ماهان شبکه ایرانیان

گلری که از زمین‌های سنگلاخی اهواز به تیم‌ملی رسید

ایسنا/خوزستان به صورت اتفاقی برای قرار گرفتن درون دروازه تیم‌ملی فوتبال جوانان مورد نظر رایکوف، سرمربی تیم‌ملی قرار گرفت

گلری که از زمین‌های سنگلاخی اهواز به تیم‌ملی رسید

رضا قفلساز، سنگربان خوزستانی سابق تیم‌ملی است که روزهای بسیاری از دروازه تیم‌های ملی جوانان و بزرگسالان محافظت کرد. او از حمایت و پشتیبانی مرحوم حجازی نیز گفت. حمایتی که باعث شد، او که از اهواز به تهران رفته بود، احساس غربت نکند. گفت‌وگوی ایسنا با گُلر سال‌های پیش تیم‌ملی ایران را در ادامه می‌خوانید.

*آقای قفلساز در ابتدا خودتان را معرفی کنید و چه شد که به فوتبال علاقه‌مند شدید؟

متولد اسفندماه 1329 در محله باغ‌شیخ اهواز هستم. در خانواده پر جمعیت به دنیا آمدم و فوتبال را هم از محله باغ‌شیخ آغاز کردم. آن زمان محله باغ‌شیخ به شکل کنونی نبود و روبه‌رو یا پشت هر چند خانه، زمین‌های سنگلاخی شکل وجود داشت. در محلات مختلف چنین زمین‌هایی وجود داشت که مالک آن‌ها، زمین‌ها را رها کرده بودند. هشت سالم بود که با دوستان هم سن و سالم تصمیم گرفتیم برای فوتبال بازی کردن، زمین‌های سنگلاخی را تمیز کنیم. یک روز سنگ و کلوخ‌ها را جمع کردیم تا فضایی برای بازی کردن آماده شود. البته در این میان برخی "لِی‌لِی" بازی می‌کردند و برخی کشتی می‌گرفتند.

هر چقدر سن‌مان بالاتر می‌رفت، توسعه شهر بهتر و بیشتر می‌شد. اطراف همان زمینی که ما سنگ‌هایش را خالی کرده بودیم، در حال ساخت بود و همان خانه‌هایی که کنار زمین بازی ما قد می‌کشیدند و بالا می‌رفتند، حصاری برای زمین شده بودند. ما هم کم‌کم زمین را مسطح کردیم و تنها چهار سنگ در آن زمین بود که از آن‌ها  به عنوان تیرک دروازه‌ها استفاده می‌کردیم.

9 ساله بودم که یک تیم محلی تشکیل دادیم و یکی از بچه‌های محله که از ما بزرگتر بود، با خط درشت روی دیوار محله نوشت که "تیم این محله آماده مسابقه است". در محله‌ای که زندگی‌ می‌کردیم، همه یکدیگر را می‌شناختند و بزرگترها مراقب ما بودند. ما نیز تا دوران دبستان به صورت مرتب در آن زمین بازی می‌کردیم. آن موقع مربی نداشتیم و فقط یک توپ پلاستیکی پیدا و بازی می‌کردیم. پس از دوران ابتدایی، وارد مقطع دبیرستان می‌شدیم و مقطع راهنمایی نبود. در دبیرستان نیز در محیط مدرسه شرایط فوتبال بازی کردن برایم بیشتر فراهم بود و به خوبی می‌توانستم در رشته مورد علاقه‌ام فعالیت داشته باشم.

تیم گمرگ اهواز در سال 1345

*چه شد که فوتبال شما دیده شد؟

من همچنان در زمین محله‌مان که خیلی هم خوب شده بود، فعالیت داشتم و در همان زمین باغ‌شیخ نیز دیده شدم؛ یک روز در حال بازی بودم که مرحوم سعدی‌زاده از مربیان بزرگ اهواز، بازی من را دید و گفت "تو که قد بلندی داری برو و درون دروازه قرار بگیر". من هم درون دروازه رفتم و ظاهرا آقای سعدی‌زاده قصد داشت که عملکرد من را درون دروازه ببیند. بعد هم که از کار من خوشش آمد و با خانواده‌ام صحبت کرد که پسر شما را به باشگاه کیان می‌برم تا در زمین چمن تمرین کند و از او مراقبت می‌کنیم؛ او می‌تواند پیشرفت کند و حتی به عضویت تیم مدرسه‌اش در بیاید. همین باعث شد که وارد تیم باشگاهی شوم. همین تیم در واقع تیم دوم گمرک اهواز بود. سپس من رسما فعالیتم را به عنوان یک گلر آغاز کردم و واقعا مرحوم سعدی‌زاده زحمت زیادی برای من کشید و روح‌اش شاد. همچنین در مدرسه، با توجه به قد بلندم گاها در تیم بسکتبال هم بازی می‌کردم.

