«مرگ کارتن خوابها در تهران» شاید دیگر نه کسی از این اخبار تعجب میکند و نه سازمانی آن را تایید و تکذیب میکند، اما واقعیت این است که با فرا رسیدن فصل سرما، افراد بسیاری در کوچه پس کوچههای شهر، زیر پلها و در پارکها با کابوس سرما شب را به صبح میرسانند.
به گزارش به نقل از آرمان ،در چند روز اخیر خبرهایی مبنی بر مرگ دو کارتن خواب بهدلیل سرمازدگی منتشر شد. البته با وجود تکذیب نهادهای شهرداری، اما آنچه که عیان است، انسان بر اثر سرما میمیرد. افراد که بدون هیچ وسیله گرمایشی شب تا صبح روی زمین سرد میخوابند و هر چقدر هم این اخبار تکذیب شود، آنچه که مشخص است، آنها نیز انسان هستند و با سرما و گرما بدنشان واکنش نشان میدهد و این امر طبیعی است. همان طور که رئیس تالار تشریح مرکز تشخیص آزمایشگاهی پزشکی قانونی استان تهران، درباره آمار تعداد جان باختگان بیسرپناه، گفته است، در طول سه ماه اخیر در مجموع 9 مورد فوتی در مرگ افراد بیسرپناه در مکانهای عمومی به پزشکی قانونی استان تهران ارجاع شده است. او درباره علت فوت این افراد توضیح داده بود که یک مورد به دلیل سرمازدگی و دو مورد به دلیل عفونتهای داخلی و بیماریهای عفونی جان خود را از دست داده بودند و علت مرگ شش نفر دیگر هم معلوم نیست. همچنین سال94 سازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کرد: از کل تلفات سرمازدگی بیخانمانها در سال گذشته 17 نفر مرد و یک نفر زن بوده است. این آمار در سال 1392 در کشور 21 نفر بوده که در سال گذشته به 18 نفر کاهش یافته است. معضلی که در همه مناطق تهران و شهرهای دیگر شاهد آن هستیم و به غیر از کمکهای قابل توجهای درباره این افراد رخ نمیدهد. این در حالی است که گرمخانههای پایتخت تنها گنجایش میزبانی از سه هزار بیخانمان را دارند و یخزدگی و مرگ در کمین 12 هزار کارتن خواب است.
فصل سرما که آغاز میشود، مصیبتهای زندگیشان هم رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد، نه جایی برای خوابیدن دارند و نه وسیلهای برای گرم شدن. چشمهای بیرمق و پاهای بیجانشان در به در بهدنبال جایی برای سپری کردن شبهای سرد زمستانی است. خیلیهایشان تا صبح چمباتمه میزنند تا شاید گرم شوند. بهرام یکی از بهبودیافتگان اعتیاد در میدان راه آهن است که وقتی یاد خاطره شبهای سرد زمستانی در خیابانها میافتد چهار ستون بدنش میلرزد و به خبرنگار«آرمان» میگوید: نمیدانید زمستانهای سرد برفی با کابوس بیخانمانی چه وحشتی دارد؟ حرف بهرام حرف خیلی از بیخانمانهای شهر در فصل زمستان است. بیخانمانهایی که نه بارش باران برایشان هیچ وقت عاشقانه بود نه سپیدی برف چشمانشان را برق انداخته است. حسین، یکی دیگر از بیخانمانهای پایتخت است. او به«آرمان» میگوید: باید بیخانمان باشی تا بفهمی سرکردن در یک شب سرد زمستانی چه طعمی دارد...! در این برف هر جایی که گیرمان بیاید میخوابیم، فقط کافی است، جایمان کمی گرم باشد. وقتی در دمای 50 درجه تابستان به یاد این شبهای سرد میافتیم، بدنمان میلرزد و سرما همه وجودمان را فرا میگیرد. ما هم انسانیم و بدن ما از فولاد و سنگ نیست.
