
رضا ساکی
 بعد از رفتن استراماچونی از استقلال به میان مردم رفتیم تا نظرشان را درباره این اتفاق بپرسیم.
 آقایی که یک عدد گوجهفرنگی در دست داشت گفت: برخی توانایی مدیریت این گوجه را هم ندارند؛ چطور انتظار دارید مربی را مدیریت کنند؟
 خانمی که به قیمت مانتو زل زده بود گفت: برخی توانایی کنترل قیمت دکمه مانتو را ندارند؛ شما انتظار دارید مربی تیم را کنترل کنند؟
 آقایی که برای اعتراض مسالمتآمیز به خیابان آمده بود گفت: استراماچونی را فرستادند برود که حواس ما از قیمت بنزین پرت بشود.
 خانمی که حرفهای آن آقا را شنید گفت: بهتر نبود بماند و استقلال هی ببرد تا حواس ما بیشتر و بهتر و پرت بشود؟
 آقا جواب داد: سیاست اینقدر ساده نیست که شما فکر میکنید.
 خانم جواب داد: شما اهل سیاست را خیلی دستبالا گرفتهای که فکر میکنی همه چیزشان حساب و کتاب دارد.
 پسربچهای که مقابل دوربین تلویزیون ایستاده بود گفت: دلم میخواهد وقتی بزرگ شدم استراماچونی بشوم و به ایران بروم و پول حسابی بگیرم. بعد به طور قانونی و با حمایت فیفا قرارداد را فسخ کنم و به کشور خودم برگردم.
 گزارشگر تلویزیون پرسید: دوست نداشتی دنیزلی، برانکو یا کیروش باشی؟
 پسربچه جواب داد: خیر چون آنها آرزوی همکلاسیهای دیگرم هستند.
 مدیر این مدرسه به ایسنا گفت: خیلی روی بچهها کار کردهایم تا یکیشان در آینده رئیس فدراسیون فوتبال بشود و جلو بقیه را بگیرد، اما متأسفانه چنین آرزویی برای آینده ندارند.
 باقی بقایتان