کتاب دایی وانیا بازیابی از زندگی روزمره، سرخودگی ها و ناامیدی های انسان پیرامون ما می باشد و اغلب این جملات دارای موضوعات مختلفی از جمله کسالت، پوچی زندگی، گذر زمان و امید به آینده می باشد، که اثر آنتون چخوف می باشد. از این رو، اگر شما نیز ازآن دسته افرادی هستید که به دنبال جملات کتاب دایی وانیا هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
جملات زیبا و ناب کتاب دایی وانیا
کتاب دایی وانیا دارای متن های ناب و دلنشینی است که می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید. در ادامه مطلب متن های زیبا کتاب دایی وانیا را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید.

متن های دلنشین رمان دایی وانیا
زندگی خودبهخود کسلکننده و ابلهانه و کثیف است… چهقدر این زندگی کند میگذرد. دور و برت را آدمهای عجیب و غریب گرفتهاند همه بدون استثنا عجیب و غریباند. وقتی یکی دو سال با آنها زندگی کنی بدون اینکه خودت متوجه شوی، تو هم مثل آنها میشوی. از سرنوشت گریزی نیست.
******
فقط این را داشته باشکه آدم درست 25 سال درباره هنر بخواند و بنویسد، درحالیکه هیچچیز درباره هنر نداند. 25 سال افکار دیگران را درباره رئالیسم و ناتورالیسم و همه گونه یاوه و حرفهای پوچ را بلغور کند. 25 سال بنویسد و بخواند و باز هم درباره چیزهایی بنویسد که دانشمندان از قبل میدانستهاند و نادانان چیزی از آن سردرنمیآورند.
******
متن ناب رمان وایی وانیا
دایه جان من هم آدم عجیب و غریبی شدهام… منتهی هنوز احمق نشدهام. به لطف خداوند هنوز ذهنم سرجایش باقی مانده ولی احساساتم گویی ضعیف شدهاند. نه دلم چیزی میخواهد و نه به چیزی نیاز دارم. کسی را هم دوست ندارم… گرچه فقط تو را هنوز دوست دارم.
******
آخر من میخواهم زندگی کنم. موفقیت، شهرت، سروصدا را دوست دارم. اما اینجا به تبعیدگاه میماند. هر لحظه غصه گذشته را خوردن، موفقیت دیگران را دنبال کردن و از مرگ هراسیدن…
******

متن های کوتاه رمان دایی وانیا
وقتیکه زنی زیبا نباشد، به او میگویند: «چه چشمان زیبایی داری و یا موهایت قشنگ است…»
******
انسان چیزی خلق نمیکند، فقط آنچه را که به او داده شده از بین میبرد.
******
تا زمانی که زندگیام خودبهخود تمام نشده، همچنان به صبر کردن ادامه میدهم…
******
متن کوتاه کتاب دایی وانیا
چه میشود کرد. باید زندگی کرد.
******
بلاتکلیفی بهتر است… بههرحال انتظار امیدی هست…
******
وقتی زندگی به صورت حقیقی وجود ندارد، زندگی را مجبوری با سراب بگذرانی. بههرحال بهتر از هیچیست.
******
متن ناب و دلنشین رمان دایی وانیا
هیچچیز بدتر از آن نیست که انسان راز دیگران را بداند ولی نتواند کمکی بکند.
******
انسان چیزی خلق نمیکند، فقط آنچه را که به او داده شده از بین میبرد.
******
دیوانه دنیاست که هنوز شما را در خود نگه داشته است.
******
وقتی زندگی به صورت حقیقی وجود ندارد، زندگی را مجبوری با سراب بگذرانی. بههرحال بهتر از هیچیست.
******

