ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

شهید-حسن-باقری

حدود 400 نفر بازداشتی دختر داشتند. سازمان منافقین، چریک‌های فدایی خلق، حزب توده، راه کارگر و... همه در دانشگاه اهواز دست به یکی کرده بودند که مقاومت کنند.
با خودم فکر کردم همین الان داشت شوخی و خنده می‌کرد. چه شد که رفت در این فاز؟ فکر کردم باز دارد شوخی می‌کند. با حالت شوخی گفتم: «حاج حمید! تو کجا؟ ما کجا؟ تو فقط 30 سال روزه بوده‌ای. این همه بخشندگی...
مهمان‌ها هم خواهرها و برادرهای سپاه و پذیرایی هم در حد میوه و شیرینی بود. یک تئاتر طنز به اسم مرشد و بچه مرشد را بازی کردند. حاج صادق آهنگران نقش مرشد را بازی می‌کرد و حسین پناهی نقش بچه مرشد را.
گفت با همسرش اختلاف پیدا کرده بود و برای اینکه بتواند بچه‌هایش را بگیرد مهریه‌اش را بخشیده بود. آن موقع ما او را آنی صدا می‌زدیم. پرسیدم، «آنی! چطور شد مهریه به این سنگینی خواستی؟»
رفت و آمد حاج حمید به خانه ما و صمیمیتی که با خسرو داشت باعث شد بین ما سه نفر یک جمع سه نفره تشکیل شد و کم‌کم بر اثر این مراودات بین ما علاقه به وجود آمد. ایشان اول موضوع را با خسرو مطرح کرد که...
هیچگاه از اتومبیل دولتی و راننده شخصی استفاده نکرد و با این که یک بار هم مورد سوء قصد قرار گرفته بود، امّا حاضر نشد محافظ شخصی داشته باشد. معمولًا با موتورسیکلت یا وسایل نقلیه عمومی رفت وآمد می کرد.
او از زبده‌ترین و صاحب سَبک‌ترین سردارانِ سپاه در سال‌های دفاع مقدس بود و از نوابغ نظامی تاریخِ ایران به شمار می‌رود
آن‌چه خواهید شنید، بخشی از سخنرانی منتشر نشده‌ی شهید «غلامحسین افشردی»(حسن باقری) در جمع بسیجیان واحد توپخانه «تیپ 31 عاشورا» است
آن زمان، شیوه‌های مرسومی برای قرعه‌کشی وجود داشت. دست‌های خودمان را می‌گذاشتیم و بعد، یک، دو، سه می‌گفتیم و هرکس دستش را زودتر روی سینه‌اش می‌گذاشت، نفر اول می‌شد.
حسن از فرماندهان تیپ‌های نصر خواست که ظرف 10 روز تیپ‌ها را بازسازی کنند تا حمله نهایی انجام شود. روزهای بیست‌ودوم و بیست‌وسوم اردیبهشت جلساتی در قرارگاه نصر و قرارگاه کربلا برگزار شد.
پیشخوان