ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حضرت-رقیه

من وقتی حرف عباس را شنیدم خیلی ناراحت شدم. دایی خودم هم دعوا می‌کرد و می‌گفت: «فلانی را از مشهد آوردند که شهید است؛ شهید کجاست؟ رفته خودش را به کشتن داده او شهید است؟ شهید نیست.»
بعد از آن دیگر بیتاب بودم، شب و روز نداشتم، می گفتم مهدی من را بی‌خبر نمی گذاشت، هر روز اگر زنگ نمی زد، هفته ای دو بار زنگ می زد. می دانست ما خیلی نگرانش هستیم.
بعد از آن دیگر بیتاب بودم، شب و روز نداشتم، می گفتم مهدی من را بی‌خبر نمی گذاشت، هر روز اگر زنگ نمی زد، هفته ای دو بار زنگ می زد. می دانست ما خیلی نگرانش هستیم.
وقتی متوجه شد موقعیت‌شان لو رفته نیروها را عقب کشید. خودش آخرین نفر بود. موقع عقب‌نشینی تیر خورد و افتاد. بعد از مدتی اعلام کردند یک از نیروهای رزمی جا مانده.
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است
امام کاملا به عواطف کودکانه‌ی دخترش توجه می‌کند و با اظهار محبت شایان، در آن گیر و دار جنگ و خون ریزی و شهادت، به نیازهای عاطفی او پاسخ می‌دهد و جنگ و جهاد، هرگز سبب بی توجهی ایشان به او نمی‌شود
شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی در دست‌نوشته‌ای سروده بود: نرخ رفتن به سوریه چند است؟ قدر دل کندن از دو فرزند است...
شهات حضرت رقیه (س) در شام و بنای مرقد ایشان در این سرزمین، تبدیل به جلوه‌ای از مظاهر هدایت امام حسین (ع) شد و باعث کم‌رنگ‌تر شدن اثرات تهاجمات و جنایات بیست ساله معاویه گردید
وقتی در کما بودم، دیدم همه همرزمان من در یک سوله بزرگ، کنار من در تابوت نشسته‌اند و سروصورت همه‌شان زخمی است. من هم در تابوت نشسته بودم. آن‌ها به من گله می‌کردند و می‌گفتند: «بی‌معرفت! چرا نیامدی؟»
پیشخوان