رئیس لیلا، او را به خاطر عملکردش سرزنش کرده است. لیلا هم همینطور که مثل ابر بهار گریه میکند، به دوستش میگوید رئیس معتقد است که او حواسش به آسانی پرت میشود، بینظم است و به اندازهی کافی هم از خودگذشتگی نشان نمیدهد. لیلا ابتدا فکر میکند این انتقادها غیرمنصفانهاند، اما بعد، به چند ماه گذشته میاندیشد و شروع به تأمل میکند.