ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

آزادگان

از همان زمان اسارت این روحیه را داشتم که کارهای فنی و تعمیرات در حد امکانات انجام دهم و هرکدام یکسری شغل‌هایی داشتیم و خودمان را مشغول کرده بودیم.
رامین اسلحه درآورد و به سمت من نشانه گرفت. من با او گلاویز شدم تا سلاح را بگیرم. می‌خواستم جان خودم را نجات دهم. هر دو ما سعی داشتیم سلاح را در اختیار خودمان بگیریم که ناگهان یک تیر شلیک شد و به شکم رامین برخورد کرد.
حمید بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، جلو رفت. عزالدین دستش را بالا برد و سیلی به صورت حمید زد. حمید گیج خورد و روی زمین افتاد. عزالدین و سربازها بیرون رفتند. بچه ها دور حمید را گرفتند و بلندش کردند.
«شاداب عسگری» گفت: بیش از یک‌سوم اسرای عراقی، یعنی 12 هزار نفر از آن‌ها، از جمهوری اسلامی ایران تقاضای پناهندگی کردند.
من در تئاتر سررشته داشتم و فیلم و تئاتر زیاد دیده بودم. گفتم بیایید تئاتر بازی کنیم. من یک قصه بلد بودم و تئاترش را هم می‌دانستم و، چون اهل طنز هم بودم، کارهای طنز را خودم عهده‌دار شدم.
سرباز تا نشانی منزلم را شنید، سرخ شد و سیلی محکمی به گوشم زد. عرق صورتم دست درشتش را حسابی به صورتم چسباند و رها کرد. گیج شده بودم. چرا باید کتک می‌خوردم؟ در حیرت، خود را کمی عقب کشیدم.
قاسم صادقی، آزاده هشت سال دفاع مقدس می‌گوید:شش سال آخر اسارتم را مسئول کتابخانه بودم و برای ملزومات آن با صلیب سرخ در ارتباط بودم تا بحث فرهنگی اردوگاه را پیگیری کنیم.
یکی از دلایل عدم مقابله ارتش عراق با حمله آمریکا نارضایتی این ارتش از صدام بود. نارضایتی عراقی‌ها در جریان تبادل اسرا بود. ما 40 هزار اسیر داشتیم و عراقی‌ها70000 اسیر.
داستان مترسک مزرعه آتشین توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ چهاردهم رسید.
پیشخوان