خواندنی ها برچسب :

لشگر-فاطمیون

یکی از دوستانم در بین رزمندگان مدافعان حرم، «ساشا ذوالفقاری» است. جوانی که متولد سال 73 است و در یک حادثه جنگی،‌ کنارش یک تله انفجاری منفجر شد و دو پایش قطع شد؛ یکی از بالای زانو و دیگری از زیر زانو!
می گفت:‌ کاش قلم پایم می‌شکست و نمی‌آمدم. کاش پسرم را ثبت نام می‌کردی!... همه بهت‌زده نگاه می کردیم. نه به آن هفته و نه به این هفته. وقتی کمی آرام شد پرسیدیم چه شده؟ گفت:‌...
ابوحامد آمد بیمارستان. آنقدر ازش شرمنده بودم که نگو و نپرس. ما کلا دو ماشین در حلب داشتیم؛ ‌یکی این لندکروز و دیگری یک چیپ که عقبش چهار نفر می‌نشستند.
‌اوایل زندگی، دوتای ما خیلی سختی کشیدیم اما شیرعلی آدم موفقی بود و شکر خدا صاحب همه چیز شد اما سرنوشتش اینطوری بود...
‌اوایل زندگی، دوتای ما خیلی سختی کشیدیم اما شیرعلی آدم موفقی بود و شکر خدا صاحب همه چیز شد اما سرنوشتش اینطوری بود...
خانم محمودی در این بخش از گفتگو به پدر شهید مدافع حرم فاطمیون اشاره دارد که برای دیدن فرزند دیگرش به افغانستان می رود اما ماجرای عجیبی برای او رخ می دهد...
راستش این موضوع را تا امروز به مادرش هم نگفته‌ام چون می‌دانستم که برایش سنگین تمام می شود. حقیقت این است که...
یکی دیگر از خصوصیات عباس این بود که از شرایط خطرناک سوریه هیچ ترسی نداشت. پسر خاله‌اش می گفت یک شب با هم سر پست بودیم که دیدم عباس گم شد. هر چه گشتیم نبود...
هر وقت نامی از یاران امام زمان به میان می آید، سیما و سیرت مصطفی احمدی جلوی چشمانم تداعی می شود؛ یک انسان مومن، شجاع، باغیرت و بی ادعا.
یکی از نیروهای پاسدار، یک ماشین یخچال‌دار پر از آب میوه برداشت تا برای بچه‌ها به خط ببرد. معمولا وقتی بچه‌ها ماشین حمل آب میوه را در جاده می‌دیدند، مدام دست تکان می‌دادند تا نگه دارد اما...
پیشخوان