کبودیهای صورتش تازه خوب شده اما هنوز التیامی برای زخمهای دلش نیافته است. این روزها تنها مونس تنهاییاش آیینهای است که هر روز ساعتها مقابلش مینشیند و به چهره در هم شکسته خود زل میزند و به روزهای از دست رفته زندگی مشترک 8 سالهاش و جای خالی دختر کوچولویشان فکر میکند