از مباحثی که در سیرت علوی در جنگ صفین شایسته تامل و الهام گرفتن است، ماجرای «جریر» است.
امام علی(ع)پس از پایان پذیرفتن جنگ جمل در تاریخ دوازدهم رجب سال 36 هجری وارد کوفه شد و در مدت اقامت در این شهر درراستای تثبیت حکومت مرکزی استانداران مناطق مختلف تحت پوشش حکومت حضرت را که از ناحیه عثمان منصوب بودند دعوت به بیعت واطاعت از حکومت مرکزی کرد. از این استانداران جریربن عبدالله بجلی استاندار همدان بود. او از کسانی بود که در سال آخر عمرپیامبر اکرم 40 روز به وفات حضرت ایمان آورده و باپیامبر(ص)بیعت کرد و در جنگ قادسیه نیز شرکت داشت. عثمان او رابه استانداری همدان برگزید.
او پس از آنکه نامه امام علی(ع)را رویت کرد بلافاصله تصمیم به بیعت گرفت و ضمن سرودن اشعاری آمادگی خود را اعلام کرده و به کوفه آمد و با حضرت بیعت کرد.
او نه تنها خود تسلیم مولا شد بلکه تلاش کرد تا اشعث بن قیس استاندار آذربایجان را که داماد ابوبکر بود و با امام علی(ع) میانه خوبی نداشت نیز به تسلیم و بیعت تشویق کند وسرانجام اشعث نیز با مولا بیعت کرد.
در ایامی که او برای بیعت به کوفه آمده بود امام علی(ع)درصدد نوشتن نامه ای برای معاویه جهت تسلیم و بیعت او با حضرت بود. جریر با توجه به دوستی دیرینه ای که با معاویه داشت داوطلب شد تا پیک بوده و نامه حضرت را در شام به معاویه برساند تاشاید بدینوسیله بهتر بتواند معاویه را رام کند. مالک اشتر ازآغاز با این گزینش مخالف بود و معتقد بودکه او هوادار معاویه است و سرانجام به او ملحق خواهد شد.
ولی امام(ع)به این مخالفت اعتنا نکرد و جریر را برای مسئولیت فوق برگزید. او به شام رفت ولی شیطنتهای معاویه سبب شد دفع الوقت شده و بعد از 4 ماه جریر دست خالی و بدون بدست آوردن ذره ای موفقیت به کوفه برگردد. در این مدت طلائی ترین فرصت برای تسلیم معاویه از دست رفت و سبب شد که معاویه در این مدت عده وعده برای درگیری با امام علی(ع)بیابد. از این رو این سرانجام نافرجام مالک اشتر را به شدت خشمگین ساخت ابتدا خطاب به مولاگفت:
«الیس قد نهیتک یا امیرالمؤمنین ان تبعث جریرا و اخبرتک بعداوته و غشه » .
ای امیرمومنان آیا من نگفتم که جریر برای این مسئولیت مناسب نیست و گفتم که او دشمن و خائن است؟
آنگاه رو به جریر کرده گفت: برادر بجلی! عثمان دینت را باحکومت همدان خریداری کرده و تو شایسته زنده ماندن نیستی! توخود را نامزد این ماموریت نمودی تا به عثمانیان خدمت کنی! واینک که وقت حرکت را تلف کرده ای نزد ما بازگشته عده و عده شان را به رخ ما می کشی تا ما را مرعوب کنی بی تردید تو هم از آنهاهستی و تمام تلاشت برای آنهاست. اگر امام سخن مرا می پذیرفت به حضرت پیشنهاد می کردم تو و امثال تو را به زندان انداخته تاحقایق روشن شده و ستمگران نابود گردند.
«جریر» در پی این تهدید از کوفه گریخت و در شهر قرقیسیا درمیان قبیله خو «نسر» سکونت گزید لذا در جنگ صفین از این قبیله فقط 19 نفر شرکت کردند در حالی که از عشیره دیگر بجیله 700 نفر حاضر شده بودند. امام علی(ع)در پی این فرار خفت باردستور داد خانه اش را در کوفه ویران و به نقلی به آتش کشیدند.
این اصل ماجرای جریر. در این که جریر با جدا شدن از امام علی(ع)کاری زشت مرتکب شد بحثی نیست چه آنکه به معاویه ملحق شده باشد یا در شهری سکونت گزیده باشد که تحت سلطه معاویه است حتی اگر موضع بی طرفی هم گرفته باشد باز خیانت کرده است زیرا بی طرفی در برابر حق در حقیقت یاری کردن باطل است. در روایتی امام علی(ع)به آصف بن قیس فرمود: «الساکت اخو الراضی و من لم یکن معنا کان علینا» آن کس که ساکت است(از حق حمایت نکرده باطل رامحکوم نمی کند)برادر کسی است که به باطل رضایت داده و آن کس که با ما نباشد برماست. لکن در اینجا به عنوان تجلیل این سیرت حضرت که بسیاری از سیره نویسان آن را نقل کرده اند چند سؤال مطرح است:
1 بی تردید آنچه مولا انجام داد از آن رو که معصوم است جای تردید در صحت آن نیست و معرفت به شان والای امامت اقتضای تسلیم در برابر آن دارد لکن راز گزینش مولا جریر را با توجه به سرانجام نامیمون این ماموریت چه بود؟
2 برخورد مالک اشتر چه به هنگام گزینش و چه پس از ناکام ماندن ماموریت جریر چگونه ارزیابی می شود؟ آیا این برخورد درشان یک ماموم نسبت به امام بود یا نه؟
3 چرا امام خانه جریر را ویران کرد؟
در پاسخ سؤال اول باید گفت که در یک تقسیم بندی کلی همه حکومتها را می توان به دو نوع تقسیم کرد:
1 حکومتهای مادی و غیرارزشی که برای آنها «حاکمیت فرد وحزب و...» مطرح است و اصولا مقوله ای بنام ارزشهای اخلاقی درآنها جایگاهی ندارد.
2 حکومتهای الهی. در این حکومتها تنها حاکمیت دین خدا وارزشهای الهی مطرح است و بس. برجسته ترین نمونه این نوع حکومتهاحکومت پیامبر(ص)و مولی علی(ع)است. در این حکومتها آنچه مطرح است «هدایت مردم » است. اصل این است. جنگ و درگیری نه تنهااصل نیست بلکه پایان خط است. یعنی اگر نصیحت، ارشاد و...
فایده ای نداشت، برای پاسداری از ارزشهای الهی با متجاوزان به حریم دین و ارزشها و حقوق مردم برخورد نظامی و مسلحانه می شود.
لذا در جهاد اسلامی آمده است که قبل از آغاز جنگ باید دعوت به اسلام شود. اگر کافران اسلام را پذیرفتند جنگ خاتمه یافته است.
نیز آمده است اگر کفار مهلتی برای تحقیق پیرامون اسلام خواستندباید به آنها داد و در این مدت باید با کمال امنیت به تحقیق بپردازند. این نمونه ها گویای ارزشی بودن حکومت الهی است. حکومت کوتاه حدود پنجساله امام علی(ع)مصداق بارز این نوع حاکمیت بود.
در گذشته در این باره قدری به تفصیل سخن گفته ایم و اینک دررابطه با ماجرای جریر می گوئیم که عملکرد مولا کاملا ارزشی بود.
آنچه مطلوب مولا بود اینکه معاویه بدون درگیری تسلیم شود(گرچه حضرت می دانست که چنین نمی شود.)مولا در پی تحقق این مطلوب بود.
برای رسیدن به این هدف(یا لااقل حرکت در این مسیر) انتخاب جریرمناسب ترین بود زیرا: اولا سابقه دوستی او با معاویه سبب می شدزمینه تحریک و خیره سری او کم شود.
ثانیا: جریر با تسلیم خود و واداشتن اشعث به تسلیم نشان دادکه خیرخواه است و در پی رفع مشکل برای حکومت مولا.
با توجه به این دو نکته حتی با علم به سرانجام کار انتخاب مولا، حرکتی کاملا ارزشی بود. این حرکت گویای این نکته است که درحکومت الهی باید ارزشها اصل باشد گرچه در این مسیر خسارتهایی هم باشد.
اگر مولا پس از اعلام آمادگی جریر برای انجام این مسئولیت، اورا گزینش نمی کرد بدون تردید زبان بدخواهان به نکوهش باز می شدکه اگر مولا جریر را برای این مسئولیت انتخاب می کرد جنگ اتفاق نمی افتاد!! و از این رهگذر امام علی(ع)را جنگ طلب اعلام می کردند!
گزینش مولا در حقیقت اتمام حجت هم برای دوستان بود و هم برای دشمنان. و این نکته نیز شایسته تامل است که دلیلی در دست نیست که در این تاخیر چهار ماهه توطئه ای از ناحیه جریر در کاربوده! بله بی تردید معاویه در پی توطئه و جمع عده و عده بوده است. اما خیانتکار بودن جریر محرز نیست، زیرا اگر شائبه چنین امری بود اولا مولا او را گزینش نمی کرد، ثانیا برفرض که در آغازامر این مطلب برای بعضی روشن نبود در ادامه کار امام می توانست به سرعت او را بازگرداند، و ثالثا در بازگشت از شام امام علی(ع)با او برخوردی در رابطه با ماموریتش نداشت بله به خاطرفرارش با او برخورد کرد اما این غیر برخورد در رابطه باماموریت است.
اما در پاسخ به سؤال دوم:
باید در رابطه با شخصیت های غیر معصوم با این دیدگاه که معصوم نیستند به تحلیل نشست اینکه مالک اشتر شخصیتی است بس بزرگ و ازفداکاران و عاشقان و شیفتگان بی قرار مولاعلی(ع)بود جای تردیدنیست او شخصیتی است که مولا درباره اش فرمود: «اما بعد فقد بعثت الیکم عبدا من عبادالله لاینام ایام الخوف و لاینکل عن الاعداءساعات الروع اشد علی الفجار من حریق النار و هو مالک بن الحارث اخو مذهح » .
اما بعد یکی از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که به هنگام خوف مردم از جنگ خواب به چشم راه نمی دهد در ساعات ترس ووحشت از دشمن هراس نخواهد داشت و نسبت به بدکاران از شعله آتش سوزنده تر است او مالک بن حارث از قبیله مذحج است.
و به هنگامی که مولا خبر شهادت او را شنید فرمود:
«مالک و ما مالک والله لو کان جبلا لکان فندا و لو کان حجرالکان صلدا لایرتقیه الحافر و لایوفی علیه الطائر» .
ممکن است بپرسید آیا مولا پایان کار را می دانست پاسخ این است که آری با علم غیب باذن الله ائمه(ع)همه چیز را می دانند ولی علم به پایان کار مجوز کار غیر ارزشی نیست.
«مالک چه مالکی؟! به خدا سوگند اگر کوه بود یکتا بود و اگرسنگ بود سرسخت و محکم بود هیچ مرکبی نمی توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده ای به اوج آن راه نمی یافت » .
آری این چهره منور مالک اشتر است! ولی این هرگز به معنای عصمت نیست مالک اشتر در این ماجرا دو برخورد اشت یکی پیش ازگزینش جریر و دیگری پس از بازگشت او از ماموریت.
پیش از گزینش نظر مشورتی مالک عدم گزینش او بود. این برخوردناصحانه نه تنها مورد نکوهش نیست بلکه مورد تایید و درخواست مولا است خود فرمود: «...فلاتکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل...»
... از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری مکنید...