*از دوستان هم محله‌ای‌تان، فرد دیگری هم فوتبالیست شد؟

از میان بچه‌های محله فقط من برای بازی در یک تیم باشگاهی انتخاب شدم و از آن محله تنها خود من هم فوتبالیست شدم.

*پس با عضویت در تیم مدرسه، دنیای جدیدتری را تجربه کردید.

بله. حتی برخی مواقع نیز به عنوان گلر ذخیره، تیم گمرک اهواز را همراهی می‌کردم تا این‌که سیکل اول دبیرستان تمام شد و وارد سیکل دوم شدم. سال 1347 بود که محل دبیرستانم تغییر کرد و به دبیرستان دهخدا رفتم. طی این سال‌ها من برای تیم منتخب جوانان اهواز و منتخب آموزشگاه‌ها نیز بازی می‌کردم و نکته جالب این بود که در گمرک اهواز هم کم‌وبیش بازی می‌کردم و دیگر یک گلر ذخیره نبودم.

تیم‌ملی جوانان در جام آسیایی فیلیپین
ردیف اول ایستاده از سمت راست: قفلساز

*در همین دوران هم مورد توجه رایکوف، سرمربی تیم‌ملی جوانان قرار گرفتید.

زمانی که به مدرسه دهخدا رفتم، تیم‌ملی جوانان نیز برای اولین بار قصد داشت در مسابقات جوانان آسیا در بانکوک تایلند شرکت کند. آقای رایکوف، سرمربی تیم‌ملی جوانان، تیمش را برای برگزاری اردو به اهواز آورده بود زیرا هوای خوزستان با هوای تایلند، شباهت آب و هوایی داشت. یک روز صبح که مسابقات آموزشگاهی دبیرستان داشتیم، تیم‌ملی جوانان هم به ورزشگاه آمده بود تا پس از مسابقه ما، در همان زمین تمرین کند. همین‌جا بود که مرحوم رایکوف من را دید و پس از مسابقه به من گفت که "تو به خانه نرو و بمان". همان روز ناهار را هم با تیم‌ملی جوانان بودم. حتی نگذاشتند به خانه بروم و من را با خودشان برای انجام یک بازی تدارکاتی در عصر همان روز، به آبادان بردند. برای این دیدار نیز درون دروازه تیم‌ملی جوانان قرار گرفتم و باتوجه به این که عملکرد خوبی داشتم، من را با خودشان به تهران بردند. شب همان روز نیز به تهران رفتیم. اصلا تصور نمی‌کردم که همه چیز این قدر سریع رخ دهد. وقتی با خودم فکر می‌کنم، می‌گویم که به هیچ وجه بازیکن‌های فعلی نمی‌توانند در یک روز، هم صبح و هم عصر بازی کنند و بعد هم با مینی‌بوس به تهران بروند.

*از خوزستان به جز شما، نفرات دیگری هم برای تیم‌ملی جوانان انتخاب شدند؟

از اهواز و آبادان به جز من، آقای سه‌برادران، ضرغام‌پور، بزمه و مظلومی نیز انتخاب شده بودند و همگی با تیم‌ملی جوانان به تایلند رفتیم که برای اولین بار نیز مقام سوم آسیا را کسب کردیم.

بازتاب حضور شما در تیم‌ملی، در محله‌تان چطور بود؟

اولین بار بود که به سفر خارجی می‌رفتم و  پیش از سفر نیز چند نفر از دوستانم به محل اردوی تیم‌ملی در تهران آمدند و به من گفتند که "در محله‌مان در اهواز قیامت شده است و روی در و دیوار برایت مطالبی را نوشته‌اند و به تو تبریک گفته‌اند". دوستانم می‌گفتند، وقتی به پدرت گفتیم که قرار است به سفر خارجی بروی، فقط خندید.

