ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

آزادگان

چشم در چشم رحیم شدم. با صدایی لرزان گفت: «معصومه! چه‌قدر خوشحالم که منتظرم ماندی....»
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد.
کار قنبر که روزها بیرون بود شروع شد، او یواشکی می‌آمد و شیلنگ را از زیر در می گرفت و آب را وصل می‌کرد.
یکی از آزادگان ماجرای شکنجه‌گر بعثی که پس از ارادت به مرحوم ابوترابی در راه دفاع از حرم به شهادت رسید را نقل کرد.
آزاده دوران دفاع مقدس گفت: حاج آقا ابوترابی بزرگترین نعمت اسرا در اسارت بود که با اخلاق حسنه خود باعث تغییر رفتار بسیاری از نیروهای عراقی شد.
زمانی‌که پایمان را به اولین وجب از خاک کشورمان قدم گذاشتیم، واقعا احساس کردیم، وارد خانه خود شده‌ایم و دیگر همه سختی‌ها و مشقت‌هایی که در دوران اسارات با آن‌ها درگیر بودیم، تمام شده است.
وقتی حاج آقا ابوترابی دست آدم را می‌گرفت یا رو در روی کسی حرف می‌زد آدم با تمام وجود به حرف‌هایش گوش می‌کرد. نگاه آرامی داشتند و به آرامی سخن می‌گفتند و کلامشان کاملاً بر دل می‌نشست.
«آزاده ممتاز» سید علی اکبر مصطفوی 10 سال از زندگی پُربار خود را در شرایط بسیار سخت اسارت گذراند.
در طول مسیر عراقی‌ها بچه‌ها را بدون هیچ بازخواستی به راحتی به شهادت می‌رساندند و سخت‌تر از آن هم زمانی بود که 290 از ما را به اسارت گرفته بودند و به یُمن همین پیروزی شأن، جشن گرفته بودند و...
پیشخوان