متن طولانی رمان دایی وانیا
جنگلها زمین را تزیین میکنند. آنها به انسان میآموزند که زیباییها را درک کند و در وجود او روحیهای عالی ایجاد میکنند. جنگلها آبوهوای خشک را متعادل میکنند. در مناطقی که آبوهوای متعادل دارند، نیروی کمتری برای مبارزه با طبیعت بهکار میرود. انسانها در این مناطق مهربانتر و ملایمتر و خوبترند. آنها زیباتر، ملایمتر و هوشیارتر و بیانشان شفافتر و حرکاتشان موزونتر است. فرهنگ و هنرشان شکوفاتر میشود و فلسفه و منطقشان خشک و تیره نیست. رفتارشان نسبت به زنان مملو از ظرافت و نیکیست…
******
میدانی مسئله در معالجه و در درختکاری نیست… عزیزم، این را بفهم. او یک آدم برجسته است. آیا میدانی برجسته بودن یعنی چه؟ یعنیکسی که شجاع است، سری بیپروا دارد و دایره وسعت دیدش زیاد است… نهالی را میکارد و بعد حدس میزند که هزار سال دیگر چه خواهد شد. خوشبختی انسانها را پیش چشم مجسم میکند. چنین آدمهایی خیلی کمیاب هستند. باید آنها را دوست داشت.
******
متن طولانی کتاب دایی وانیا
آنهایی که صد و یا دویست سال دیگر پس از ما بیایند، ما را بهخاطر اینکه اینطور زندگیمان را احمقانه و این اندازه مبتذل گذراندهایم، نخواهند بخشید. شاید آنها وسیلهای برای خوشبختی بیابند ولی ما… من و تو فقط به یک امید زندهایم و آن اینکه وقتیکه برای همیشه در تابوتمان خوابیدیم، اشباحی، شاید خوشایند به سراغمان بیایند.
******
زندگی خودبهخود کسلکننده و ابلهانه و کثیف است… چهقدر این زندگی کند میگذرد. دور و برت را آدمهای عجیب و غریب گرفتهاند همه بدون استثنا عجیب و غریباند. وقتی یکی دو سال با آنها زندگی کنی بدون اینکه خودت متوجه شوی، تو هم مثل آنها میشوی. از سرنوشت گریزی نیست.
******
متن کتاب دایی وانیا با مفاهیم ناب
آیا به پرفسور وفادار است؟ وینیتسکی: متأسفانه، بله. آستروف: چرا متأسفانه؟ وینیتسکی: برای اینکه این وفاداری از ابتدا تا انتها ساختگی است. در این وفاداری علم بیان زیاد ولی از منطق خبری نیست. خیانت به شوهری پیر که نمیتوانی تحملش کنی، خلاف اخلاق محسوب میشود؛ ولی سرکوب تمایلات پرشور و احساسات جوانی خلاف اخلاق نیست؟
******
از فرط تأسف و عصبانیت شبها اصلاً خوابم نمیبرد. زیرا میبینم که چهطور احمقانه اوقاتی را که میتوانستم همهچیز بهدست بیاورم از دست دادهام. و حالا دیگر در پیری امکان بهدست آوردن هیچ چیز را ندارم. سونیا: دایی وانیا! این حرفها کسلکننده است. ماریا واسیلیونا: (به پسرش) تو دقیقاً عقاید گذشتهات را متهم میسازی… ولی آنها مقصر نیستند، بلکهگناه از خود توست. فراموشکردهای که عقاید خودبهخود چیزی جز مشتی کلمات بیجان نیستند… بایستی عمل میکردی.
******

متن های مفهومی کتاب دایی وانیا
وقتی در مورد یک زن میتوان گفت «دوست من است» که این درجات را به ترتیب گذرانده باشد: اول یار، بعداً معشوقه و در آخر دوست.
******
چه در دشت سواری کنم، چه در باغ گردش کنم و چه به این میز نگاه کنم، در هر صورت موهبت غیرقابل توصیفی را احساس میکنم. هوا دلکش است و پرندگان نغمهسرایی میکنند. همه ما در صلح و صفا بسر میبریم. دیگر چه میخواهیم؟
******
جملات کتاب دایی وانیا با مفاهیم دانشین
یلنا آندرهیونا: شما تمام روز با هم وزوز میکنید. چهطور دلتان را نمیزند. (با اندوه) من دارم از فرط غصه و اندوه میمیرم، نمیدانم چه کار باید کرد. سونیا: (شانههایش را بالا میاندازد.) مگرکار کم است؟ فقط باید دلت بخواهد.
******
کاش یک صبح روشن و آرام از خواب برمیخاستی و احساس میکردی یک زندگی جدید منتظر توست. همه گذشتهها مانند دودی در هوا پراکنده و فراموش شدهاند.
******

شما دوستان می توانید با کلیک بر روی جملات کتاب پس از تاریکی و جملات کتاب کلیدر متن های نابی را مطالعه نمایید و در صورت تمایل در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید.