
من مریم هستم، دختری ایرانی... دختری با انرژی که به دنبال زندگیای پر از ماجرا و متفاوت برای تحصیل به کره اومده...
من از دبیرستان آرزوی یه زندگی متفاوت رو داشتم. از روزهای تکراری خسته بودم که یه تغییر بزرگ در زندگیم پیش اومد. اومدن به کره بهترین اتفاق زندگی من بود.
الان بیشتر از دوسال از زندگی من در آرزوهام میگذره و حالا قراره هر هفته یکشنبه و پنجشنبه با روزانههای مریم در کره به بنیتا بیام.
اینبار در مورد آرزوی دبیرستانم که برآورده شد صحبت میکنم. در ادامه با بنیتا باشید.
امروز 29 آوریل سال 2017 هست. بعد از دوسال و نیم که به کره اومدم، بالاخره امروز قراره کسی که آرزوی دیدنش رو داشتم ملاقات کنم.
پنجشنبهی گذشته امتحانهای میانترم تموم شد و بعد از امتحانها برای خالی کردن استرس یه هیجان متفاوت لازمه. امروز قراره کیم هیونجونگ خوانندهی مورد علاقهی مریم کوچولو رو ببینم.
جدیدا مثل قبل به خوانندهها علاقه ندارم اما دوست داشتم حتما یکی از آرزوهای کودک درونم رو برآورده کنم پس تصمیم گرفتم به فنمیتینگ هیون برم.
امروز رو با یه آرایش کمی پر رنگتر و شادتر شروع میکنم. سایهی چشم براق و یه رژ صورتی.

این روزها لباسهای با پرینت رنگی خیلی طرفدار داره پس امروز یه تیشرت با پرینت قرمز میپوشم.

وسایل لازم برای رفتن به فنمیتینگ:

خب البته مهمترین قسمتش هدیه برای هیون هست:) یه آبنبات و یه پهپهرو (شکلات استیکی)
روی پهپهرو نوشتم که از 2007 طرفدارت بودم و دوستت داشتم و همچنین آهنگهات همیشه باعث قوت قلب در زندگیم شده و همیشه تشویقت میکنم.

تا موقع شروع فن میتینگ کمی زمان باقی مونده بود پس تصمیم گرفتم قبل از رفتن کمی خرید کنم.

دو تا کیف خیلی ناز خریدم.

فروشگاه آریتاوم هم تخفیف داشت پس چند تا ماسک و یک سایهی چشم هم خریدم. ( تو کره تخفیفها خیلی زیاده)

خب، پیش بهسوی فنمیتینگ... خیلی اضطراب دارم. تصور حس از نزدیک دیدن اجرایی که همیشه از تو مانیتور کامپیوتر دیده بودم برام غیر باوره...

فنمیتینگ در سالن المپیک سئول برگزار میشه. قرار هست که بلیط رو از دوست ایرانیم که از دوست کرهایش میخواد بگیره، بگیرم. (کمی پیچیده بود.) :)
ولی متاسفانه دوستم چون توریست هست، خط تلفن نداره. کلی نگرانم، میترسم بلیط گیرم نیاد. :((

بالاخره رسیدم سر قرار ولی کسی نیست... :(((

همهی فنها داشتن اینجا یادگاری مینوشتن. ( من دقیقا روی پیشونی هیون نوشتم. اسم مریم به فارسی تو چشم میزنه. هه هه)

نتونستم دوستم رو پیدا کنم، برای همین رفتم پیش یکی از تدارکات و یه کاغذ ازش گرفتم تا اسم دوستم رو بنویسم روش بلکه راحتتر پیدام کنه.

بالاخره پیداشون کردم. خانوم داشتن واسه هیون نامه مینوشتن یه گوشه... :))

بالاخره بلیط اومد دستم. (هوراااااااااا......)

دوستم رئیس فنکلاب پرشیان هنیچیا هست برای همین یه تندیس برای هیون آماده کرده بود. (البته متن کرهای روی تندیس رو مریم سادات نوشت. :)
ترجمه متن تندیس:
ما همیشه از ته قلب کیمهیونجونگ رو دوست خواهیم داشت و حمایت میکنیم. وجود تو باعث گرمی زندگی ما طرفدارهای ایرانی میشه. پس همیشه برات آرزوی سلامتی و خوشحالی رو داریم. طرفداران ایرانی

اکثر طرفدارها بینالمللی بودن. این آلبومها رو هم یه طرفدار کرهای بهمون هدیه داد. نکتهی جالب این بود که طرفدارها همدیگر رو میشناختن و برای هم هدیه آورده بودن.
بیشتر طرفداران ژاپنیها بودند و وقتی هدیهها رو به ما میدادند به ما میگفتند که خیلی خوشگلیم و با ما عکس میگرفتن. (ما هم معروف شدیم... بالاخره دختر ایرانیه دیگه... همهی فنها سن بالا بودند... حالا آخر شب هیون داشته فکر میکرده این دوتا دختر خوشگلا کی بودن وسط طرفدارهای من؟؟... چقدر من فروتنم. ::)

بالاخره وارد سالن شدم و فنمیتینگ آغاز شد. غیر قابل وصف بود. دیدنش مثل یه رویا بود. تا میتونستم داد و جیغ زدم...
هیون به خاطر مشکلات اخیرش هنوز خیلی ناراحت بود... اما در آخر مراسم بهتر به نظر میومد.
در آخر بهش گفتم منتظر آلبوم بعدیت هستم... ساعت 11 شب بود که بعد از راضی کردن کودک درون و کلی تخلیه هیجان راهی خونه شدم...
