ماهان شبکه ایرانیان

ادبیات عاشورا(۸)

جلال الدین محمد مولوی(وفات ۶۷۲ هجری)

جلال الدین محمد مولوی(وفات 672 هجری)

جلال الدین یکی از بزرگترین و تواناترین گویندگان متصوفه و از عارفان نام آور و ستاره درخشنده و آفتاب فروزنده آسمان ادب فارسی و شاعری حساس و صاحب اندیشه بوده است.

جلال الدین محمد مولوی، اگر چه سنی مذهب بوده ولی کمتر از یک شیعه معتقدراستین در فضائل ائمه سخن نگفته است. در دیوان او، اشعار و اشارات زیادی درباره حضرت علی(ع) وجود دارد و در واقع آن حضرت را از همه برتر دانسته است، برای نمونه چند بیت از اشعار بسیاری که در مدح و منقبت حضرت علی(ع) سروده، نقل می گردد:

آن شاه که با دانش و دین بود، علی بود مسجود ملک ساجد معبود، علی بود خورشید ضیاء گستر و جمشید دو کشور ماه فلک موهبت و جود، علی بود آن شاه فلک مرتبه کز عز و جلالت بر سایر مخلوق بیفزود، علی بود آن نکته تحقیق حقائق به حقیقت کز روی یقین مظهر حق بود، علی بود آن نقطه توحید احد کز دم واحد جز او نفس وحدت نشنود، علی بود آن بود وجود دو جهان کز ره معنی بی او نشدی عالم موجود، علی بود آن فاتحه دولت و مفتاح سعادت کاز قفل در مصطبه بگشود، علی بود آن ساعد دین حق و ینبوع معانی کز یمن وی آدم شده مسجود، علی بود آن فارس میدان ریاضت که به مردی گوی سبق از عالم بربود، علی بود آن شه که به شمشیر وی از آینه دین زنگ ستم و بدعت بزدود،علی بود آن نور مجرد که بد او در همه حالت با موسی و با عیسی و با هود، علی بود آن روح مصفا که خداوند به قرآن بنواخت به چند آیت و بستود، علی بود هم صابر و هم صادق و هم قانت و منفق هم هادی و هم شاهد و مشهود، علی بود هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن هم موعد و هم وعده و موعود، علی بود وجهی که بفرمود خداوند به قرآن آن وجه مکرم که بفرمود علی بود جبریل امین را زبر حضرت عزت مقصد به مثل احمدو مقصود علی بود گوید ملک ساجد و مسجود بد آدم از من بشنو ساجد و مسجود علی بود (1)

توصیف و شرح وقایع کربلا، از دیرباز، در شعر عرفانی ما، چه در آثارشاعران شیعی و چه شاعران اهل سنت، سابقه ای دیرین دارد و شاعران بزرگی چون :

«سنائی، عطار، سیف الدین، فرغانی، جامی، وحشی بافقی، صائب، بیدل دهلوی، عمان سامانی » و تعدادی دیگر، هر یک به فراخور حال از واقعه عاشورا از دید عرفانی خود یاد کرده اند.

جلال الدین مولوی بزرگترین شاعر پارسی گوی، نیز اشارات عرفانی متعددی به واقعه کربلا دارد، از جمله در یک غزل، با لطافت هرچه تمامتر سخن سرائی نمموده و دریغ واندوه و آلام خود را رنگی عارفانه داده و می گوید:

کجائید ای شهیدان خدائی بلاجویان دشت کربلائی کجائید ای سبکروحان عاشق پرنده تر زمرغان هوائی کجائید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشائی کجائید ای ز جان وجان رهیده کسی مر عقل را گوید: کجائی؟ کجائید، ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهائی کجائید ای در مخزن گشاده کجائید ای نوای بی نوائی (2)

دنباله اشعار مولوی درباره حضرت امام حسین(ع):

تا چه کین دارند دائم دیو و غول چون یزید و شمر با آل رسول گفت دانم کز تجوع وزخلا جمع آمد رنجتان زین کربلا (3) آن غریب شهر سربالا طلب گفت می خسپم درین مسجد به شب مسجدا، گر کربلای من شوی کعبه حاجت روای من شوی (4)

مولوی در دفتر پنجم مثنوی خود درباره ابتدای خلقت جسم آدم(ع) و وقتی که به فرستادن اسرافیل رسیده،این ابیات را هم سروده است:

در دمی از صور یک بانک عظیم پرشود محشر خلائق را رمیم در دمی در صور گوئی الصلا بر جهیدای کشتگان کربلا ای هلاکت دیدگان از تیغ مرگ بر زنید از خاک، سر شاخ وبرگ (5)

و درباره عزاداری اهل حلب در ایام عاشورا گوید:

به تعزیت داشتن شیعه، اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازه انطاکیه ورسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن که این غریو چه تعزیه است؟

روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیه اندر، تا به شب گرد آید مرد و زن، جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا بشمرند آن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان نعره هاشان می رود در ویل ودشت پر همی گردد همه صحرا و دشت یک غریبی شاعری از ره رسید روز عاشورا و آن افغان شنید شهر را بگذاشت و آن سو رای کرد قصد جست و جوی آن هیهای کرد پرس پرسان می شداندر افتقاد (6) چیست این غم، بر که این ماتم فتاد نام او و القاب او، شرحم دهید که غریبم من، شما اهل ده اید چیست نام و پیشه و اوصاف او تا بگویم مرثیه زالطاف او مرثیه سازم که مرد شاعرم تا از اینجا برگ و لا لنگی برم آن یکی گفتش که هی دیوانه ای تو نه ای شیعه، عدوی خانه ای روز عاشورا نمی دانی که هست ماتم جانی که از قرنی به است؟ پیش مؤمن کی بود این غصه، خوار قدر عشق گوش، عشق گوشوار پیش مؤمن ماتم آن پاک روح شهره تر باشد ز صد طوفان نوح (7)

سعدی شیرازی(وفات 659 هجری)

سعدی نویسنده وشاعر بزرگ قرن هفتم هجری می باشد، اگرچه وی به سنی شافعی بودن شهره است، اما دست کمی از یک عالم شیعه ندارد. و این شعرها که در ذیل نقل می گردد در افتخار او به شیعه بودن یا سنی متمایل به اهل بیت کافی است. سعدی با آن همه دانش و آگاهی وسیر و سیاحت به هنگام تدریس در نظامیه بغداد در برخورد با رجال علم و عمل و بحث و جدل با آنان فریاد برآوده که:

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند جبار در مناقب او گفت هل اتی زور آزمای قلعه خیبر که بند او در یکدیگر شکست به بازوی لافتا (8) مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود جانبخش در نماز و جهان سوز در دعا دیباچه مروت و دیوان معرفت لشگر کش فتوت و سرداراتقیا فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست مائیم و دست و دامن معصوم مرتضا پیغمبرآفتاب منیر است در جهان وینان ستارگان بزرگند و مقتدا یا رب به نسل طاهر اولادفاطمه یا رب به خون پاک شهیدان کربلا یا رب به صدق سینه شیران راستگوی یا رب به آب دیده مردان آشنا (9)

و در جائی دیگر گوید:

منم کز جان شدم مولای حیدر امیرالمومنین آن شاه صفدر علی، کو را خدا بی شک ولی خواند به امر حق ولی کردش پیمبر به رنج اهل بیت و آه زهرا به خون ناحق شبیر وشبر (10)

بیت دوم اشاره صریح به واقعه غدیرخم دارد، احتمالا براساس این اشعار،سعدی شیعه بوده، اما تقیه می نموده است.

سیف الدین فرغانی (وفات 710 هجری)

سیف الدین از شاعران توانا و سخنوران استادقرن هفتم هجری است. اصل او از فرغانه ماوراء النهر بوده ولی در ابتدای عمر به شهر «آقسرا» در نزدیکی قونیه از بلاد آسیای صغیر رفته و در آنجا ساکن گردیده است.

سیف از معاصران سعدی و با او مکاتبه و مشاعره داشته است. سیف الدین با توجه به مرتبه بلند خود در شعر و ادب و عرفان، به سبب انقطاع از مردم و گوشه گیری ازدونان و امتناع از مدح امرای ظالم و فاسد زمان در شهر کوچک «آقسرا» (که بعداز مرگ وی نیز مرکزیت مهمی نیافت) زیست و در همانجا نیز به گمنامی درگذشت.

سیف مکررا شاعران عصر خود را از مدح سفلگان مغول برحذر داشته و گفته است:

از ثنای امرا، نیک نگهدار زبان گرچه رنگین سخنی، نقش مکن دیواری ظالمی را که همه ساله بود کارش فسق به طمع نام منه، عادل و نیکوکاری هرکه را زین امرا مدح کنی، ظلم بود خاصه امروز که از عدل نماند آثاری

اما در عوض آنان را به غزل سرائی و سرودن اشعار موعظه و پند تشویق کرده است.