برف برای ما ناجوانمردانه میبارد
«زمستان که میشود دلمان میریزد. شاید بارش کم برف و باران به خاطر التماسهای ما به درگاه خدا باشد. کسی چه میداند؟ رنگ و روی یک روز برفی برای کودکی که چکمههای رنگی و دستکشهای بافتنی به دست دارد در مقابل بچهای که باید با دمپایی پاره و تن بیکاپشن سر چهارراههای شهر برای فروختن گل التماس کند، از زمین تا آسمان متفاوت است.» این حرفها را اکبر رجبی میزند. مردی که همه بیخانمانها و بچههای کار او را «عمو اکبر» صدا میزنند. عمو اکبر، مدیر عامل انجمن «طلوع بینشانها» است. کسی که این روزها دغدغه بیخانمانها را در شبهای سرد زمستان دارد. او به خبرنگار «آرمان» میگوید: بیخانمانها هم شهروندان شهر ما هستند که از بد روزگار گوشه نشینی در کنار خیابانها نصیبشان شده است. در گرمخانههای عمو اکبر امروز به روی همه بیخانمانها باز است؛ از معتادان گرفته تا نیازمندان.
گرمخانه 300 نفری در مشهد
پاییزه که هوای سرد شروع میشود از سرمایی که به جانش افتاده به خود میلرزد. نگاه بیرمقش را به گنبد زرد آقا میدوزد و از او در دل کمک میطلبد. او یکی از بیخانمانهایی است که در مشهد زندگی میکند. شش سال میشود کارتن خوابی شیوه زندگیاش شده و از وضعیتی که دارد ناراضی است، اما چارهای جز ادامه زندگی ندارد. البته در گوشه و کنار شهر آدمهایی مثل او کم نیستند. آدمهایی که در این شبهای سرد زمستان تنها دلشورهشان زنده ماندن تا صبح است و اینکه برف نبارد. حسین محمدی از فعالان اجتماعی در مشهد، به «آرمان» میگوید: تعداد بیخانمانها در مشهد چیزی حدود هزار نفر برآورد میشود . هرچند آمار دقیقی از این افراد در دست نیست. او با اشاره به فعالیت تنها گرمخانه مشهد با ظرفیت 300 نفر میافزاید: با وجود پذیرش شبانه بالغ بر 350 بیخانهمان در این گرمخانه بخش قابل توجهی از بیخانمانها باید شبهای سرد پاییز و زمستانی را بیرون از گرمخانه سپری کنند. حرفهای او را رسول جباری، از دیگر فعالان اجتماعی در مشهد تایید میکند و میگوید: چند سالی است که در سایه تلاش تشکلهای مردمی میکوشیم تا به وضعیت بیخانمانهای این شهر در شبهای سرد زمستان رسیدگی کنیم. او به فعالیت گرمخانه مشهد در این شبها اشاره میکند و میافزاید: بخشی از بیخانمانها در گرمخانه مشهد و بخش دیگر در اماکنی که تشکلهای مردم نهاد در نظر میگیرند، شب را به صبح میرسانند. او از مردم میخواهد در این روزهای سرد زمستانی به فکر بیخانمانها باشند. یک وعده غذای گرم میتواند کمک خوبی به آنها در سرمای زمستانه باشد.
