ای چار فصل رو به رو! باهم بگریید آیینه های توبه تو! باهم بگریید ای کوهساران صبور! از هم بپاشید ای شاخساران غیور! از هم بپاشید روزی که نبض چشمه را خاطر فسردید ای آبها! از تشنگی آیا نمردید؟ دیشب چراغ آرزوها رنگ می ریخت دریا به دریا تشنگی از سنگ می ریخت امشب فضای کومه دل سرد و تاری است یک آسمان غم بر سر فیضیه جاری است خوش می کشد بر خاطر افسرده و تنگ ...