*خاطره‌ای از اولین سفر خارجی‌تان دارید؟

وقتی به تایلند رفتیم، به درخت‌های کنار هتل که نگاه می‌کردیم، دیدیم، میوه‌هایی به درخت آویزان است و بعد متوجه شدیم که موز هستند. آن موقع موز ندیده بودیم و اگر هم بود، ما توانایی خرید آن را نداشتیم. دائما موز می‌خوردیم و حتی یک روز به حدی موز خوردم که ورم کردم. آقای رایکوف به اتاق‌مان آمد و گفت چیزی شده است که جریان را برایش تعریف کردیم. گفت چند عدد موز خوردید؟ و ما برای این‌که او دقیقا متوجه نشود، پوست موزها را پشت پنجره انداخته بودیم ولی وقتی متوجه شد، تعجب کرد.

از راست به چپ: بهرام مودت، مرحوم حجازی و قفلساز

*از چگونگی دعوت به تیم‌ملی بزرگسالان و تاج هم بگویید.

وقتی به ایران و اهواز برگشتم، دو سه ماه بعد نیز منتخبی از بازیکنان کشور برای حضور در انتخابی تیم‌ملی بزرگسالان دعوت شدند که من هم در بین نفرات دعوت شده بودم. در این اردوی تهران مرحوم حجازی هم حضور داشت. آقای رایکوف که در این مقطع، سرمربی تیم‌ملی بزرگسالان نیز شده بود، جوانگرایی کرد و در نهایت، من به همراه تیم‌ملی بزرگسالان برای انجام پنج بازی تدارکاتی به روسیه رفتم. بعد هم قرار بود، تیم تاج در مسابقات جام باشگاه‌های آسیا شرکت کند که آقای رایکوف که مربی تیم تاج هم شده بود، تعدادی از بازیکنان را که در اردوی تیم‌ملی بزرگسالان بودند انتخاب کرد. آن زمان، 20 ساله بودم که همراه با تیم تاج، قهرمان باشگاه‌های آسیا شدیم که البته من درون دروازه نبودم و مرحوم حجازی گلر تیم بود.

*پس حضور در تیم تاج فرصت خوبی بود که بتوانید بیشتر خود را نشان دهید؟

من در این تیم به فعالیتم ادامه ندادم و اگر کارم را با تاج ادامه می‌دادم، شرایطم خیلی متفاوت می‌شد زیرا مرحوم دهداری به من گفت "خیلی زود است که بچه تهرانی شوی و بهتر است که در همان اهواز به کارت ادامه دهی". من هم به حرف او توجه کردم و به اهواز برگشتم. در بیشتر تیم‌های اهواز و استان بازی کردم و حتی در یک دوره مسابقات کارگری کشور نیز شرکت کردم که آن زمان مرحوم رضا گنجاپور، مربی ما بود و نایب‌قهرمان شدیم.

*از مرحوم حجازی هم بگویید؟

خاطرات خوبی از حجازی دارم. ما با هم تمرین می‌کردیم و چون می‌دانست، من یک بچه شهرستانی هستم، گاهی من را با خود به سینما هم می‌برد. ما هیچ وقت رقیب هم نبودیم و چنین حرف‌هایی بین ما نبود.

چرا خیلی مورد توجه تیم‌های پایتخت قرار نگرفتید؟

هم پرسپولیس و هم تاج من را می‌خواستند و حتی برای عضویت در تیم تاج نیز با من صحبت شد ولی همان طور که گفتم، صحبت مرحوم دهداری باعث شد در اهواز به کارم ادامه دهم. البته آن موقع خودم نیز برای تنها زندگی کردن در تهران آمادگی لازم را نداشتم.

بهترین‌ دروازه‌بان‌های ایران در سال 1353
ایستاده: مرحوم حجازی
نشسته از راست: قفلساز و مودت

*برای المپیک 1972 نیز انتخاب شدید ولی آن آسیب دیدگی تمام رویاهای شما را از بین برد؛ در این خصوص توضیح می‌دهید.

برای بازی‌های المپیک 1972 مونیخ، گلر اول تیم‌ملی بودم که چند روز مانده به این رقابت‌ها برای چند بازی تدارکاتی به میدان رفتیم. در آخرین بازی که آن روز بارندگی شدیدی هم بود با مهاجم تیم حریف تک به تک شدم و دنده‌های من آسیب دید و دچار خونریزی شدم. کلیه‌هایم نیز به شدت آسیب دید و یک شب در بیمارستان بستری شدم و در نهایت در این رقابت‌ها نتوانستم بازی کنم. ناراحت‌کننده بود و به نظرم از شانس لازم برخوردار نبودم.

