وابستگی و استبداد رژیم شاه
اعتراض به اختناق رژیم شاه
آنچه که به طور مختصر می توان گفت این است که، فشار بیش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرار داد که آنان دست به یک قیام همگانی زدند. شاه، استقلال سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی ما را از بین برده است و ایران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق کرده است. مردم ایران را زیر شکنجه و سیاهچالهای زندان کشته است. از تمام علما و خطبا برای گفتن حقایق جلوگیری کرده است. تمام اینها موجب شده است که مردم مسلمان ایران خواستار یک حکومت اسلامی باشند.
اساس نهضت
اساس این نهضت از دو جا سرچشمه گرفت: یکی، از شدت فشار خارجی و داخلی و چپاولگریهای خارجی و داخلی و اختناقهای فوق العاده؛ که در ظرف پنجاه و چند سال ایران و ملت ایران یک روز خوش ندید؛ و اخیراً هم کشتارهای فوق العاده دسته جمعی، که در اکثر بلاد ایران پیش آمد، مردم را به جان آورد که این نهضت را همراهی کنند. و یکی دیگر، آرزوی ما برای یک حکومت اسلامی و یک حکومت عدل، که یک رژیمی در مقابل رژیمهای طاغوتی باشد، و ما مسائل اسلامی را مثل صدر اسلام در ایران پیاده کنیم.
حمایت شاه از رژیم اسرائیل
یکی از علل قیام مردم مسلمان ایران علیه شاه، حمایت بی دریغ او از اسرائیل غاصب است. و شاه، نفت اسرائیل را تأمین می کند. ایران را بازار مصرف کالاهای اسرائیل کرده است و حمایتهای معنوی دیگر. و برای فریب افکار جهانی صرفاً به محکوم کردن اسرائیل می پردازد. ملت مسلمان ایران و هیچ مسلمانی و اصولًا هیچ آزاده ای، اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد و ما همواره حامی برادران فلسطینی و عرب خود خواهیم بود.
فساد اخلاق
تباهی نسل جوان
الآن این مظاهر تمدنی که در جاهای دیگر- در ممالک پیشرفته- از آنها استفاده های صحیح می شود، وقتی که آمده است در مملکت ما یا مملکتهای شبیه به مملکت ما، استفاده هایی که از اینها می شود استفاده های فاسد می شود؛ مثلًا سینما. ممکن است که کسی در سینما نمایشهایی که می دهد نمایشهای اخلاقی باشد، نمایشهای آموزنده باشد، که این را هیچ کس منع نکرده؛ و اما سینمایی که برای فساد اخلاق جوانهای ماست، و اگر چند روز جوانهای ما در این سینماهایی که در این عصرْ متعارَف بود و در زمان شاه متعارف است، اگر چند وقت یک جوان برود در آنجا فاسد بیرون می آید، دیگر به درد نمی خورد. .. و اینها می خواهند
همین بشود. یعنی تمام برنامه هایی که اینها درست کرده اند، برنامه های فرهنگی، برنامه های هنری، هرچه درست کرده اند استعماری است. می خواهند اینها جوانهای ما را یک جوانهایی بار بیاورند که به درد آنها بخورند، نه به درد مملکت خودشان بخورند؛ یا فاسد بشوند. ..
آنقدری که مراکز فساد در تهران- الآن بیشتر از کتابخانه است، بیشتر از مراکزی است که برای تعلیم و تربیت است- برای این است که می خواهند این جوانها به طرق مختلفه. .. بیکاره و بیعار بار بیایند؛ دیگر در مقابل این استفاده جوهای خارجی نتوانند کاری [بکنند]؛ یعنی بی تفاوت باشند نسبت به آنها. این جوانهایی که تریاکی بار آمده اند، هروئینی بار آمده اند، شارب الخمر هستند، قمارباز شده اند- عرض بکنم- در مراکز فساد و فحشا رفتند، اینها دیگر همان عیاشیها را تمام مقاصد خودشان می دانند و عالم هرچه بشود، آنها بی تفاوتند نسبت به آنها. و آنها می خواهند که این نسل جوانی که ممکن است یک ثروت بزرگی برای یک مملکت باشد و این مملکت را جلو ببرد، این نسل جوان را کاری بکنند که به عقب برگردد، یعنی چیزی بشود بیفایده؛ یک امر بیفایده ای، یک ثروت بیفایده ای برای مملکت بشود. این یکی از کارهایشان است که می کنند.
