فرادید؛ هانا آرنت را بی تردید میتوان یکی از مهمترین اندیشمندان قرن بیستم و نیز بزرگترین فیلسوف زن این قرن دانست (اگرچهاو در مصاحبهای خود را نه فیلسوف، بلکه نظریه پرداز سیاسی میداند). آرنت از نظر عمق و وسعت اندیشه و نیز تسلطش بر متون تاریخ اندیشه غرب، شخصیتی کم نظیر است. زندگی پرتلاطم او به عنوان زنی یهودی آن
هم در دوران حکمرانی نازی ها، و در کنار این مسائل، پروراندن اندیشهای اصیل را میتوان استثنایی بر این قاعده کلی به حساب آورد که «فلسفیدن مناسب زنان نیست».
به گزارش فرادید؛ «وضع بشر» یکی از برجستهترین و تاثیرگذارترین آثار هانا آرنت فیلسوف آلمانی است. کتابی سرشار از نگرشهای غیرمنتظره که از بسیاری وجوه به زمان حال بیشتر تناسب دارد. هانا آرنت در این کتاب زندگی وقف عمل را در برابر زندگی وقف نظر موضوع تاملاتی قرار میدهد که خواننده را نیز به تاملی دیگر در این زمینه فرا میخوانند. او ضمن شرح مفاهیم زحمت، کار و عمل و جایگاه آنها در وضع بشر، با نگاهی تاریخی سیر آنها را تا روزگار ما پی میگیرد و نشان میدهد که از دوران یونان باستان تا امروز رویکرد ما به زندگی وقف عمل چه فراز و فرودها و تغییراتی. به خود دیده است.
کتاب وضع بشر، اثری فلسفی و تاریخیست که نخستین بار در سال 1958 وارد بازار نشر شد. این کتاب، اثری فوق العاده بدیع با بینشهایی منحصر به فرد است که در طول چندین دهه، کاربردها و درستیِ توضیحاتش از دنیای پیرامون، فقط و فقط بیش از پیش شده است.
هانا آرنت در پژوهش خود دربارهی «وضعیت بشر» مدرن، به انسانها از منظر کارهایی که توان انجامش را دارند، میپردازد. مشکلاتی که آرنت در این کتاب به آنها میپردازد، هنوز هم گریبانگیر جامعهی انسانی هستند: کاهش استقلال انسانها و آزادیهای سیاسی، و تناقضی مبنی بر این که هر چه توانایی هایمان از طریق دستاوردهای فناورانه و انسان شناسانه افزایش مییابد، کمتر و کمتر میتوانیم بر عواقب کارهایمان کنترل داشته باشیم. کتاب وضع بشر، اثری فوق العاده روشنگرانه و عمیق است که ذهن مخاطب را با دنیای جدیدی از تفکرات آشنا میسازد.
کتاب وضع بشر.
آرنت در «وضع بشر»، جهان بودگی انسانها را با میل آنها به بقا و ساختن جهان توصیف میکند. ساختنی که نوعی روایتگری است. اهمیت آرنت برای من از همین بخش از کتاب آغاز میشود. وقتی شناختی ما از سقراط را با شناخت مان از ارسطو مقایسه میکند و نتیجه میگیرد اگرچه سقراط در تمام زندگی اش حتی یک سطر هم ننوشت، و اثری از خود به جا نگذاشت، اما شناخت ما از او بسیار عمیقتر از ارسطو و یا افلاطون است.
به این دلیل ساده که ما داستان او را میدانیم".. و این سقراط نیست که خود را به ما میشناساند بلکه این داستان اوست که او را بر ما عیان کرده است؛ و این برای ما که امروز در جهانی زندگی میکنیم که در آن به قول افلاطون راوی نامرئی در پی صحنه میکوشد روایتهای جعلی کارسازی کند تا قهرمانی جعلی را به جهان عرضه کند، جهان بودگی چه معنایی دارد؟
ما چیزی نمیدانیم جز این که استعارهی بازیگر پشت صحنه مفهوم درجهان بودگی ما را زیر سایهی خود قرار داده است. ما در جهان هستیم، با آنچه میگوییم و آنچه انجام میدهیم، اما پدید آورندهی داستانهای خود نیستیم. هیچ کس پدیدآورندهی داستان خودش نیست. هر چقدر هم که شجاع ترک کردن پناهگاههای خصوصی خودمان و حاضر شدن در فضاهای عمومی را داشته باشیم با توان و جرات شکستن هرگونه حد و مرزی را داشته باشیم، باز هم پدید آورندهی داستانهای خود نیستیم. در بهترین حالت قهرمانانی هستیم بدون داشتن صفات قهرمانی، با محدودهی اختیاراتی که داستان تاریخ روزی نتیجهی آنها را آشکار میکند.
