ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

فاطمه

گوشه‌ای از حیاط که تنها سایبانش تک درخت نخلی بود. توی چله تابستان و وسط گرمای پنجاه درجه اهواز بچه‌های هم سن و سالش را جمع می‌کرد و با هم قرآن می‌خواندند. سال چهارم ابتدایی قرآن را ختم کرده بودند.
نویسندۀ کتاب «عروس یمن» گفت: نویسندگی مانند مادر بودن است که نمی‌شود در زمان‌های خاصی مادر باشی و در زمان‌هایی نه. در نوشتن ذهن مدام درگیر است و نوشته‌های کتاب مانند فرزندانی هستند که...
سردار امام قلی گفتند: بنا به دلایلی نمی توانیم شهدا را در اماکن زیارتی و پراکنده دفن کنیم. یکی اینکه بدعت‌گذاری می‌شود و دوم اینکه حضرت آقا «رهبر عزیزمان» برای زیارت شهدا به بهشت زهرا می‌روند اما...
پرونده «مَحرم حرم» ضمن گفتگو با خانم‌ها میترا حسن‌پور (استاد حوزه و مُبلغ بین‌المللی) و سیده وحیده بحرالعلومی (مداح) جوانب دیگری از نسبت زنان امروز با هیئت و تبلیغ دین را مورد بررسی قرار داده است.
دختردایی الهام که می‌بیند کسی حریف او نمی‌شود جلو می‌آید و می‌گوید: «الهام، من به خاطر تو اومدم اینجا ها اگه تو بری من اینجا تنها می‌مونم.» او را در رودربایستی می‌گذارد تا از رفتن منصرف شود و بماند.
ما هم رفتیم بالا تا اول خانه را ببینیم بعد چمدانها و خریدها را بیاوریم. در ورودی به‌هال باز می‌شد که انتهایش یک پنجره بزرگ داشت و رو به جنگل پشت خانه بود.
بعد از سال 82 چندبار دیگر به عراق رفت. دو مرحله برای جنگ با داعش و یک بار برای رفتن به سوریه. 8 آذر ماه سال 94 بود که خیلی تلاش کرد به سوریه برود و توانست از راه لبنان وارد سوریه شود.
گفت: نگذار حمیدرضا مدام بابا بابا بگوید. از من دورش کن. ملاحظه خانواده‌ها را بکن خانم جان!... یک وَن در اختیار ما و خانواده رضایی بود. داخل ماشین خواستم بنشینم کنارش؛ گفتم اینجا که دیگر کسی نیست...
نوبتم ‌می‌شود؛ صورتم را ‌می‌چسبانم به ضریح؛ به قبر امام نگاه ‌می‌کنم؛ به پارچه سنگدوزی شده قبر خیره ‌می‌شوم؛ به زن‌هایی که این مرواریدها و سنگها را با عشق به‌ پارچه دوخته‌اند فکر ‌می‌کنم.
به خودم‌ می‌گفتم چرا آقا الیاس اینطوری شده؟ چرا اینقدر آروم شده؟ چرا کم حرف می‌زنه و همه‌اش توی خودشه؟ نکنه اتفاقی افتاده و داره از من پنهان‌ می‌کنه؟ اصلاً فکرم به سمت هیچی نمی‌رفت و برام سئوال بود.
پیشخوان