*درمورد خدمات رایکوف به فوتبال ایران هم بگویید.

پیش از رایکوف، سوچ در تیم‌ملی جوانان مشغول به فعالیت بود و نگاه خوبی به جوانگرایی داشت. او بنیانگذار فوتبال نوین در ایران بود که البته مدت زیادی در تیم‌ملی کار نکرد و جای خود را به رایکوف داد. رایکوف در واقع فوتبال نوین را در ایران به اجرا در آورد و سال‌های بسیاری کار کرد. برنامه او دگرگونی و تغییر در فوتبال ایران بود که خدمات خوبی هم داشت و روحش شاد.

و اما بازی در تیم پاس...

در سال 1351 باشگاه پاس تهران به مجید حلوایی برای صحبت با من ماموریت داد. آن موقع بازیکنان خوزستانی زیادی در این تیم بودند و آقای حلوایی به من گفت "به پاس بیایی، غریبه نیستی" و من هم در نهایت به عضویت این تیم در آمدم. به نظرم خیلی خوب شد که بازی در این تیم را پذیرفتم زیرا یک مکتب بود و بازیکن را از نظر اخلاقی، تکنیکی و اجتماعی پخته می‌کرد. پاس یک تیم فوتبال نبود و به معنی واقعی یک باشگاه فرهنگی و یک مکتب بود.

*اولین بازی برای تیم پاس را به یاد دارید؟

زمانی که به پاس رفتم، اولین بازی‌ام در رقابت‌های جام حذفی تهران بود که با تیم پرسپولیس بازی داشتیم و یادم هست که آقای بهمنش، گزارشگر رادیو نیز قرار بود این دیدار را گزارش کند. یک بر صفر بازی را بردیم و علاوه بر کسب جام قهرمانی، 100 هزار تومان پاداش نقدی هم به باشگاه دادند. این اولین بازی من در پاس بود و برای 10 سال عضو این تیم بودم و شاید فقط برای پنج شش بار درون دروازه نبودم.

تیم پاس تهران در جام تخت جمشید - سال 1356

*تیم پاس همیشه روزهای سختی را برای سرخ آبی‌های پایتخت رقم زده بود.

بله، این تیم همیشه مقابل دو تیم آبی و قرمز پایتخت بود. شش دوره جام تخت جمشید برگزار شد که پاس دو بار به قهرمانی رسید و این یعنی پاس تیم کمی نیست. در جام پنجم نیز پرسپولیس برای قهرمانی باید شش گل به ما می‌زد تا قهرمان می‌شد. حتی آقای پروین هم گفته بود که امکان‌اش وجود دارد و جالب این بود که تیم ما در تمام مسابقات، شش گل هم دریافت نکرده بود. این بازی هم بدون گل تمام شد و ما قهرمان شدیم. دوره ششم نیز به دوران انقلاب خورد و نیمه‌تمام ماند و اگر برگزار می‌شد، مطمئنا بازهم پاس قهرمان می‌شد.

*در زمان حضور در تیم پاس، 9 هفته دروازه شما بسته ماند و رکورد خوبی برای شما ثبت شد. البته این رکورد پس از آن نیز توسط مودت، دروازه‌بان پرسپولیس شکسته شد.

آن زمان این رکورد، خیلی سر و صدا به پا کرد ولی امکانات تبلیغاتی و رسانه‌ای مانند الان نبود و به چشم نخورد. ولی یادم هست هر بازی که رکورد حفظ می‌شد، می‌گفتند که "بازهم قفلِ قفلساز شکسته نشد". زمانی که کنفدراسیون آسیا نیز رکورددارها را معرفی کرد و من در صدر قرار داشتم، روزنامه‌های ایرانی آن موقع متوجه شدند که یک دروازه‌بان در ایران وجود دارد که در این تعداد بازی، گل دریافت نکرده است و بعد نیز مطالبی را برای من نوشتند. در ثبت این رکورد من تنها نبودم و دفاع‌های خوبی داشتیم که به من کمک می‌کردند.

*سال‌های خوبی را در تیم‌های ملی و پاس پشت سر گذاشتید، اما بازهم یک اتفاق تلخ، شما را از فوتبال دور کرد.

