خواندنی ها برچسب :

عمه

عمه‌ام وقتی دید من دارم به پدر و برادرش ناسزا می‌گویم عصبانی شد و یک سیلی به‌صورت من زد. من که خودم حالت عادی نداشتم از این کار عمه‌ام شوکه شدم و یک دفعه دستم را روی گلوی او گذاشتم و آنقدر فشار دادم که دیگر نفسش بند آمد.
عمه‌ام وقتی دید من دارم به پدر و برادرش ناسزا می‌گویم عصبانی شد و یک سیلی به‌صورت من زد. من که خودم حالت عادی نداشتم از این کار عمه‌ام شوکه شدم و یک دفعه دستم را روی گلوی او گذاشتم و آنقدر فشار دادم که دیگر نفسش بند آمد.
صحبت از حضرت زینب (سلام الله علیها) است؛ آن بانوی عزیزی که علم و شجاعت و همه کمالات انسانی را از پدر و مادر بزرگوار به ارث برده بود. او در دامن پاک فاطمه کبری (سلام الله علیها) و در محضر امیر مؤمنان رشد یافت.
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است
مادر پشت اتاق کودک نشسته بود و به خیالبافی های کودکش گوش می کرد. اتاق کودک سراسر هیجان بود
داستان بر اساس زندگی حضرت سکینه علیها السلام
پیشخوان