به نظرم اگر سخنان آرنت را در بارهی آن اثربخشی به عنوان فاعل انسانی در نظر بگیریم، با حقیقت دردناکی مواجه میشویم. ما به نقطهی عطفی آیرونیک در داستان رسیده ایم. به لحظهای از داستان که همگی در حال تجربهی عدم تعلق به جهان هستیم. قهرمانانی که هیچ کس اند و حتی قادر به در معنای عمل خود و نسبت آن با داستان نیستند. آیا طوفان شن همهی ما را مدفون خواهد کرد؟
آرنت، چون تبار یهودی داشت، در زمان جنگ دوم جهانی با فرار از آلمان نازی به امریکا گریخت. او که خود را «تئوریپرداز فلسفی» مینامد در بخش آغازین کتاب مینویسد:
«مقصود من از اصطلاح زندگی وقف عمل (vita activa) سه فعالیت بشری بنیادین است: زحمت، کار و عمل. آنها از این رو بنیادینند که هر یک تناظر دارند با یکی از شرایط اساسیای که تحت آنها آدمی بر روی کره خاکی حیات پیدا کرده است.
زحمت فعالیتی است متناظر با روند زیستی بدن انسان که رشد خودانگیخته، سوخت و ساز، و زوال آن در فرجامِ کار در گرو حوایج و ضروریات حیاتیای است که زحمت آنها را ایجاد و وارد روند زندگی میکند. وضع بشری زحمت، خودِ زندگی است.
کار فعالیتی است متناظر با غیرطبیعی بودنِ وجود بشر که در چرخه حیاتی بیانقطاع نوع [بشر]جای ندارد و فناپذیری آن را این چرخه ترمیم نمیکند. کار جهانی «مصنوع» از اشیا فراهم میآورد که به نحوی مشخص با هر گونه محیط طبیعی فرق دارد. یکایک زندگیهای فردی درون محدوده آن سکنی دارند، حال آنکه خودِ این جهان قرار است بیش از همه آنها عمر کند و از همه آنها فراتر رود. وضع بشری کار جهانی بودن است.
عمل، آن یگانه فعالیتی که بدون واسطه اشیا یا مواد، مستقیما میان انسانها جریان دارد، متناظر است با وضع بشری تکثر، متناظر با این امر واقع که انسانها، و نه انسان، بر کره زمین به سر میبرند و ساکن جهانند. اگرچه همه جنبههای وضع بشر به نحوی از انحا با سیاست ارتباط دارد، اما این تکثر به طور خاص عینا شرط اصلی هر گونه زندگی سیاسی است».
بخشهایی از کتاب
«آدمی نمیتواند آزاد باشد، اگر نداند که تابع ضرورت است، زیرا آزادی او همیشه در کوششهای همواره نه کاملا موفقش برای رهانیدن خویشتن از ضرورت به دست میآید».
«عشق، در ذات خود، غیردنیوی است به خاطر همین نکته، و نه کمیاب بودن آن، است که نه تنها غیرسیاسی بلکه ضدسیاسی است و شاید قدرتمندترین نیروی ضدسیاسی باشد».
«بسیار نامحتمل است که ما، افرادی که میفهمیم، تصمیم میگیرم و ماهیت طبیعی چیزهای پیرامونمان را درک میکنیم، بتوانیم همین کارها را نسبت به خودمان نیز انجام بدهیم. این کار مثل پریدن روی سایهی خودمان است.»
«انسانها به شکل جمعی قادرند معناداشتگی را تجربه کنند، تنها به این دلیل که میتوانند با یکدیگر و خودشان صحبت کنند و منظور هم را بفهمند.»
درباره نویسنده
هانا آرنت، زادهی 14 اکتبر 1906 و درگذشتهی 4 دسامبر 1975، فیلسوف و تاریخ نگار آلمانی-آمریکایی بود. آرنت در لیندن واقع در نزدیکی هانوفر و در یک خانوادهی مرفه یهودی به دنیا آمد. او پس از پایان دورهی دبیرستان، در 18 سالگی وارد دانشگاه ماربورگ شد و تحصیل خود را در رشتههای فلسفه، ادبیات یونان و الهیات مسیحی آغاز کرد، ولی پس از مدتی، درس و تحصیل را رها کرد و به دانشگاه هایدلبرگ رفت.
آرنت که از دوران تحصیل در دانشگاه هایدلبرگ به بعد به یکی از بانفوذترین و خوش فکرترین رهبران چپ آلمان بدل شده بود، از مخالفان سرسخت نازیها و از مدافعان شوراهای انقلابی چپ بود. او در سال 1929 به برلین رفت و نخستین کتاب خود را منتشر کرد. آرنت سالها در دانشگاههای ایالات متحده در رشتهی تئوری سیاسی تدریس کرد و از چندین کشور، دهها دکترای افتخاری گرفت. او همچنین، جایزهی آلمانی زبان لسینگ و فروید را نیز از آن خود کرد.
او یکی از یهودیانی است که توانستهاست از جریان هولوکاست جان سالم به در ببرد و به ایالات متحده مهاجرت کند. زمینهٔ فلسفه و آثار او حول موضوعاتی همچون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی و تمامیتخواهی حکومتهای استبدادی است.