پس از انقلاب، یک دوره مسابقه برگزار شد که در همان رقابت‌ها زانوی پای راست من دچار آسیب شد. البته من بدون این‌که بدانم چه بلایی بر سر زانویم آمده است، به کارم در آن بازی ادامه دادم. در همین دیدار یک بر صفر باختیم و زمانی که می‌خواستم به خانه برگردم، شدت آسیب دیدگی‌ام به حدی بود که نتوانستم رانندگی کنم و دوستم من را به خانه رساند. در نهایت نیز این آسیب‌دیدگی به جراحی زانو کشیده شد و دیگر این پا و زانو برای من پا و زانو نشدند و در سن 32 سالگی و در حالی که می‌توانستم هنوز درون دروازه بایستم، فوتبال را کنار گذاشتم. مدتی هم مربیگری گلرها را انجام دادم ولی دیدم آن چیزی نیست که من می‌خواهم.

*آن روزها را هنوز با خود مرور می‌کنید؟

برخی مواقع آدم با خاطرات‌اش زندگی می‌کند. بله آن‌روزها را هنوز به یاد دارم. اکنون نیز یک بار در ماه با بازیکنان قدیمی تیم پاس کنار هم جمع می‌شویم و از گذشته‌ها یاد می‌کنیم.

مسابقات قهرمانی جوانان آسیا در فیلیپین
ایستاده: قفلساز
نشسته: مرحوم حجازی

*به نظر شما در حال حاضر بهترین گلر ایران چه کسی است؟

از نظر من و فکر می‌کنم همه، علیرضا بیرانوند بهترین گلر هست و او حرف اول را می‌زند.

*وضعیت بازیکنان ایران در زمینه دروازه‌بانی چطور است؟

باتوجه به امکاناتی که وجود دارد، بهتر از قبل نشده است و انتظارات بیشتری می‌رود.

*فوتبال ایران نسبت به گذشته چقدر پیشرفت کرده است؟

ممکن است، فوتبال پیشرفت کرده باشد ولی عِرق تیمی پیشرفتی نکرده و تعصبات تیمی که یک بازیکن بخواهد با دل بازی کند، پیشرفتی نداشته است. وقتی یک بازیکن در طول فصل، راحت تیم خود را عوض می‌کند، پس عِرق باشگاه قبلی خود را نداشته است و برای پول بازی می‌کند.

به نظر من اگر ورود مادیات به فوتبال کنترل می‌شد، الان فوتبال در مسیر حرفه‌ای خود بود. به نظرم چند نفر مادیات را وارد فوتبال کردند و بزرگترین خیانت ممکن را به این رشته داشتند. البته نمی‌توانم نام آن‌ها را بگویم ولی آن‌ها پول را وارد فوتبال کردند ولی آن را مدیریت نکردند و واقعا به این رشته پرطرفدار لطمه زدند. این چند نفر، بازیکن را به صورت کالا در آوردند، به صورتی که بازیکن خرید و فروش شد. پس بازیکنان فعلا کالا شده‌اند.

دروازه‌بان‌های پاس تهران در دوره‌های مختلف
از راست به چپ: قفلساز، شعبانی، ظلی، نیک‌نفس و بشرزاد

*فوتبال خوزستان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

فوتبال خوزستان حیف است. استعدادهای زیادی داریم و اگر باشگاه‌های خوزستانی از بازیکنان بومی‌شان بیشتر استفاده کنند و برای جذب بازیکن غیربومی محدودیت بگذارند، این می‌تواند تاثیر خوبی در هر چه بهتر شدن تیم‌های خوزستانی داشته باشد و برای فوتبالیست‌های خوزستانی انگیزه ایجاد کند. ما می‌توانیم بازیکنان خوزستانی زیادی را به تیم‌ملی معرفی کنیم. به نظرم باید به مربیان بومی هم بیشتر توجه شود. در صورتی که نظارت روی آکادمی‌ها هم بیشتر و بهتر شود، این نیز می‌تواند به پیشرفت فوتبال خوزستان کمک کند.

*از زندگی خودتان هم بگویید. فرزندان‌تان به فوتبال علاقه‌مند شدند؟

من زمانی که در تیم پاس بودم، در تهران ازدواج کردم که البته همسرم خوزستانی است. ماحصل ازدواج ما نیز یک فرزند دختر و یک فرزند پسر است. امیررضا نیز فوتبالیست نشد و در شغلی دیگر مشغول به فعالیت است و در حال حاضر هم ساکن تهران هستم.

گفت‌وگو از پریسا زنگنه‌منش- ایسنا خوزستان

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان