ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

داماد

دوستانش به من گفتند که پدرام همه جا گفته به خاطر پول‌های پدرزنم با دخترش ازدواج کردم وگرنه علاقه‌ای به او نداشتم.
وح‌الله رحمانی، داماد غلامعلی حداد عادل و همسر آزاده حداد عادل، متولد 1360 در یک خانواده ایرانی در اوهایوی آمریکاست. روایتی شنیدنی از مهاجرت وی به ایران را ببینید.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان شمالی با بیان اینکه علت وقوع این قتل اختلافات خانوادگی بود، از شهروندان خواست تا ضمن بالابردن آستانه صبر و تحمل خود در صورت اطلاع از هرگونه مورد مشکوک بلافاصله مراتب را از طریق پل ارتباطی 110 اعلام کنند.
صاحب رستورانی که در آن کار می‌کردم، پیشنهاد را به ما داد. به خاطر نیازی که به پول داشتیم تصمیم گرفتیم این پیشنهاد وسوسه‌کننده را قبول کنیم. بعداً متوجه شدیم که شهاب با اجیر کردن ما قصد داشته ارثیه‌ ای را که به آنها رسیده تصاحب کند
در حالی که متهم در مراحل بازجویی ادعا می‌کرد نقشی در قتل نداشته، پلیس آثار خون مقتول را در خودروی او پیدا کرد و همچنین بررسی وضعیت تلفن همراه متهم، نشان می‌داد که او زمان جنایت در محدوده کشف جسد بوده است. بدین ترتیب وی به اتهام قتل روانه زندان شد.
یکی از این انتصابات حکم مشاوره زاکانی برای دامادش به عنوان «مشاور و دستیار ویژه شهردار تهران در هوشمندسازی» بود که با هجمه‌ منتقدان و رسانه‌ها، شهردار این حکم را لغو کرد اما آنطور که اعضای شورای شهر تهران می‌گویند حسین حیدری، داماد زاکانی نقش پررنگی را در شهرداری ایفا می‌کند.
عضو شورای شهر تهران گفت: موضوع تذکر من مداخلات مکرر داماد آقای زاکانی در برخی از سازمان‌ها و شرکت‌های تابعه شهرداری تهران است، به گونه‌ای که حتی اختیار برخی تصمیمات ساده نیز از مدیران این سازمان‌ها سلب شده است.
اما او را در خیابان شریعتی از ماشین پیاده کردم و دیگر از او هیچ خبری نداشتم تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم مادر همسر سابقم کشته شده است. چون گمان می‌کردم پلیس به من مظنون می‌شود، از ترسم سه ماه فراری بودم. من از ترسم شب‌ها در پارک می‌خوابیدم، اما بالاخره تصمیم گرفتم به پلیس ماجرا را بگویم.
اما او را در خیابان شریعتی از ماشین پیاده کردم و دیگر از او هیچ خبری نداشتم تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم مادر همسر سابقم کشته شده است. چون گمان می‌کردم پلیس به من مظنون می‌شود، از ترسم سه ماه فراری بودم. من از ترسم شب‌ها در پارک می‌خوابیدم، اما بالاخره تصمیم گرفتم به پلیس ماجرا را بگویم.
اما او را در خیابان شریعتی از ماشین پیاده کردم و دیگر از او هیچ خبری نداشتم تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم مادر همسر سابقم کشته شده است. چون گمان می‌کردم پلیس به من مظنون می‌شود، از ترسم سه ماه فراری بودم. من از ترسم شب‌ها در پارک می‌خوابیدم، اما بالاخره تصمیم گرفتم به پلیس ماجرا را بگویم.
پیشخوان