خیلی خونسرد سیلی محکمی توی صورتم زد. اطراف را که نگاه کردم، دیدم هرکدام از مجاهدین مشغول تفتیش و بازرسی یکی ـ دو نفر هستند. همانطور که جلویش ایستاده و صورتم از اشک کثیف شده بود، دست در جیبهایم برد، دو ماژیک آبی و قرمز را که داخل جیب شلوارم بود درآورد، جلوی صورتم گرفت و گفت: کثافت آشغال... با اینا شعار مینویسی؟