بـعـد از اتـمــام یک روز سخت کاری بالاخره به خونه میام، کـفشهامو در میارم و با خـوشحـالـی بــا شوهرم سلام و احـوالـپرسی می کنم، او در مورد کارهای روزانه خود برای من توضیح می دهد اما زمانی که نوبت به من می رسد، بایـد با کسی صحبت کنم که مرتبا سرش را تکان میدهد، آهـان آهان می گـویـد و بـه صـفـحـه تـلـویزیـون یا کامپیوتر چسبیده و به هیچ چیز دیگری هم ت ...