خواندنی ها برچسب :

دانیال-فاطمی

می‌ترسیدم، بیشتر می‌گفتم نکند اسیر داعش شده باشد! بعد در این فیلم‌ها می‌دیدم که چطور اسرا را اذیت می‌کنند، چطور می‌زنند، اینها را که می‌دیدم، بیشتر این فیلم‌ها من را مریض می‌کرد.
می‌ترسیدم، بیشتر می‌گفتم نکند اسیر داعش شده باشد! بعد در این فیلم‌ها می‌دیدم که چطور اسرا را اذیت می‌کنند، چطور می‌زنند، اینها را که می‌دیدم، بیشتر این فیلم‌ها من را مریض می‌کرد.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
وقتی ما آمدیم اینجا گفتند می‌روم تهران، آنجا دوستان و رفیق‌هایم هستند، کم کم کار می کنم و یک مقدار دستم پر شد، اگر توانستم با کسی شریک می‌شوم. بیشتر کارشان در تهران در خیابانی به اسم پاسداران بود...
همان سالی که ما اینجا بودیم، مردم همه قاچاقی می رفتند. یک دفعه نمی دانم چطور شد راه باز شد، همه قاچاقی رفتند، همان سال رفت. هر دوتایی رفتیم.
همان سالی که ما اینجا بودیم، مردم همه قاچاقی می رفتند. یک دفعه نمی دانم چطور شد راه باز شد، همه قاچاقی رفتند، همان سال رفت. هر دوتایی رفتیم.
پدر شهید بعضی وقت‌ها می‌رود یک مقدار کارتن و ضایعات و این‌طور چیزها جمع می‌کند. آن را هم شهرداری نمی گذارد؛ باهاش دعوا می کند! نسیم کمی کار می‌کند؛ حقوق نعیم هم هست، البته حقوق نعیم خیلی کم است.
یک مشکلی که خانواده اتباع دارند مخصوصا خانواده شهدا اشتغال است. مثلا فهیم بیکار است. کاش سازمانی یا ارگانی می آمد و یک کاری می‌کرد برای بچه‌های شهدا.
پیشخوان