گروه فرهنگی - رجانیوز: در دنیای اطلاعات و رسانه با گسترش شبکههای مجازی گرایش به اطلاعات لحظهای و جذاب، شدت گرفته و روزبهروز کتاب مهجورتر میشود. در دل این سرعت جابهجایی اطلاعات، "کتاب" انسان را لحظهای مینشاند و او را وامیدارد که با طمأنینه و به دور از شتابزدگی، بیاموزد از بزرگان، از تاریخ و از هرآنچه که آموختنیست.
کتاب خواندن برای مردم جامعهای که طلب پیشرفت و تعالی دارند ضرورتیست اجتناب ناپذیر.
از اینروست که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «من هر زمانی که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان میافتم، قلباً غمگین و متأسف میشوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلی که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلاً 10 برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد.»
پس هر چه کتاب بخوانیم کم است، چون کتاب خوب زیاد است؛ و ما هم در اینجا تلاش خواهیم کرد تا این کتابها را معرفی کنیم.
***
اغلب کتابهای خاطرات پیروزی انقلاب اسلامی اختصاص پیدا کرده به سالهای 1342 تا 1357؛ در حالی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حوادث فراوانی اتفاق افتاده که لازم است برای آگاهی نسلهای آینده مستند شود. حاصل نگارش تنها بخشی از این وقایع که درباره بحرانهای جلوی دانشگاه تهران در سالهای 58-60 اتفاق افتاده، به قلم حمید داودآبادی، شده است کتابی 645 صفحهای با نام «چادر وحدت».
آنهایی که آثار داودآبادی را پیگیری میکنند، میدانند که وی قول انتشار این کتاب را در کتاب «از معراج برگشتگان» داده بود تا گوشهای از اقدامات ضدانقلاب را روایت کند.
«در اولین روزهای سال 1358 که جلوی دانشگاه شده بود پاتوق گروهکهای ضدانقلاب، از منافقین گرفته تا حزب توده و چریکهای فدایی، چادری قرار داشت که محل تجمع بچه حزباللهیها بود. "چادر وحدت"، جایی بود که طی دو سه سال اول پیروزی انقلاب اسلامی، توانست به مقابله با فتنهها و توطئههای دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی بپردازد. از همان زمان تا امروز، ضدانقلابیون و بهخصوص منافقین که بسیاری از نقشههای شومشان توسط چادر وحدت رسوا و خنثی گردید، همواره از آن بهعنوان محلی که ضربات سختی بر آنان وارد کرد نام میبرند، میسوزند و برمیآشوبند.»
این کتاب، فقط شامل خاطرات و دیدههای خود نویسنده است و توصیف لحظهبهلحظهی خاطرات و خطرات روزهای پرتلاطم ابتدای انقلاب است و همین جذابیت کتاب رو دوچندان کرده است:
«خیلی خونسرد سیلی محکمی توی صورتم زد. اطراف را که نگاه کردم، دیدم هرکدام از مجاهدین مشغول تفتیش و بازرسی یکی ـ دو نفر هستند. همانطور که جلویش ایستاده و صورتم از اشک کثیف شده بود، دست در جیبهایم برد، دو ماژیک آبی و قرمز را که داخل جیب شلوارم بود درآورد، جلوی صورتم گرفت و گفت:
کثافت آشغال... با اینا شعار مینویسی؟ هیچی نمیتوانستم بگویم. فقط هقهق میکردم. کیف پولم را که از جیب عقب شلوارم خارج کرد، یک اسکناس 20 تومانی را که داشتم، درآورد و با نگاهی به من، آن را در جیب خود گذاشت... با ناراحتی گفتم: پولم رو بده، اون رو واسه چی برمیداری؟ که سیلی محکم دیگری به گوشم زد و گفت:
خفه شو کثافت... این پول رو کی بهت داده که بیای و مراسم ما رو بهم بزنی؟»
زبان روان و لطیف و بعضاً طنزگونهی داودآبادی این کتاب را برای جوانان و حتی دانشآموزان خواندنی کرده است. بهخصوص که خود نویسنده تصریح کرده که مخاطب کتاب را اینگونه در نظر گرفته که هیچ اطلاعی از منافقین، مارکسیستها و... ندارد و به همین جهت هرجا که لازم بوده در پاورقی آنها را معرفی کرده است.