که کودکان را به کار ناچار میکند و برخی از خانوادهها نه بهدلیل اعتیاد بلکه بهدلیل فقر و ناچار به کار کودک خود رضایت میدهند. شاهد این مدعا وجود کودکان کار در مناطق خارج از شهر، حاشیهنشین و زاغهنشین است، کودکانی که گاهی قید مدرسه و درس را نیز میزنند و باتوجه به آنکه حق تحصیل از آنها گرفته شده سرنوشت بهتری از والدین خود در انتظار ندارند.
مصداق کودکآزاری صرفا کار نیست
تمام آنچه به نام کودکآزاری در مناطق حاشیهنشین عنوان کردیم به کار کودک معطوف نمیشود و در بسیاری از موارد کمبود امکانات در مناطق حاشیهنشین نوعی کودکآزاری محسوب میشود. کودکی را تصور کنید که از انواع امکانات آموزشی، بهداشتی، خدماتی و امنیتی محروم است در این صورت آیا زندگی او در محیط توصیف شده نوعی کودکآزاری محسوب نمیشود؟ در واقع آزارهای کلامی، رفتاری و جسمی و روحی از مصادیق اصلی کودکآزاری محسوب میشوند، اما بهنظر میرسد مراقبت و نگهداری از کودک در این شرایط نیز دست کمی از کودکآزاری ندارد. روح و جسم کودکانی که از حداقل امکانات همسالان خود برخوردار نیستند و با این شرایط تن به زندگی میدهند سخت آسیب خواهد دید. کودک کاری که با چهرهای آشفته و لباسی مندرس در حال فروش فال است یا کودک فقیری را که دست در دست پدر چهرههای خندان و لباسهای مرتب کودکان سوار بر خودروهای لوکس یا تبلت در دست را میبیند، تصور کنید؛ در این صورت به معنای واقعی کودکآزاری پی میبرید. هرچند در این موارد بیش از والدین این فقر است که کودک را مورد آزار قرار میدهد، اما نتیجه برابر است. این کودک با خشم، کینه و اندوه قد میکشد، اما بزرگ نمیشود.
کودکآزاری جسمی فاجعه بار است
مصادیق کودکآزاری روحی را سالها بعد و در رفتار و کردار کودکدرون یک مرد یا زن 30ساله میبینیم، اما کودکآزاری جسمی چهرهای کریه و باورناپذیر دارد که این روزها زود به زود بر صفحه روزنامهها یا سایتهای خبرگزاریها دیده میشود. پدران و مادران بسیاری این روزها کودکان معصوم و بیگناه خود را با هزاران رنج و درد خفته و آشکار راهی تخت بیمارستانها میکنند. چشمهای کودکان آزار جسمی دیده بیش از جسمهای سیاه و کبودشان رنج و درد دارند و این موضوع به سادگی در عکسهایشان قابل مشاهده و سایه فقر یا اعتیاد بر تن این کودکان افتاده است. آیا میتوان ادعا کرد پدر، مادر یا والد کودک بهدلیل اعتیاد یا فقر مجاز به هرگونه برخورد غیرانسانی با اوست؟ پاسخ به این سوال بسیار سخت است و قطعا جز فردی که یک شب سر گرسنه بر زمین گذاشته کسی نمیتواند پاسخگوی این سوال باشد. اگر دو عامل فقر یا اعتیاد را که به کودکآزاری منجر میشوند، کنار بگذاریم متوجه نوع گستردهتری از کودکآزاری در لایههای درونی و پنهان جامعه میشویم که دیگر مختص قشر فقیر، کمسواد یا آسیبپذیر جامعه نیست و به فرهنگ مردم در مواجهه با کودکانشان برمیگردد. در واقع لزوم سواد و آگاهی والدین شرط لازم برای برخورد با کودک خود است، اما شرط کافی نیست. والدین در کنار آن باید از دانش و آگاهی کافی در برقراری ارتباط سالم و سازنده با فرزندان خود نیز بهرهمند باشند. در پس نبود این نگاه نوع دیگری از کودکآزاری در حاشیهشهرها رخ نموده است که ناشی از فقر و اعتیاد نیست و در ناآگاهی یا آگاهی کم از روش مناسب تربیت و آموزش کودک ریشه دارد. در واقع ما با معضل بزرگتری تحتعنوان « کم آگاهی» نسبت به نحوه برخورد با کودکان مواجهیم که هر چند ممکن است در حاشیهشهرها با قدرت بیشتری وجود داشته باشد، اما در اکثر نقاط کشور به روشهای گوناگون وجود دارد. موارد متعدد و دلخراش کودکآزاری و همچنین تجاوز به کودکان این واقعیت تلخ را به ما یادآوری میکند که والدین در این سرزمین هنوز درک درستی از نحوه صحیح و عادلانه برخورد با کودکان خود ندارند و نحوه درست برخورد با کودک نیازمند آموزشهای فراوان و فرهنگسازی برای برخی از آنهاست. در این میان نقش رسانه را نباید از خاطر برد و رسانه ملی در سطحی بسیار فراگیر قادر به تغییر فرهنگ عامه مردم نسبت به بحث فرزندپروری است. البته نهادها و سازمانهای حمایتی نیز باید خود را ملزم به پاسداشت حقوق کودکان بهویژه کودکان در مناطق حاشیهای شهرها کنند.
کودکآزاری همهگیر است
رئیس انجمن آسیبشناسی ایران در گفتوگو با «آرمان» با اشاره به کودکآزاری در حاشیه شهرها میگوید: کودکآزاری اکنون بهصورت یک معضلاجتماعی و یک پدیده ناپیداست، در واقع به سطح وسیعی از آن دسترسی نداریم. کورش محمدی میافزاید: در واقع جامعه با این موارد ناپیدا بهعنوان کودکآزاری برخورد نمیکند. او تاکید میکند: در حالحاضر کودکآزاری بیشتر با برخوردهای فیزیکی یا آزارجنسی گره خورده است در حالی که کودکآزاری زوایای پنهان و ابعاد ناپیدایی نیز دارد که گاهی غفلت از آنها سبب کودکآزاری در حد فاجعه میشود. امروز نوع نگاه تربیتی والدینی که از نظر معیشتی با مشکلات فراوان مواجه هستند معمولا همراه با انواع و اقسام کودکآزاری است. محمدی میافزاید: در اکثر موارد آنها باور ندارند که درحال کودکآزاری هستند بلکه معتقدند در حال تربیت کودک هستند. باور تربیت که باوری اشتباه و دیکتاتور مآبانه به کودکان است شکلی از کودکآزاری است که امروز در همه سطوح زندگی و لایههای شهری ما اتفاق افتاده است.
او خاطرنشان میکند: امروز جمعیت حاشیه نشین را افرادی در برمیگیرد که از نظر شغل، درآمد و شرایط معیشتی در موقعیت خوبی نیستند و فشارهای بیرونی و خارج از عرف دارند. بنابراین آنها ممکن است برای جبران آگاهی نداشته خود در حوزه تربیتی یا عدمتامین مالی کودکانشان از ابزار زور، خشونت و پرخاشگری یا انواع برخوردهای نامناسب نسبت به آنها استفاده کنند تا کاستیهای خود را بهنوعی جبران کنند. محمدی میافزاید: در نگاه عام اکنون با مساله کودکآزاری بهعنوان روشی نهادینه شده در روشهای تربیتی در کل کشور مواجه هستیم و این نگاه تربیتی باید تغییر کند. او میگوید: در موارد بسیاری نیازهای روحی، معنوی، فکری و نیازهای مادی کودکان از سوی والدین و خانواده نادیده گرفته میشود.
برخلاف تصور عموم نادیده گرفتن نیازهای عاطفی از تمام موارد دیگر خطرناکتر است و عواقب بیشتری را بههمراه دارد. این نیازهای عاطفی گاهی قربانی خودخواهی و نوع نگاه و نگرش والدین شده و در زیر چتر روشهای تربیتی غلط پنهان میشوند. نادیده گرفتن این نیازها خود شیوهای از کودکآزاری را به نمایش میگذارد.
محمدی خاطرنشان میکند: بهدلیل مسائل معیشتی و فشارهای اقتصادی، روحی و روانی کنونی وارده بر برخی از خانوادهها احتمال میرود که کودکآزاری در حاشیه شهرها به نسبت مناطق دیگر به میزان بیشتری باشد، البته بر این مساله تحقیق علمی نشده است، اما میتوان باتوجه به شرایط و آسیبهای موجود در حاشیه شهرها که بیش از مناطق دیگر به چشم میخورد این موضوع را تایید کرد.
او میافزاید: نباید از یاد برد که امروزه آسیبها مرزهای فیزیکی را کمرنگ کردند. در واقع از منظر آسیبهای اجتماعی مرز فیزیکی مشخصی میان حاشیه و جنوب، شمال و پایین و مرکز شهر نداریم و آسیبهایی مانند کودک و همسرآزاری و نگاه نامناسب به روشهای تربیتی بهنوعی در لایههای عمیق و بطن جامعه گسترش یافتهاند و قابل تشخیص نیستند. محمدی خاطرنشان میکند: شرایط اجتماعی و بافت فرهنگی مناطق حاشیهنشین شهرها طبیعتا ایجاب میکند نگاه خانوادهها به کودک کار سخیفتر باشد و بسیار راحت کودک را به کار بگیرند. البته منظور از حاشیه شهرها شهرکهای حاشیهنشین نیست بلکه مناطقی است که بهعنوان حاشیهنشین و همراه با آسیبهایاجتماعی فراوان میشناسیم. تعداد کودکان کار در این مناطق بسیار بیشتر است و بخشی از آن نیز به بافت اجتماعی برمیگردد که بر این مناطق حاکم است. آسیبها در بافتاجتماعی این مناطق نرخ بسیار بالایی دارند.