بنابراین مالک در ابراز نظر خود در حقیقت به رهنمود مولا عمل کرده است. لیکن ادب رهروی این است که پس از گزینش امام همه صاحبان آراء مختلف تسلیم نظر امام(ع)باشند و این انتظار راندانشته باشند که امام در بست مطیع نظراتشان باشد:
«ابن عباس » به امام علی(ع)پیشنهاد کرد فعلا معاویه را برحکومت شام ابقاء کرده فرمانداری بصره را برای طلحه و ولایت کوفه را برای زبیر بنویسد سپس بعد از آرام شدن اوضاع آن ها را عزل کند امام(ع)ضمن رد پیشنهاد او فرمود: «لا افسد دینی بدنیا غیری لک ان تشیر علی و اری فان عصیتک فاطعنی » .
«دینم ر ا با دنیای دیگران تباه نخواهم ساخت تو حق داری نظرمشورتی خود را به من بگویی و من روی آن بیندیشم و تصمیم نهائی بگیرم اما اگر برخلاف نظر تو تصمیم گرفتم باید از من اطاعت کنی » .
ابن عباس گفت این کار را خواهم کرد البته مسلم است که شمانباید از من اطاعت کنید بلکه من باید از امامم اطاعت کنم.
این رسم رهروی است!
اما برخورد دوم مالک پس از بازگشت جریر دو بخش دارد بخش اول برخوردی که با امام علی(ع)داشت که مگر من نگفتم. ..! این برخوردتوجیه ندارد و باید حمل بر عصبانیت فوق العاده مالک کرد. ادب رهروی با این نوع سخن گفتن که بوی نکوهش و شماتت از آن می آیدسازگار نیست!
مالک اشتر باید به این نکته توجه می کرد که قرار نیست هرپیشنهادی به مولا می دهد مورد قبول قرار گیرد! متاسفانه برخی درباب انتقاد توقع دارند که فرد مورد انتقاد، انتقادپذیر باشد،اما خود انتقادپذیر نیستند این با فرهنگ انتقاد ناسازگار است.
انتقادکننده باید این را بپذیرد که ممکن است طرف انتقادش توجیه معقولی برای رفتارش داشته باشد در آن صورت او باید انتقادش راپس بگیرد وگرنه خود مورد انتقاد است. آری مالک پیشنهاد عدم گزینش داد اما مولا در آن شرائط این پیشنهاد را ناپخته دید وجریر را گزینش کرد و آنچنان که گفتیم انتخابی با ضوابط بود.
اما بخش دوم برخورد مالک با جریر بود که او را متهم به دین فروشی و معامله با عثمانیان و هواداران معاویه کرد. در این رابطه آنچه مورد تردید نیست این است که جریر بر سر سفره عثمانیان نشسته بود و مزه چرب و شیرین حکومت آنان زیر دندانش آمده بود و لااقل آن است که از آنها نفرت نداشت! اما اینکه دراین ماموریت خیانت کرده باشد دلیلی در دست نیست.
اما پاسخ سؤال سوم:
اینکه فرار و کناره گیری از حکومت حق و پناهنده شدن به دشمن یا سکونت در قلمرو حکومت دشمنان جرم است بویژه برای آنان که درحکومت مسئولیتی مهم دارند، تردیدی نیست. این جرم نیاز به برخورد دارد تا دیگران عبرت بگیرند. و برخورد قاطع امام علی(ع)در رابطه با تخریب خانه جریر در این راستا قرار دارد.
حکومت آنچنان که باید سایه مهرش را بر سر شهروندان بگستراند،باید در موارد لازم قاطعیت بایسته داشته باشد تا زمینه توطئه،تجاوز، خیانت در نطفه خفه شود. و معرفت صحیح نسبت به ساحت مقدس مولی این است که این هر دو بعد را در حکومت مولی ببینیم هم مهرش را هم خشم مقدسش را! آنچنان که ذات مقدس ربوبی را هم بایدچنین شناخت که «ارحم الراحمین فی مواضع العفو والرحمه » او درجایگاه عفو و رحمت بهترین رحم کنندگان است. «و اشد المعاقبین فی موضع النکال والنقمه » و آنجا که جای محازات است شدیدترین عقاب کنندگان است.