ماهان شبکه ایرانیان

داستان های کهن ایرانی [قسمت اول، کدو قلقله‌زن]

داستان‌های کهن بسیار زیادی در زبان پارسی وجود دارند که علاوه بر سادگی و شیرین بودن‌شان برای کودکان، می‌توانند پیام‌های مثبت زیادی را برای آنها به همراه داشته باشند

داستان‌های کهن بسیار زیادی در زبان پارسی وجود دارند که علاوه بر سادگی و شیرین بودن‌شان برای کودکان، می‌توانند پیام‌های مثبت زیادی را برای آنها به همراه داشته باشند. در ادامه با بنیتا همراه باشید.
کدو قلقله‌زن یکی از معروف‌ترین این داستان‌هاست، داستانی که قدمت آن به دوره‌ی نوسنگی (شروع اهلی کردن حیوانات) برمی‌گردد و با وجود اینکه نویسنده‌ی آن مشخص نیست، ولی نسل به نسل و سینه به سینه در میان ایرانیان منتقل شده است. البته این داستان، مشابهات و روایت‌های دیگری نیز دارد که به عنوان مثال می‌توان به روایت تاجیکی آن اشاره کرد. اما روایت ایرانی این داستان که بسیار محبوب‌تر و شناخته شده‌تر است، داستان پیرزنی است که به قصد دیدار دختر و دامادش به سفر می‌رود.
پیرزن برای رسیدن به منزل دخترش باید از جنگلی عبور می‌کرد که بسیار خطرناک و پر از حیوانات وحشی بود. او هنوز راه زیادی را طی نکرده بود که گرگ بزرگی بر سر راهش قرار گرفت و خواست که او را بخورد، اما پیرزن باهوش فکری کرد و به گرگ گفت که من بسیار لاغر و ضعیفم، به من اجازه بده تا به خانه‌ی دخترم بروم تا غذاهای خوشمزه بخورم و چاق و چله شوم، بعد که برگشتم می‌توانی من را بخوری.
گرگ هم که دوست داشت غذای بزرگ‌تر و خوشمزه‌تری بخورد، به پیرزن اجازه داد تا به مسیرش ادامه دهد و تصمیم گرفت که در راه برگشت او را بخورد.
پیرزن به مسیرش ادامه داد تا اینکه به پلنگی رسید. پلنگ هم قصد خوردن پیرزن را داشت ولی پیرزن همان وعده‌هایی را که به گرگ داده بود، به پلنگ نیز داد، بنابراین پلنگ نیز تصمیم گرفت که پیرزن را در مسیر برگشت بخورد.
پیرزن به راه افتاد و دیگر چیزی تا خانه‌ی دخترش نمانده بود که شیری غرش‌کنان جلویش را گرفت و خواست که او را بخورد، اما پیرزن همانند گرگ و پلنگ، شیر را نیز متقاعد کرد که اندکی صبر کند و اجازه دهد تا پیرزن به خانه‌ی دخترش برود و غذاهای خوشمزه بخورد تا چاق شود و طعمه‌ی بهتری برای شیر باشد، بنابراین پیرزن به مسیرش ادامه داد تا به خانه‌ی دخترش رسید.
پیرزن چند روزی را در خانه‌ی دخترش ماند و در این مدت، هم دل‌تنگی‌اش برطرف شد و هم غذاهای خوشمزه و رنگارنگ خورد تا اینکه زمان برگشتن فرا رسید. پیرزن، داستان گرگ و پلنگ و شیر را برای دختر و دامادش تعریف کرد و از دخترش خواست که برای او یک کدوی بسیار بزرگ بیاورد و درون آن را خالی کند و یک درب برای ورود و یک درب برای خروج در آن درست کند. وقتی که دختر همه‌ی این کارها را انجام داد، پیرزن از دختر و دامادش خداحافظی کرد و درون کدو رفت و از دخترش خواست تا کدو را هل بدهد. دخترش کدو را هل داد و کدو قل خورد و رفت تا اینکه به شیر رسید.
کدو قلقله زنشیر تا کدو را دید، جلویش را گرفت و از کدو قلقله‌زن درباره‌ی پیرزن پرسید. کدو قلقله‌زن هم گفت که پیرزنی را در راه ندیده است. پس شیر کدو را هل داد.

کدو قلقله‌زن رفت و رفت تا به پلنگ رسید.
داستان ایرانیپلنگ جلویش را گرفت و او نیز از کدو قلقله‌زن درباره‌ی پیرزن پرسید. کدو قلقله‌زن به پلنگ هم گفت که پیرزنی را در راه ندیده است، پلنگ هم کدو را قل داد.
کدو قلقله‌زن باز هم به حرکت در آمد تا اینکه این بار گرگ جلوی آن را گرفت. گرگ از کدو قلقله‌زن درباره‌ی پیرزن پرسید و کدو قلقله‌زن گفت که در راه پیرزنی را ندیده است، اما گرگ صدای پیرزن را شناخت و با عصبانیت از درب ورودی کدو داخل شد تا پیرزن را بخورد؛ ولی پیرزن از درب خروجی کدو بیرون رفت و کدو را به سمت دره هل داد و گرگ همراه با کدو به درون دره افتاد و پیرزن باهوش به خانه‌اش برگشت.
داستاناین داستان علاوه بر اینکه یک داستان ساده و دل‌نشین برای کودکان است، به آنها می‌آموزد که در سختی‌ها و مشکلات به خوبی فکر کنند و بهترین تصمیم را بگیرند و تا حد زیادی می‌تواند باعث کاهش ترس کودکان شود.
داستان کدو قلقله‌زن را می‌توان در کنار داستان شنگول و منگول و داستان خاله سوسکه از پرطرفدارترین داستان‌ها در میان کودکان به شمار آورد.
می‌توانید نگاهی هم به «ریشه ضرب‌المثل های ایرانی؛ هرکه بامش بیش، برفش بیشتر
» بیندازید.
منبع:
بنیتا


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان