ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

آزادگان

خانم خبرنگار هندی تا مرا دید برگشت و اصرار کرد که با او مصاحبه کنم. اتفاقاً سرهنگ بعثی هم مخالفت کرد. وقتی خواست مصاحبه کند گفتم مسئله‌ای نیست، اما شما اول بایدحجاب‌تان را درست کنید
شب آخر شب اربعین بود و اتفاقا شبی بود که طارق عزیز وزیرخارجه عراق در ایران بود و تبادل اسرا هم شروع شده بود. ما هم چون شب آخر و هم شب اربعین بود در سوله به عزاداری پرداختیم.
اردوگاه تکریت مختص اسرای مفقود بود. چون ما مفقودالاثر بودیم هیچ تماسی با هیچ کس نداشتیم. اگر هم کشته می‌شدیم در آن وضعیت کسی از زنده و مرده ما اطلاع پیدا نمی‌کرد...
به من هم همین برگه را دادند و گفتند اگر تا سه روز پر نکنم و اطلاعات ندهم، تیربارانم می کنند. حالا یک هفته گذشته و نیامده اند سراغم. فقط می خواهند اذیتمان کنند، وگرنه تو را نمی آوردند اینجا.
در اردوگاه‌های موصل و تکریت مسئول فرهنگی اردوگاه بودم. به وضوح می‌دیدم که آغاز محرم ما را نجات می‌داد. ناگهان شور و نشاط مذهبی در اردوگاه حاکم می‌شد. در جبهه‌ها هم همینطور بود. در عملیات‌ها روحیه شهاد
معاون اجرایی کمیسیون اسرا و مفقودین ایرانی در دوران دفاع مقدس با بیان اینکه رژیم بعث عراق کارشکنی‌های فراوانی برای آزادسازی آزادگان انجام داد، از تعیین تکلیف چند هزار اسیر با سرنوشت نامعلوم خبر داد.
عراقی‌ها به برگزاری کلاس‌های قرآن‌ در دوران اسارت حساسیت داشتند، به همین دلیل برای کاهش حساسیتشان سعی می‌کردیم کلاس‌ها را با تعداد کمتری برگزار کنیم. برخی از اسرا زیر پتوها قرآن گوش می دادند.
سال 69 یک همکلاسی داشتم که دو تا از عموهایش شهید شده بودند و پدرش از عملیات کربلای 4 مفقودالاثر شده بود و من به این فکر می کردم که فرزند شهید بودن سخت تر است یا اینکه کاملا از سرنوشت پدر بی خبر باشی.
سپس با آزادگان به تهران برگشتیم. بازگشت به تهران دو روزی طول کشید. به تهران که رسیدم در خیابان‌ها راه می‌رفتم و هرجا صدای تیر هوایی می‌آمد می‌فهمیدم که یک آزاده در حال آمدن است.
­کتاب جندی مکلّف (سرباز وظیفه) که مربوط به خاطرات اسارت یکی از محافظان از شخصیت‌های نظام است رونمایی شد.
پیشخوان