ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

سلاح-شکاری

ماموران یگان حفاظت محیط زیست شهرستان نوشهر طی دو ماموریت شکارچیان غیرمجاز به همراه 3 قبضه سلاح شکاری و تعدادی فشنگ دستگیر کردند.
سرهنگ حمید نوری با اعلام این خبر افزود: با تحقیقات میدانی و تخصصی پلیس مشخص شد که شخصی به دلیل اختلافات شخصی به سمت یک شهروند اقدام به تیراندازی کرده که در این تیراندازی به کسی آسیبی وارد نشده و متهم بلافاصله از محل متواری شده است.
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
وقتی از پله‌ها با عصبانیت و فریادزنان پایین رفتم برادرم از ترس، در اتاق پذیرایی را بست، ولی من با شکستن شیشه، در را گشودم و گلوله‌ای به شکم او شلیک کردم، وقتی برگشت گلوله‌ای هم به کمرش خورد و یکی از گلوله هایم نیز به او اصابت نکرد!
پیشخوان