زمستان سرد زیر سقف مهربانی در شهر شیراز هم سه سرپناه ویژه آقایان بیخانمان وجود دارد؛ مراکزی که تحت مدیریت جمعیت خیریه «تولدی دوباره» فعالیت میکنند. شهری که تعداد بیخانمانهایش اندک نیست. این را میشود، با قدمزدن در حاشیه شهر و تماشای کارتنهای بزرگی که در گوشه و کنار شهر، مشاهده کرد. این برجستگیهای کارتنی آدمهاییاند که خوابیدهاند و به امید گرم شدن درخود گره خوردهاند؛ یکی مثل «رئوف»، کسی که از زمستان به عنوان کابوس زندگیاش یاد میکند و میگوید: شبهایی که میتوان خود را با آتش گرم نگه داشت، قابل تحمل است، اما وقتی آتش خاموش میشود، شب تا صبح زیر بارش برف و سرما تنم مثل چوب خشک میشود. چند قدم آن طرفتر کنار جوی آبی پیرمرد بیخانمانی سیبزمینیهای بزرگ و کوچک را داخل پیت حلبی پر از آتش میاندازد و پتوی رنگ و رو رفتهای را روی سرش جابهجا میکند. او زمزمهکنان به «آرمان» میگوید: هوا بس ناجوانمردانه سرد است... دمت گرم و سرت خوش باد... با این بیت شعر، ما را پای بساط فقیرانهاش مهمان میکند و از قصه بیخانمانیاش برایمان میگوید، از روزهایی که دارا بود و این روزهایی که ندار است. او میگوید: بیخانمان که شدی باید دلت را در زمستان گرم کنی، البته این هم عالمی دارد! از گرمخانههایی میگوید که خیلی از بیخانمانها رغبتی برای رفتن به داخل آنها ندارند. نامش صابر است، اما همه او را «عمو صابر» صدا میکنند. میگوید: چیزی ندارد، اما همین بساط سیبزمینی تنوری دل خیلی از بیخانمانهای شیراز را در حوالی حافظیه گرم میکند.
گرمخانهای زیر منارههای سبز
در اصفهان هم در یکی از شرقیترین نقاط این کلانشهر و انتهای یک بنبست سولهای ساده است که از نگاه بیخانمانهای این شهر به امنترین سرپناه این شهر مشهور است. جایی که به گرمخانه انجمن«پایان کارتنخوابی امید» مشهور است. سولهای ساده با کمترین تجهیزات و امکانات که زیر سایه گنبدهای فیروزهای و منارههای بلند شهر، پناهگاه بیخانمانهای شهر شده است. محسن انصاری، مدیر عامل انجمن پایان کارتنخوابی امید در اصفهان است. کسی که همه ساکنان این سوله او را بابا انصاری میخوانند. او قصه این گرمخانه را چنین برایمان روایت میکند: یک روز که برای نشان دادن وضعیت کارتنخوابهای اصفهان همراه چند تن از مدیران شهر به بیابانهای اطراف شهر رفتیم، در چند نقطه با جنازههای یخ زده آنها روبه رو شدیم. او به سر تا پای سوله نگاه میکند و میگوید: هر کدام از بیخانمانهایی که این سوله برایشان حکم قصری در زمستان را دارد، قصه ناگفتهای دارند که شنیدنش دل آدمی را به درد میآورد.
به باور او، خیلی از این آدمها را میشود، دوباره به زندگی برگرداند، اما به شرطی که بسترهای شغلی برایشان فراهم شود. حرفهای بابا انصاری که تمام میشود، قاسم از دور میگوید: ما بیخانمانها هم برای خودمان کسی بودهایم، اما روزگار نامرد است که ما را از عرش به فرش انداخته. بعد از ورشکستگی در تهران آواره این شهر و آن شهر شدم. پتو را محکم دور خودش میپیچد و میگوید: آوارگی و بیخانمانی بزرگترین کابوس زندگی هر آدمی است. آرزوی یک وعده غذای گرم زیر بارش برف سنگین و داشتن سقفی برای پناه گرفتن از برف و باران تنها آرزوی این روزهای بیخانمانهاست. حرفش را با بغض نشسته در گلویش قورت میدهد. انصاری در ادامه حرفهای قاسم میگوید: گرمخانه ما ظرفیت پذیرش صد بیخانمان را در شبهای سرد پاییز و زمستان دارد. بیخانمانهایی که اکثرا معتاد و مبتلا به ایدز هستند و حضورشان در این مرکز باعث شده تا بیخانمانهای نیازمند سالم، رغبتی برای آمدن به این مراکز نداشته باشند. انصاری گرچه امروز مکانی را برای پناه دادن به بیخانمانهای مرد در اصفهان درست کرده، اما نگران زنان بیخانمانی است که جایی برای ماندن ندارند.