به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ،دکتر فاطمه الصمادی در کتاب خود، مسیر رابطه بین حماس و ایران را از منظری فراتر از بعد ایدئولوژیک بررسی میکند و خواننده را به سفری تاریخی میبرد که این رابطه را در چارچوبی گستردهتر از منافع و چالشهای مشترک بازتعریف میکند. نویسنده این چارچوب تاریخی را با مرور مراحل مختلف سیاست ایران نسبت به فلسطین آغاز میکند؛ از اواخر دوره قاجاریه (1794-1925)، دوران پهلوی اول (1925-1941) و پهلوی دوم (1941-1979)، تا دوران پس از انقلاب اسلامی (1979).
بنابر روایت شعوبا، این کتاب فصلی را به بررسی “طوفان الاقصی” و تحلیلهای ایرانی از این عملیات و پیامدهای آن اختصاص داده است. همچنین، مواضع طرفهای محور مقاومت و عوامل تعیینکننده عملکرد هر یک را بررسی کرده و به تأثیر ورود گروه انصارالله (حوثیها) به صحنه نبرد پرداخته است. علاوه بر این، کتاب به جزئیات مشارکت ایران از طریق تمرکز بر اصول استراتژی دفاعی ایران میپردازد.
نویسنده در روایت خود به منابع مکتوب و مصاحبههایی که طی سالهای زیادی انجام داده است، تکیه میکند.
کتاب به پیشینههای سیاسی و دینی دارد که رابطه ایران و حماس را شکل داده است نیز توجه دارد. در این میان، مواضع آیتالله کاشانی و امام خمینی نسبت به مسئله فلسطین پیش از انقلاب اسلامی بررسی شده است. کاشانی که به انتقاد از رژیم شاه شهرت داشت، پروژه صهیونیستی را تهدیدی نهتنها برای جهان عرب و اسلام، بلکه برای تمام بشریت میدانست. از سوی دیگر، [امام] خمینی مخالفت آشکار خود با شاه را بر پایه رد رابطه ایران با اسرائیل بنیان نهاد و دشمنی با “نظام صهیونیستی” را به یکی از نمادهای انقلاب تبدیل کرد. این امر باعث شد مسئله فلسطین به یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی ایران بدل شود.
نویسنده توضیح میدهد که رابطه بین حماس و ایران صرفاً یک اتحاد ایدئولوژیک نبوده است؛ بلکه علاوه بر آن، منافع مشترکی را برای هر دو طرف تأمین میکرده است. کتاب به سفرهای متعدد رهبران حماس به ایران، از جمله سفر شیخ احمد یاسین در سال 1998، اشاره میکند که طی آن وی از حمایت ملت ایران نسبت به مسئله فلسطین تشکر کرد. نویسنده تاکید میکند که ایران این رابطه را ابزاری برای تثبیت نفوذ منطقهای خود از طریق حمایت از مسئله فلسطین، بهویژه پشتیبانی از جنبشهای مقاومت، میدانست.
فاطمه الصمادی در کتاب خود به مرحله پس از وقوع انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی ایران میپردازد، جایی که ایران نقشی برجسته در تقویت موقعیت منطقهای خود ایفا کرد و از حمایت از مسئله فلسطین بهعنوان یکی از ستونهای اصلی سیاست خارجی خود بهره برد. در این زمینه، نویسنده به بحرانهایی که رابطه بین حماس و ایران را تحت تأثیر قرار داده است، اشاره میکند. یکی از مهمترین این بحرانها، پس از آغاز انقلاب سوریه در سال 2011 رخ داد، جایی که مواضع دو طرف دچار اختلاف و دیدگاههای متفاوت شد. حماس تصمیم گرفت از حمایت از رژیم سوریه فاصله بگیرد، و این تصمیم از سوی تهران بهعنوان “موضعی خارج از محور مقاومت” تلقی شد.
رج الزهور؛ مکانی در لبنان که بسیاری از اعضای حماس از غزه و کرانه باختری به آن جا تبعید شدند.
نویسنده جزئیات تعاملات طرفین در مواجهه با این بحران و تلاشهای قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، برای احیای این رابطه را شرح میدهد. سلیمانی نقش مؤثری در کنترل اختلافات و بازسازی همکاری استراتژیک میان طرفین ایفا کرد.
بحران سوریه
در روایت جزئیات بحران سوریه، نویسنده به نقش گردانهای عزالدین قسام به رهبری محمد ضیف اشاره میکند. این گردانها با حفظ ارتباط خود با نیروی قدس سپاه پاسداران علیرغم تنشهای سیاسی میان رهبران حماس و ایران، به رابطه با تهران بُعدی ویژه بخشیدند و مانع فروپاشی کامل آن شدند. نویسنده توضیح میدهد که توافق مشترک میان دو طرف درباره ضرورت مقاومت در برابر “اشغال صهیونیستی” قویتر از اختلافات آنها در سایر مسائل منطقهای بود.
کتاب همچنین به مواضع برخی کشورهای عربی نسبت به رابطه حماس با ایران میپردازد. این کشورها عموماً این رابطه را با احتیاط یا حتی رد مینگریستند و برخی حماس را “ابزار اجرای سیاستهای ایران در منطقه” تلقی میکردند. نویسنده اشاره میکند که این برداشت عربی نوعی انزوای سیاسی برای حماس در جهان عرب ایجاد کرد، که این امر حماس را به سوی ایران سوق داد و باعث شد برای تقویت جایگاه منطقهای خود از حمایت ایران بهره بگیرد، بهویژه در شرایطی که حمایت کافی عربی از مسئله فلسطین وجود نداشت.
در ادامه، کتاب به نقش محمود احمدینژاد، رئیسجمهور پیشین ایران، میپردازد که از حامیان برجسته حماس از نظر مالی و نظامی بود. اما در دوران ریاستجمهوری حسن روحانی، این رابطه رو به کاهش گذاشت. در این دوره، حمایت مالی ایران از حماس از سوی نهاد ریاست جمهوری متوقف شد. نویسنده اشاره میکند که روحانی در طول هشت سال ریاستجمهوری خود از دیدار با رهبران حماس اجتناب کرد و این موضوع نشاندهنده احتیاط دولت او در حمایت از این جنبش بود.
کتاب با بهرهگیری از یک سبک تحلیلی پیچیده، تاریخ و سیاست را با هم میآمیزد و نظریههایی را برای تبیین رابطه میان حماس و ایران مطرح میکند. نویسنده تلاش میکند مدل “هزینه و فایده” را بر اساس مفهوم “انتخاب عقلانی” برای توضیح این رابطه به کار گیرد. این مدل بیان میکند که هر یک از طرفین تلاش میکنند منافع خود را به حداکثر برسانند. نویسنده از این تحلیل برای توضیح “تعادل حساس” در رابطه حماس با ایران استفاده میکند، تعادلی که حماس سعی دارد در آن از وابستگی کامل سیاسی اجتناب کند. از نگاه حماس، این رابطه بخشی از راهبرد آزادی ملی برای مقابله با اشغالگری به شمار میرود.
در این زمینه، نویسنده فصلی کامل را به بررسی “چارچوبهای فکری و معیارها” و نقش آنها در شکلگیری مفاهیم گفتمان سیاسی هر دو طرف اختصاص داده است. وی تأکید میکند که حماس بهطور کامل تحت تأثیر گفتمان ایران قرار نمیگیرد و همچنان بر مواضع اساسی خود پایبند است، بدون آنکه استقلال تصمیمگیری خود را از دست بدهد. نویسنده این نکته را با استناد به مصاحبهها و صحنههای تاریخی که طی سالها پژوهش میدانی گردآوری کرده است، بهخوبی روشن میکند.
در بخش پایانی کتاب، به مرحلهای جدید از روابط حماس و ایران پس از سال 2020 پرداخته میشود. این مرحله با بازگشت حماس به تقویت روابط خود با ایران پس از ترور قاسم سلیمانی و پیامدهای این رویداد بر محور مقاومت آغاز شد و تا بحرانهای سیاسی کنونی ادامه یافت. نویسنده این دوره را بهعنوان شاهدی بر این نکته میداند که همکاری میان این دو طرف صرفاً یک رابطه موقت یا استراتژی سطحی نیست، بلکه مسیری بلندمدت است که تحت فشار نیروهای مختلف منطقهای تقویت شده است.