ماهان شبکه ایرانیان

هشدار محمدرضا تاجیک از تئوریسین‌های اصلاحات/ وفاق نزد طالبان قدرت، همان اسم رمز تسخیر دولت است/ امروز ترجمان وفاق را در حذف یاران تجربه می‌کنید

تئوریسین جریان اصلاحات، در یادداشتی نوشت: وفاق در نزد بسیاری از طالبان قدرت، همان اسم رمز تسخیر دولت است، و امروز، تجلی و ترجمان این اسم رمز را در حذف و طرد یاران خود تجربه می‌کنید، و این هنوز از نتایج سحر است.

هشدار محمدرضا تاجیک از تئوریسین‌های اصلاحات/ وفاق نزد طالبان قدرت، همان اسم رمز تسخیر دولت است/ امروز ترجمان وفاق را در حذف یاران تجربه می‌کنید

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمدرضا تاجیک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و از تئوریسین‌های اصلاحات در یادداشتی برای جماران نوشت:

یک

 مطلبی در سایت ترجمان از اِلِینا کازامیا با عنوان We’re Bad at Understanding Our Political Opponents (مترجم محمد مهدی‌پور) می‌خواندم که تلاش دارد به‌ما بگوید: شاید هیچ‌وقت نتوانیم مخالفان سیاسی خودمان را به‌خوبی بشناسیم. حتی وقتی فکر می‌کنیم آن‌ها را می‌شناسیم، در واقع اشتباه می‌کنیم.

کازامیا ادامه می‌دهد: مطالعات بسیاری نشان داده‌اند که انسان‌ها در فهم کسانی که «غیرخودی» می‌پندارند، با مشکلات جدی روبه‌رو هستند. خطاهای شناختی و پیش‌داوری‌های متعدد باعث می‌شود تا مخالفانمان را معمولاً آدم‌هایی ساده‌انگار و بدخواه تصور کنیم که انگیزه‌ای جز ضربه‌زدن به‌ما ندارند. پژوهشی جدید در دانشگاه آکسفرد، چشم‌اندازی حتی تیره‌تر را ارائه می‌کند. این پژوهش که در تلاش بود سازوکارِ فهم انسان‌ها از مخالفان‌شان را دریابد، نشان می‌دهد گاهی حتی وقتی همۀ تلاش‌مان را می‌کنیم تا طرف مقابل را بفهمیم، باز هم موفق نمی‌شویم.

برایونی پِین، روان‌شناس شناختی از دانشگاه کینگز کالج لندن می‌گوید «هدف ما این بود که ببینیم آیا افرادْ مخالفان سیاسی‌شان را کمتر درک می‌کنند، و آیا به این موضوع واقف‌اند یا نه». او می‌گوید، در هیچ‌یک از مطالعات قبلی، معیاری قابل‌اتکا برای مقایسۀ میزان درک‌ افراد از شخص الف [گروه خودی] و شخص ب [گروه غیرخودی] به چشم نمی‌خورد. همچنین مشکل دیگر این است که در هیچ‌یک از این مطالعات ارزیابی نشده که آیا تفاوت موجود در درک‌کردنِ افرادْ ناشی از توانایی درکِ آن‌ها بوده یا ناشی از انگیزه‌های آن‌ها.

برای این‌که پژوهش‌گران گروه خودی و غیرخودی را دسته‌بندی کنند، به هر یک از شرکت‌کنندگان یکی از 24 جملۀ آغازین آزمایش را دادند. این جملات دربارۀ ارزش‌های مذهبی، خانوادگی و اقتصادی بودند و شرکت‌کنندگان باید می‌گفتند آیا با آن‌ها موافق‌اند یا نه. برخی از جملات این‌ها بودند: «آدم‌های فقیر برای این فقیرند که طرز فکرشان فقیر است»؛ «ازدواج بین زن و مرد امری مقدس و آسمانی است»؛ «انسانیت برای من اولویت بالاتری از ارزش‌های مذهبی دارد»؛ «باید کاری کنیم هیچ‌کس به‌خاطر مسائل تبعیض‌آمیز از کارکردن محروم نماند». سپس به هر شرکت‌کننده پاسخ فرد ناشناسِ دیگری را به همان سؤال نشان دادند. اگر آن دو نفر دیدگاهی مشابه داشتند، آن‌ها را «خودی» در نظر می‌گرفتند و اگر دیدگاه‌شان فرق می‌کرد، باهم «غیرخودی» می‌شدند.

بعد از آن، از هر شرکت‌کننده خواستند پیش‌بینی خودش را از پاسخ آن فردِ به‌خصوص نسبت‌به سؤالات دیگر بگوید، و همچین بگوید چقدر از پیش‌بینی خودش مطمئن است. شرکت‌کنندگان باید این تمرین را برای 24 فرد مختلف تکرار می‌کردند. این مطالعه، نشان داد شرکت‌کنندگان، به‌طور میانگین، دیدگاه‌های گروه خودی را بیش از پنجاه درصد، اما دیدگاه‌های گروه غیرخودی را فقط 39 درصد درست پیش‌بینی کرده‌اند.

نکتۀ جالب این‌که میزان اطمینان‌شان به پیش‌بینی‌هایی که دربارۀ گروه خودی کرده بودند صرفاً اندکی با میزان اطمینان‌شان به پیش‌بینی‌های گروه غیرخودی تفاوت داشت؛ آن‌ها گفته بودند 74 درصد از پیش‌بینی‌شان دربارۀ دیدگاه‌های خودی‌ها و 72 درصد هم از پیش‌بینی‌شان دربارۀ دیدگاه‌های غیرخودی‌ها مطمئن‌اند.

پِین می‌گوید «آدم‌ها واقعاً نمی‌دانند که در این کار بدند». بسیاری از تحقیقات به این نتیجه رسیده‌اند که ما وقتی دربارۀ اعضای گروه غیرخودی می‌اندیشیم -غیرخودی به‌لحاظ نژاد، به‌لحاظ باورها و به‌لحاظ جنسیت یا محل تولد- تصورمان این است که آن‌ها ذهنیت نسبتاً ساده‌ای دارند. و دلیلش این است که وقتی فکر می‌کنیم کسی با ما فرق دارد، برای فهم ارزش‌ها و اصول او به کلیشه‌ها متوسل می‌شویم. پس، مسئله این نیست که ما نمی‌خواهیم به ذهنیت افراد گروه غیرخودی دست پیدا کنیم، بلکه مسئله این است که نمی‌توانیم این کار را بکنیم، چون حتی وقتی تلاش می‌کنیم آن‌ها را بفهمیم، بازهم ناتوانیم. این نتیجه، ممکن است تا اندازه‌ای نتیجۀ قطبی‌شدن جامعه باشد؛ قطبی‌شدن کاری می‌کند تا با آدم‌های غیرخودی کم‌تر تعامل داشته باشیم، و بنابراین، نتوانیم ذهنیت آن‌ها را به‌خوبی مدل‌سازی کنیم و تفاوت‌های آن‌ها را با خودمان بفهمیم.

دو

جامعه ایرانی امروز، به علل گوناگون، از جمله رویکردهای ایدئولوژیک و انقلابی و جناحی و سیاسی و قومیتی و جنسیتی و طبقاتی و...، جامعه‌ای دوقطبی (و شاید چندقطبی) ستیزش‌گر یا آنتاگونیستی است. شاید تمامی این علل و عوامل را بتوان در دو عامل نخست، یعنی تمایلات و گرایش‌های ایدئولوژیک و انقلابی خلاصه کرد. اگرچه این دو عامل نیز، به‌مرور زمان درون میل و ارادۀ به قدرت و منفعت استحاله می‌شوند، اما کماکان بر جبین هر دوقطبی و دوانگاری ایران پساانقلابی، نقش ایدئولوژی و انقلاب نمایان است.