از سیف به خاطر آنچه که در بالا گذشت، در هیچ یک از تذکره ها نام و نشانی نیست،در کتابهای عرفانی هم نامی از او قید نشده است.

علت دیگر گمنامی سیف در تایخ ادب فارسی، آن است که سیف پس از مهاجرت از ایران و اقامت در بلاد روم، دیگر به وطن مراجعت ننموده، و درست در ایامی درگذشت که آسیای صغیر در زیر سیطره ایلخانان و بیدادگران مغول، جولانگاه فقر و پریشانی وبی سامانی گردیده و ارتباط بلاد دیگر با ایران (که در اوائل قرن هفتم قوت بسیارداشت) به ضعف گرائیده بود.

سیف اگرچه اهل سنت بوده، اما ارادت و علاقه فراوانی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داشته است.

او از زمره قدیم ترین سخنورانی است که درباره حضرت اباعبدالله الحسین(ع) مرثیه سروده است.

از اشعار اوست، در داشتن حب علی(ع):

معاویه ز برای یزید همچون سگ گرفت تخت خلافت، چو شیر یزدان مرد

در جای دیگر همم گفته است:

سخاوت نشان بزرگی بود ولی زین بزرگان نخواهیم یافت سخا و کرم، دوستی علی است که در آل مروان نخواهیم یافت

چنانکه در بالا گذشت، سیف از قدیم ترین مرثیه سرایان ایران است، در مرثیه زیر، سیف که با دیدی اخلاقی و نصیحت گرایانه به حادثه کربلاپرداخته است، مردم را به اقامه مراسم تعزیت «کشته کربلا» و «گوهر مرتضی » و«فرزند رسول » و زاری نمودن، دعوت کرده و گریه و ندبه را در این عزا، موجب نزول «غیث رحمت » و شستشوی غبار کدورت از دل دانسته است، آنجا که گوید:

ای قوم، در این عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دل مرده خنده تاچند امروز در این عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید از خون جگر سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید وز معدن دل به اشک چون در بر گوهر مرتضابگریید با نعمت عافیت به صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید دل خسته ماتم حسینید ای خسته دلان هلا بگریید در ماتم او خمش مباشید یا نعره زنید یا بگریید تا روح که متصل به جسم است از تن نشود جدا بگریید در گریه سخن نکو نیاید من می گویم، شما بگریید بر دنیای کم بقا بخندید بر عالم پر عنا بگریید بسیار در او نمی توان بود بر اندکی بقا بگریید بر جور و جفای آن جماعت یکدم ز سر صفا بگریید اشک از پی چیست؟تابریزید چشم از پی چیست؟ تا بگریید در گریه به صد زبان بنالید در پرده به صد نوابگریید نسیان گنه صواب نبود کردید بسی خطا، بگریید وز بهر نزول غیث رحمت چون ابر،گه دعا بگریید (11)

پی نوشتها:

1- دیوان غزلیات شمس، محمد مولوی، به اهتمام منصور مشفق،تهران، 1338، صفحات 259 تا 263.

2- کلیات دیوان شمس، تصحیح محمد عباسی، ص 1017 - غزلیات شمس، ص 523.

3- مثنوی، محمد مولوی، به اهتمام رینولد نیکلسون، دفتر سوم، تهران، 1353،بیت 72.

4- همان منبع، بیتهای 4213 و 4214.

5- همان منبع، دفتر پنجم، ص 904.

6- افتقاد در بیت هشتم، یعنی گم کردن و از دست دادن چیزی، جستن گم شده مهربانی، دلجوئی تفقد (فرهنگ معین، ج 1، ص 312).

7- همان، دفتر ششم.

8- لافتی که اصل آن لافتی می باشد قسمتی است از حدیث «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» یعنی جوانمردی نیست به جز علی(ع) و شمشیری نیست به جز ذوالفقار (گزیده اشعار کسائی، ص 50).

9- کلیات سعدی، به اهتمام مرحوم محمد علی فروغی، جاویدان، تهران، بی تا، ص 440 - علی در شعر و ستایش فارسی، جواهری وجدی، تهران، 1366، ص 20.

10- مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری شهید، ج 2، تهران، 1376، هجری قمری،ص 117.

11- دیوان سیف الدین فرغانی، به کوشش ذبیح الله صفا، ج 1، تهران، 1341، ص 176 و 177.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان