نفوس مرده جزو یکی از رمان های محبوب و پرطرفدار است که نویسنده آن نیکلای گوگول می باشد که این کتاب دارای متن های ناب و دلنشینی است. از این رو، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب نفوس مرده هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
جملات زیبا کتاب نفوس مرده اثر نیکلای گوگول
داستان این رمان مربوط به ماجرای مردی به نام چیچیکوف می باشد که نقشه زیرکانه ای کشیده تا ثروتمند شود که دارای دیالوگ های جذابی می باش و می توانید در شبکه های اجتماعی از آن ها در قالب کپشن یا استوری نیز استفاده کنید. در ادامه مطلب، متن های ناب کتاب نفوس مرده را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید.

متن ناب کتاب نفوس مرده
آموزگار مدام تکرار میکرد: هوش و استعداد، چیزهایی چرند و بیهودهاند. من فقط به رفتار اهمیت میدهم. به کسانی که رفتارشان خوب و مناسب است، حتا اگر چیزی بلد نباشند، بهترین نمرهها را میدهم.
******
ترس، واگیرتر از طاعون در یک چشم بههم زدن به همه جا و در همه کس سرایت کرد. همگی حتا خطاهایی برای خودشان یافتند که مرتکب نشده بودند.
******
متن کتاب نفوس مرده با مفاهیم دلنشین
کسانی که از صفر شروع میکنند به جایی میرسند. آن کس که در خانوادهای ثروتمند به دنیا میآید، چیز بیشتری به دست نمیآورد. ذاتاً آدم هوسبازی است. باید از آغاز شروع کرد، نه از وسط
******
همیشه همینطور است، کسانی که از صفر شروع میکنند به جایی میرسند.
******

جملات طولانی کتاب نفوس مرده
کمیتههای نیکوکاری و انجمنهای خیریه و خدا میداند چه چیزهای دیگری را تشکیل دهیم. هدفمان هر قدر هم که مقدس و عالی باشد، هرگز نتیجهٔ خوبی از آن به دست نمیآید. علتش هم شاید این باشد که بهمحض تشکیل انجمن، گمان میکنیم به هدف رسیده و نتیجه گرفتهایم. اگر بهطور مثال برای کمک به بینوایان اعانه جمع کنیم، بیدرنگ مغرور از این اقدام، ضیافتهای مفصلی برای مقامهای بالا برپا میکنیم که نیمی از اعانههای جمع شده صرف آنها میشود و نیمهٔ دیگر هم صرف اجارهٔ ساختمانی مجلل با حرارت مرکزی و گماشتن نگهبان برای محل نشست انجمن میشود. در نهایت برای کمک به بینوایان پنج روبل و نیم توی صندوق میماند که حتا سر تقسیم آنهم میان اعضا اختلاف است،
*******
جملات رمان نفوس مرده
زبان انگلیسی آشنایی ژرفی از روحیه و شیوهٔ زندگی مردمانش را نشان میدهد، زبان فرانسه تعیین کنندهٔ روحیهٔ درخشان، سرزنده، شوخ و لذتطلب مردمش است، آلمانی واژههایی را به کار میبرد که سنگین و برای همه کس قابل فهم و درک نیستند، اما هیچ کلمهای را هم فکر نکرده و نسنجیده ادا نمیکند. اما در هیچ زبانی واژهها و اصطلاحها به اندازهٔ زبان روسی پرمعنا، جاندار و سرزنده نیستند و بیشتر از هر زبانی منظور و مقصود گوینده را به روشنی بیان میکنند.
*******
شاید نویسنده در مورد انتقاد میهنپرستانی قرار بگیرد که با خیال راحت به کارهای بیارزشی اشتغال دارند و پول پارو میکنند و خوشبختی و رفاه خود را به بهای تیرهروزی و تهیدستی دیگران تأمین میکنند. اما بهمحض اینکه حادثهای اتفاق میافتد که بهنظر آنها برای میهن توهینآور است، یا کتابی منتشر میشود که نویسنده در آن حقیقتهای تلخی را آشکار میکند، همه مانند عنکبوتی که مگسی در تار و پودشان گرفتار آمده باشد، به سویش حملهور میشوند و فریادزنان میگویند: «این مطالبی که در کتاب آمدهاند به همهٔ ما مربوط میشوند، آیا نویسنده حق دارد آنها را فاش سازد و به رخ همه بکشد؟ خارجیها دربارهٔ ما چه قضاوتی خواهند کرد؟ آیا قابل تحمل است آدم حرفهای زشتی دربارهٔ خودش بشنود؟ این کار توهینآور نیست؟ آیا میهن و دوست داشتنش را از یاد بردهایم؟»
*******
در تاریخچهٔ زندگی بشر قرنهایی وجود دارند که انسان مایل است آنها را انگار بیثمر باشند، بزداید، محوشان کند. طی این قرنها آنقدر اشتباههایی صورت گرفته که امروز حتا از یک کودک هم سر نمیزند. بشریت در جستوجوی حقیقت ابدی، در چه راههای باریک، پرپیچ و خم، بیراهه و غیرقابل عبور که گام نگذاشته است، حال آنکه خیابانی پهن و سرراست، مانند خیابانهایی که به کاخ شاهان ختم میشود، پیش رو داشته است. این راه که در روز آفتابی است و شب نورانی، همهٔ شکوهمندیهای دیگر را پشت سر میگذارد، با این همه انسانها بیآنکه متوجه شوند همواره در راههایی تاریک گام نهادهاند. اگر هم تحت تأثیر الهامهایی آسمانی به راه درست و روشن قدم گذاشته باشند، به زودی منحرف میشوند و در روشنایی روز خود را درون تار و پودی عبورناپذیر میاندازند و از اینکه چشم به روی حقیقت ببندد لذت میبرند و به بیراهه میروند تا اینکه به لب پرتگاه برسند، آنوقت از یکدیگر میپرسند: «گذرگاه کجاست؟ راه درست کدام است؟
*******