از این منظر، شاید بتوان تاریخ ایران پساانقلاب را توالی قطبی‌سازی‌های مکرر و بازی‌های آنتاگونیستی قطب‌ها، تعریف و تصویر کرد. رویکرد ایدئولوژیک و انقلابی آلوده به قدرت و منفعت، نه تنها منطق دوبینی و دوانگار و دوپندار خویش را به پیکرۀ جامعه تحمیل کرد، بلکه در درون خودی‌ها نیز، در ورطۀ این گردابِ خودساخته، گرفتار آمد و تا کنون امکان رهایی نیافته است.

از این‌رو، به‌رغم طرح ابرمفهومی به‌نام «وفاق»، که در فهم برخی از اهالی اقلیم قدرت و سیاست، به‌مثابه تنها راه برون‌شد از ناوضعیت یا وضعیتِ هاویه‌گون کنونی فرض شده، کماکان در هر هنگام و هنگامه‌ای شاهد نقش‌آفرینی موثر مردمانِ خشمگینی هستیم که چون یکی مو از غیر پیش چشم داشته باشند، گوهرِ اندیشه‌ او را هم‌چون یشم می‌پندارند، زهرِ منیت‌شان بر کیمیای محبت غلبه دارد و جز خود نمی‌بینند و برنمی‌تابند، چون عکسِ برخی از خودی‌ها را از دگرِ خویش می‌بینند، لاجرم بر آنان نیز، شمشیر می‌کشند، حق‌بودگی را قیاس از خود می‌گیرند و همسری با انبیا و اوصیا و اولیا برمی‌دارند، بسیار مایلند که گفتِ دیگران (جامعۀ مردمان) از گفتِ آنان رهبر، و بی‌گفتِ آنان مضطر شود، در سودای آنند که گفت‌شان بر گفتِ دیگران راکب شود، و گفتِ دیگران را گفتِ آنان تزئین کند، و آدمیان و عالمیان بپذیرند که گفتِ آنان  بر گفت‌شان سبق دارد و شرافت، از دگرِ خود، قربِ نوافل را طلب می‌کنند، و هر کس اندر وجه آنان باشد فنا، را خودی می‌نامند.

سه

این گروه از آدمیان دو گونه‌اند: نخست، آنان که نمی‌دانند که در چنبره و گنداب دوانگاری و قطبی‌سازی نابهنجار و وحشی گرفتارند، دو دیگر، آنان که می‌دانند آن دوقطبی که می‌سازند کاذب و دورغین است، اما به حکم منطق منفعت و قدرت، دست از ساختن ندارند تا کام‌شان برآید.

طرفه آن‌که امروز این گروه از مردمان تلاش دارند از راهروی وفاق وارد اتاق قدرت شوند و گرد قطبیت در میان اصحاب قدرت بپراکنند و در شکاف و شیار آنان، ارباب حلقه‌ها را تصاحب نمایند، و شگفت‌تر آن‌که منادیان وفاق نیز، این راهرو را به فرش قرمز آراسته‌اند و با تاج‌گلی به استقبال این مردمان خافل و عاطل و باطل، و یکسره بیگانه از حال و احوال ناخوش مام وطن و اهالی آن، که در هر شرایطی، تنها در طلب حطام دنیای خویشند و در مسیر این طلب مایۀ دین و وطن را وقع نمی‌گذارند، رفته‌اند. اما فاش می‌گویم، ترسم از تریاق این وفاق که می‌کنید، زهر آید برون و هستی مام وطن بسوزاند. گفته‌ام و بازمی‌گویم، وفاق در نزد بسیاری از طالبان قدرت، همان اسم رمز تسخیر دولت است، و امروز، تجلی و ترجمان این اسم رمز را در حذف و طرد یاران خود تجربه می‌کنید، و این هنوز از نتایج سحر است.

29211

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان