ماهان شبکه ایرانیان

جملات کتاب همزاد، متن هایی عمیق و تاثیرگذار از کتابی ماندگار

اکثر افراد به مطالعه کتاب علاقه زیادی دارند که یکی از کتاب های پرطرفدار، کتاب همزاد است که جملات دلنشینی دارد. در این مقاله جملات کتاب همزاد را در اختیارتان گذاشته ابم.

جملات کتاب همزاد، متن هایی عمیق و تاثیرگذار از کتابی ماندگار

کتاب همزاد اثر داستایسفکی نویسنده معروف می باشد که داستان تکوین و تحول جنون آقای گالیادکین، یک کارمند اداره می باشد و در سال 1846منتشر شد که دارای جملات ناب و دلنشینی است. از این رو، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب همزاد هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

جملات زیبا کتاب همزاد اثر داستایسفکی

این رمان متن های دلنشینی دارد که می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید. در ادامه مطلب جملات زیبا کتاب همزاد را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید و به عنوان کپشن یا استوری از آن ها استفاده نمایید.

جملات کتاب همزاد با مفاهیم ناب
متن ناب کتاب همزاد

می‌خواهم این ایده را بسط دهم که افرادی که ماسک می‌زنند این روزها تعدادشان بسیار زیاد شده است و تشخیص انسان‌ها از زیر ماسک بسیار دشوار است…»

******

«نه، می‌دانید آنتون آنتونوویچ، می‌گویم انسان باید فقط به هنگام نیاز از ماسک استفاده کند مثلاً در کارناوال‌ها و جشن‌های بالماسکه. من جلوی مردم و در زندگی روزمره ماسک نمی‌زنم،

******

متن کتاب همزاد با مفاهیم دلنشین

هیچ ویژگی خاصی نداشت که نظر کسی را جلب کند. آدمی بود مثل همه‌ی مردان دیگر، آقایی مثل آقاهای دیگر، البته شاید خصوصیات اخلاقی خوب و باارزشی هم داشت، خودش بود.

******

آدم‌هایی هستند که گمراهی را دوست ندارند وفقط در جشن‌های بالماسکه نقاب بر چهره می‌زنند. عده‌ای هم می‌پندارند بالاترین اهداف بشر با پابر زمین کوفتن به دست می‌آید. بله، آقایان، برخی از آدم‌ها هم نمی‌گویند خوشبخت‌اند و از زندگی لذت می‌برند مگر اینکه لباس‌های‌شان مناسب باشد. سرانجام، افرادی هستند که دوست ندارند بی‌هدف به هرسو بدوند و سر از کار دیگران دربیاورند و فضولی کنند…

******

متن ناب کتاب رمان همزاد

«کریستیان ایوانوویچ، من عاشق آرامشم و از سروصدای جهان بیزارم. در این دنیای شلوغ و در میان مردم انسان باید بلد باشد پایکوبی کند…» و با این سخنان با کفش روی تخته‌های کف اتاق کوبید. «مردم از آدم انتظار پایکوبی دارند، یا باید مرتب ازشان تعریف کنید… همین… من هرگز این کارها را یاد نگرفته‌ام کریستیان ایوانوویچ، من این حقه‌بازی‌ها را بلد نیستم. فرصت این کارها را نداشته‌ام. من آدم ساده‌ای هستم، ظاهر پرزرق و برقی هم ندارم.

******

جوانان کارمند که چیزی از سخنان او نفهمیده بودند با صدای بلند خندیدند، آقای گولیادکین که از شدت خشم سرخ شده بود گفت: «بخندید آقایان» و درحالی‌که موقر و رنجیده‌خاطر کلاهش را برمی‌داشت گفت: «فعلاً بخندید! اگر عمرتان مجال بدهد خواهید دید.»

******

جملات دلنشین رمان همزاد

متن های کوتاه رمان همزاد

درحقیقت خوب می‌دانم به چه کسی و چگونه خسارت وارد کنم. اما نمی‌خواهم دستانم آلوده شود.

******

احساس می‌کرد همه‌ی تردیدهایش باید به شیوه‌ای غیرمنتظره و غریب از میان برود.

******

«کریستیان ایوانوویچ، من عاشق آرامشم و از سروصدای جهان بیزارم. در این دنیای شلوغ و در میان مردم انسان باید بلد باشد پایکوبی کند…»
ویماند

******

متن کوتاه رمان همزاد

«و هر جوان ابلهی، نه فقط داروساز، درصدد آزار مردم شریف برمی‌آید.»

******

اگر فراموشم کنی، فراموشت نخواهم کرد گرچه رسم روزگارست این مرا، گاهی به یادآور

******

اگر فراموشم کنی، فراموشت نخواهم کرد گرچه رسم روزگارست این مرا، گاهی به یادآور

******

در این دنیای شلوغ و در میان مردم انسان باید بلد باشد پایکوبی کند

******

متن رمان همزاد با مفاهیم ناب

در خانه ماندن برای‌تان اصلاً خوب نیست

******

گرگ تاوان گریه‌ی گوسفندان را خواهد پرداخت.

******

«می‌گفتم باید مرا ببخشید، من در سخن گفتن ید طولایی ندارم. کریستیان ایوانوویچ، به‌همین دلیل هم مثل دیگر مردم نیستم.»

******

جملات ناب رمان همزاد

متن های مفهومی رمان همزاد

من فقط می‌خواهم این ایده را بسط دهم که افرادی که ماسک می‌زنند این روزها تعدادشان بسیار زیاد شده است و تشخیص انسان‌ها از زیر ماسک بسیار دشوار است…»

******

حقیقت امر این است که هیچ چیز ندارم جز صراحت و صداقت. شخصیت بی‌غل و غشی دارم و توطئه‌چین نیستم. حقه‌بازی بلد نیستم و به این می‌بالم، من در میان مردم نقاب بر چهره‌ام نمی‌گذارم، و حقیقت را به شما می‌گویم…

******

متن رمان همزاد با مفاهیم ناب

آدم‌هایی هستند که گمراهی را دوست ندارند وفقط در جشن‌های بالماسکه نقاب بر چهره می‌زنند. عده‌ای هم می‌پندارند بالاترین اهداف بشر با پابر زمین کوفتن به دست می‌آید. بله، آقایان، برخی از آدم‌ها هم نمی‌گویند خوشبخت‌اند و از زندگی لذت می‌برند مگر اینکه لباس‌های‌شان مناسب باشد. سرانجام، افرادی هستند که دوست ندارند بی‌هدف به هرسو بدوند و سر از کار دیگران دربیاورند و فضولی کنند

******

او از دشمنانش، رنج‌ها و آزارها و ضربات فراوان، از جیغ و فریاد پیرزنان هیجان‌زده، از آه و اوه‌های زنان و نگاه‌های مرگبار آندره فیلیپوویچ می‌گریخت. آقای گولیادکین مرده بود. یک مرده‌ی کامل، به معنی کامل کلمه، و اگر هنوز توان دویدن داشت فقط در اثر یک معجزه بود. معجزه‌ای که سرانجام خودش نیز ایمانش را نسبت به آن از دست می‌داد.

******

جملات ناب رمان همزاد

متن طولانی کتاب همزاد

آقای گولیادکین نیز مثل همیشه که در رویارویی با دیگران، به‌ویژه در مورد امور مربوط به خود، گیج می‌شد دست و پایش را گم کرده بود. او چون اولین جمله‌اش را از قبل آماده نکرده بود مضطرب بود و کلمات نامفهومی بر زبان می‌آورد. ظاهراً عذرخواهی می‌کرد. نمی‌دانست چه کار کند. روی صندلی نشست، اما بعد فهمید که دعوت به نشستن نشده است، بنابراین برای رعایت ادب از روی صندلی بلند شد، با خود فکر می‌کرد هردو رفتارش ابلهانه بوده است و حالا برای جبران آن مرتکب سومین رفتار حماقت‌آمیز شد.

******

حالا دیگر آقای گولیادکین کمترین تردیدی نداشت که دیگر در سرزمین رؤیاها نیست، بلکه در شهر پترزبورگ و در آپارتمان خود در طبقه‌ی چهارم ساختمان بزرگ در شستیلا و چنی به سر می‌برد. پس از این کشف مهم چشمانش را با حالتی عصبی بست، انگار افسوس می‌خورد که از سرزمین رؤیاهایش بیرون آمده است. دلش می‌خواست برای یک دقیقه هم که شده به آنجا بازگردد. اما یک دقیقه بعد با یک خیز از رختخواب بیرون جست.

******

هر آنچه حدس زده بود واقعیت داشت. همه‌ی خیالات و تردیدهایش به واقعیت پیوست. نفسش بند آمده بود، سرش گیج می‌رفت. آن غریبه نیز با کلاه و کت جلوی او روی تختخواب نشسته بود. با لبخند کم‌رنگی به او چشمک زد و با تکان دادن سر دوستانه سلام کرد. آقای گولیادکین می‌خواست فریاد بکشد یا اعتراض کند، اما یارای آن را نداشت. موهایش سیخ شده بود و چیزی نمانده بود از شدت ترس از حال برود. بی‌دلیل هم نبود. او دوست شبانه‌اش را شناخته بود. او کسی جز خود آقای گولیادکین نبود، یک آقای گولیادکین دیگر. دقیقاً همانند خودش- درحقیقت کسی که از هر جهت همزاد نام دارد.

******

جملات زیبا رمان همزاد

شما دوستان با کلیک بر روی جملات کتاب دایی وانیا و جملات کتاب سوء تفاهم می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان