من و برادرم وارد خانه پیرمرد شدیم و او را خفه کردیم. طبق نقشه فرانک، پیرمرد را روی صندلی نشاندیم و آلبوم خانوادگی را مقابلش باز کردیم و صفحهای را قرار دادیم که عکس مادر فرانک بود. با این تصور که او از دوری همسرش سکته کرده و بعد از خانه خارج شدیم. چند روز بعد هم فرانک به بهانه سر زدن به پدرش به خانه رفت و مرگ پدرش را اعلام کرد.