متن های کوتاه کتاب نفوس مرده
واژهٔ سفر چه طنین دلپذیر و عجیبی دارد، چهقدر مسحورکننده است! خود سفر کردن گونهای جادوگری است.
*******
کشاورز وقت برای کسل شدن ندارد. زندگیاش مدام و بیوقفه با کار و تلاش میگذرد.
*******
باور کنید این عین حقیقت است. باید از صفر شروع کرد، از آغاز و نه از وسط
*******
متن دلنشین رمان نفوس کوتاه
آدم خطاکار دوست دارد دیگران را هم همراه خودش به زیر بکشد
*******
کسالت و ملال اختراعی است جدید. در گذشته هیچکس ملول نمیشد
*******
هیچ کار از زندگی انزواگرایانه، تماشای طبیعت و خواندن کتاب لذتبخشتر نیست،
*******

متن مفهومی رمان نفوس مرده
وقتی دوران جوانی و شادابی را پشت سر میگذارید، برای ایام کهنسالی هم چیزهایی ذخیره کنید، صفات انسانی و بشردوستی را در روحتان نگه دارید وگرنه به پیری که رسیدید دیگر هیچ یک از آنها را نخواهید یافت
*******
بیشتر بزرگان و ثروتمندان حاضرند نیمی از رعیتها و زمینهای به گرو گذاشته شده یا نشده و همهٔ امکاناتشان را بدون چک و چانه زدن بدهند و معدهٔ قوی و اشتهای تیز این مردمان طبقهٔ متوسط را به دست بیاورند. بدبختانه، هیچ زمینی، هیچ رعیتی، هیچ مال و منال و هیچ سبک زندگی اشرافیای نمیتواند چنین آرزویی را برآورده کند.
*******
از این گونه چهرهها که طبیعت در حقشان کم لطفی کرده زیاد یافت میشوند. طبیعت سوهان و مته و سایر لوازم ظریفکاری را کنار گذاشته و با چند ضربهٔ تبر یک بینی، یک جفت لب و با مته دستی چشمها را ساخته و با توهین و تمسخر گفته: «همینطوری خوب است
*******
متن کتاب نفوس مرده
آدم چشم و دل سیر را با همان نگاه اول میشود تشخیص داد. وقتی سیر باشد دیگر اصراری به خوردن ندارد، حال آنکه آدمهای حقهباز اگر هم سیر باشند باز از خوردن آنچه تعارفشان میکنند چشم نمیپوشند.
*******
گفتوشنود با مردی کاسبکار که به شغل خودش کاملاً وارد است، صد برابر ارزشمندتر و مفیدتر از گفتوگو با اشراف از خودراضی و بیهنر است
*******

شما همراهان عزیز با کلیک بر روی جملات کتاب معجزه شکرگزاری و جملات کتاب کلیدر می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید و همچنین، می توانید در صورت تمایل در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده کنید.