ترویج فساد از طریق رسانه ها
مجله ها با مقاله ها و عکسهای افتضاح بار و أسف انگیز، و روزنامه ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگی خویش و ضداسلامی با افتخار، مردم بویژه طبقه جوان مؤثر را به سوی غرب یا شرق هدایت می کردند. اضافه کنید بر آن تبلیغ دامنه دار در ترویج مراکز فساد و عشرتکده ها و مراکز قمار و لاتار و مغازه های فروش کالاهای تجملاتی و اسباب آرایش و بازیها و مشروبات الکلی بویژه آنچه از غرب وارد می شد. و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن دیگر، عروسکها و اسباب بازیها و کالاهای تجملی وارد می شد؛ و صدها چیزهایی که امثال من از آنها بی اطلاع هستیم. و اگر خدای نخواسته عمر رژیم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوی ادامه پیدا می کرد، چیزی نمی گذشت که جوانان برومند ما- این فرزندان اسلام و میهن که چشم امید ملت به آنها است- با انواع دسیسه ها و نقشه های شیطانی به دست رژیم فاسد و رسانه های گروهی و روشنفکران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برمی بستند: یا جوانی خود را در مراکز فساد تباه می کردند؛ و یا به خدمت قدرتهای جهانخوار درآمده و کشور را به تباهی می کشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدین و غارتگران نجات داد.
گسترش مراکز فساد
ابواب فساد را به روی جوانهای ما باز کردند و دامن زدند. ما که شاهد مملکت خودمان هستیم و می دانم ممالک شما هم همین است. ما که شاهد هستیم می بینیم مراکز فسادی که در مملکت ما هست، و جوانهای ما به آن مراکز فساد کشیده شدند و هویت خودشان را از دست دادند. زیاد است که گفته می شود و مسلّم اینطور است که مرکز فساد در تهران بیشتر از کتابخانه است. ما را تهی کردند از همه چیز. جوانهای ما را تهی کردند از آن خاصیتی که باید نیروی جوانی داشته باشد. خواستند نیروی جوانی ما را از دست ما بگیرند، و بعد از اینکه این نیروها گرفته شد خزائن ما، ذخایر ما را ببرند و جوانهای ما بی تفاوت باشند. در زمان رژیم سابق همین حال را پیش آورده بودند. جوانهای ما را به مراکز فساد کشیدند. تبلیغات راجع به فسادها، فسادهای اخلاقی عملی به قدری زیاد بود که تمام روزنامه ها، تمام مجلات در این باب کار می کردند، و همین طور رادیو، تلویزیون، همه اینها مجهز بودند برای اینکه جوانهای ما را از بین ببرند و نیروی جوانی را از آنها سلب کنند.
تخریب قوه تفکر
اینها می خواستند که هر قوه ای که احتمال بدهند که در مقابل اجانب بایستد و اربابها بایستد و هر فکری را که احتمال بدهند که این فکر در مقابل آنهاست، اگر بتوانند فکر را از او بگیرند. فکر را چه طور بگیرند؟ به اعتیاد به مشروبات، به اعتیاد به هروئین و امثال این مخدرات که فکر انسان را می گیرد؛ انسان را از میان تهی می کند، مراکز فحشایی که سرتاسر مملکت بود، مراکز فسادی که سرتاسر مملکت بود، خوب، این هم جوانها را مشغول می کرد به یک امور شهوانی که بکلی افکار را از دستشان می گرفت. این یک برنامه بود. .. این برنامه روی یک حساب [بود] نه اینکه همین طوری می شد. یک حساب، حسابِ دقیق این کارها انجام می گرفت.
تخریب نیروی انسانی
خرابیهای اخلاقی که در طول سلطنت این پدر و پسر[1] در ایران تحقق پیدا کرد و آن فسادهایی که در این مملکت پیدا شد و دامن به آن زدند به عنوان «ترقی»؛ به عنوان تعالی؛ به عنوان «تمدن بزرگ» اینها طولانی است تا اینکه ترمیم بشود. آنکه از همه چیز به کشور ما صدمه اش بیشتر بود این بود که نیروی انسانی ما را خراب کردند و نگذاشتند رشد بکند. مراکز فساد در شهرها، و بخصوص در تهران، آنقدر زیاد بود و آنقدر تبلیغ در کشاندن جوانهای ما به این مراکز فساد شد، و آنقدر راههای فساد را برای جوانهای ما باز کردند و دامن زدند به اینها اینکه کشاندند اینها را در مراکز فساد، این خرابی از همه خرابیها بدتر بود. خرابیهای مادی جبرانش آسانتر است از خرابیهای معنوی.
کشف حجاب
در آن زمان [2] به اسم اینکه می خواهیم نیمی از جمعیت ایران را فعال کنیم، آن شقی جنایتکار[3] دست به یک جنایت زد و آن جنایت کشف حجاب بود؛ و به جای اینکه نیمی از جمعیت ایران را فعال کند آن نیم دیگری هم که نیمه مردان بود به طور بسیار زیادی از فعالیت انداختند و این عروسکهایی که درست کردند و در همه ادارات جا دادند و در همه خیابانها راه انداختند، آنهایی که در ادارات بودند، سایر افرادی که در ادارات بودند را هم از کارهای خودشان بازداشتند و آنهایی که در خیابانها رها بودند، جوانهای ما را به فساد کشاندند و فعالیت جوانهای ما را از دست آنها گرفتند.
توسعه نیافتگی
خرابی اقتصاد
تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است؛ که اگر بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهای طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند.
اصلاحات ارضی شاه، راهی برای تخریب کشاورزی
اصلًا برنامه، برنامه ای بوده است که خرابی بکنند. کشاورزی را به اسم «اصلاحات ارضی» بکلی از بین ببرند؛ و بازار درست کنند برای امریکا که گندمهایش زیاد است، باید بریزد دریا یا بسوزاند، بهتر این است که ایران یا سایر کشورهایی که تحت نفوذ اوست، کشاورزی اش به هم بخورد تا محتاج بشوند به گندم و به همه حبوبات. چنانکه ما الآن محتاج هستیم؛ همه چیزمان از خارج باید بیاید. دامداری را از بین ببرند تا اینکه در گوشت محتاج بشوند از خارج بیاید. و همین طور هر چیزی را. اینها در این پنجاه سال، با اسمهای بسیار فریبنده و اغفال کننده، این مملکت را خراب کردند و از بین رفت.
وابستگی در تأمین مواد غذایی
با اسم «اصلاحات»، بکلی کشاورزی را از بین بردند. ایرانی که اگر کشاورزی اش سر جای خودش درست عمل بکند، باید میلیونها تن صادر بکند، امروز نشسته و دستش طرف دیگران دراز است که گندم بدهید! این هم از کارهایی بود، جنایاتی بود که رژیم [4] به این مملکت کرد.
حاکمیت مستشارهای امریکایی
الآن قدرت ندارد ایران. مستقل هم نیست. قدرت ندارد برای اینکه تحت قدرتهای دیگر دارد اداره می شود. چهل و پنج هزار یا شصت هزار- یا در یک نوشته ای هم بود که هشتاد هزار- امریکایی که مستشارهای زیاد در آنها هست، اینها دارند نظام ما را اداره می کنند. پس قدرتمندی- الآن آنها قدرت دارند؛ در ایران آنها قدرت دارند نه شاه قدرت داشته باشد.
... ما می خواهیم که این کسی که این ضعف را از برای ایران آورده، قدرت را به هدر داده است، این برود و ملتْ خودش قدرتمند است به جای او باشد. ایرانی ها این را می خواهند؛ ایرانی ها استقلال می خواهند، می خواهند که قدرتهای دیگر را دستشان را قطع بکنند.
... اگر دولتها دولتهای ناشی از اراده ملت باشند، اینها نمی گذارند که شما اینطور در ایران تصرف کنید و اینطور هرج و مرج به بار بیاورید.
غارت بیت المال
اینکه می بینید هی فریاد می زنند از اینکه بودجه کم است، کسر آمد، نه این است که درآمد ایران کم است، درآمد ایران زیاد است لکن دستهایی در کار است که نمی گذارد تأمین بشود. خورنده هایش زیادند! نفت الآن یک بودجه بسیار زیادی است و
یکی از خیانتهایی که الآن شاه بر ملت ما می کند این است که این ذخیره ای که باید برای سالهای بسیار طولانی برای نسلهای آتیه محفوظ بماند و زندگی بکنند با همین ذخایر، این آدم می خواهد که در ظرف بیست سال، سی سال همه اش را به حلقوم امریکا بکند و در ازایش هم چیزی دریافت برای منفعت ملت نکند. اینکه کسر می آید بودجه، برای- یکی اش برای- همین معناست که این بودجه خورده می شود. شما ملاحظه می کنید که هجده میلیارد دلار پول نفت را اسلحه خریدند!
... اسلحه هایی که هیچ به درد ایران نمی خورد می آورند در ایران و پایگاه برای خود امریکا درست می کنند؛. .. یک مقداری هم که داده می شود به حلقوم آقای محمدرضاخان و عائله، آن کسانی که به او مربوط هستند و آنهایی که می خواهند خدمت به او بکنند. .. که می گویند شصت هزار نفر- اینطور نوشته بودند- شصت هزار نفر اینهایی هستند که مربوط به عائله سلطنتی هستند! مربوطین به عائله سلطنتی یعنی آنهایی که باید از این سفره بخورند! بخورند و کار نکنند، بخورند و بیعاری کنند! خورنده خیلی زیاد است نه اینکه عایدات کم است.
حاکمیت فرهنگ استعماری و مقابله با اسلام و روحانیت
ترویج خودباختگی
فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیت یک ملت است، اساس استقلال یک ملت است و لهذا آنها کوشش کرده اند که فرهنگ ما را استعماری کنند. کوشش کردند که نگذارند انسان پیدا بشود. آنها از انسان می ترسند، از آدم می ترسند. آنها کوشش کردند در این سالهای طولانی، و خصوصاً در این پنجاه و چند سال، که رجال در ایران پیدا نشود. تحصیلات را به طوری قرار دادند که رشد تحصیلی و انسانی پیدا نشود. ما را همچو ترساندند، همچو با تبلیغات خودشان ماها را ترساندند که از خودمان می ترسیدیم، به خودمان اعتماد نداشتیم. اگر یک کسی مریض می شد می گفتیم باید برود به خارج، در صورتی که طبیب داشتیم. همچو با ما رفتار کردند و ما را لرزاندند و ما را تهی کردند که اگر می خواستیم یک راهی را اسفالت کنیم می گفتیم باید از خارج بیاید با آنکه داشتیم باید ارتش ما را خارجیها اداره کنند، باید نفت ما را خارجیها بیایند اداره کنند با آنکه ما داشتیم همه چیز؛ این برای این بود که ما را از اینکه بودیم تهی کردند؛ مغزهای ما را شستشو کردند. اعتماد به نفس را از بین بردند.
نفی انسان سازی
آن چیز، چیز دیگر نیست؛ انسان مطرح است پیش انبیا؛ چیز دیگر پیش انبیا مطرح نیست. همه چیز به صورت انسان باید درآید. می خواهند انسان درست کنند. انسان که درست شد، همه چیز درست می شود. رژیمها، به تبع خارجیها، می خواستند که در این ممالک شرقی انسان درست نشود. آنها از انسان می ترسند. آنها می خواهند که یک انسانی پیدا نشود. انسان اگر پیدا شد، زیر بار زور نمی رود. انسان اگر پیدا شد، منافع مملکتش را به خارج نمی دهد. امین است انسان. انسان برای خدا کار می کند و برای خداست. زندگی اش برای خداست و مردنش هم برای خداست. یک همچو موجودی ممکن نیست که برای اجانب خدمت بکند وبه ضد کشور خودش قیام بکند. اینها نخواستند در دانشگاههای ما انسان درست بشود. از انسان می ترسیدند. کوشش کردند که نیروی انسانی ما را نگذارند رشد بکند؛ نیروی انسانی ما را نگذارند جلو برود؛ کوشش کردند؛ با هر ترتیبی که توانستند؛ با هر نقشه ای که داشتند. عمده کارشان روی انسانها بود که انسانها را نگذارند رشد بکنند. وقتی انسان تربیت نشد در یک مملکت، وقتی تمام نظر یک فرد به مادیت بود، وقتی تربیت، تربیت مادی بود، خوب، این آدم می خواهد که دارای یک پارک باشد، این از هر راهی شد بشود؛ این فرقی به حالش نمی کند. برای اینکه مادی است. آدم مادی همین جهت ماده را نگاه می کند؛ کار ندارد که این ماده، این پارکی که پیدا شده است، این اتومبیلی که پیدا شده است، از کجاست. هر چیز خودش را می خواهد، به مبدأش کار ندارد. انسانِ الهی است که اگر چنانچه یک چیزی را به او بدهند، می پرسد از کجاست؛ چه هست؛ استفاده این آیا صحیح است یا نه؛ این اتومبیل آیا از راه حلال است یا حرام؛ خیانت است یا امانت. این انسان است که این چیزها پیشش مطرح است؛ ما هم این را می خواهیم. این اشتباه است که ما می گفتیم که، یا می گوییم که، رژیم نباشد بس است دیگر؛ استقلال باشد بس است؛ آزادی باشد بس است. نخیر، مسئله این نیست. ما همه اینها را فدای انسان می کنیم. ما انسان می خواهیم. همه فدای انسان. انسان وقتی درست بشود، همه چیز درست می شود.
در این چند سال کوشش کردند که انسان نباشد.. .. نگذارند یک انسانی پیدا بشود. اینها می دیدند که یک فرد انسان اگر پیدا بشود ممکن است یک ملت را هدایت کند، ممکن است که یک ملت را به خلاف آنها کند، از این ناراحت بودند نمی گذاشتند کسی تحقق پیدا بکند.
انحراف اذهان از مسائل واقعی
دستگاههایی که برای آموزش است، برای پرورش است، تبدیلش کرده بودند به دستگاههایی که ضد او باشد. آموزشهایی که برای انسان مفید است، برای یک جامعه و کشوری مفید است، آنها حذف می شد و به جای او، آموزشهایی که مخالف مسیر ملت بود، روی شهوات خود فرد بود، لکن با مسیر ملت مخالفت داشت، با مصالح کشور مخالفت داشت؛ آنها را می آوردند.
مقالاتی که مربوط به سرنوشت ملت بود امکان نداشت در روزنامه ها نوشته بشود یا رادیوها خوانده بشود. مقالاتی که مخالف مسیر ملت بود، مخالف مصالح جامعه بود، اینها رایج بود- و مجلاتی که باید تربیت کند نسل جوان را، مبدّل شده بود به آن تربیتی که همه ملاحظه کردید که مجلات ما چه وضع افتضاح آمیزی داشت. همه برای این بود که جوانها را از مسیری که دارند و مسیر انسانی که باید اینها بروند منحرف کنند به یک مسیر دیگری، و استفاده کنند. استفاده همچو بکنند که تمام مصالح یک کشور را از بین ببرند، همه چیز را به تباهی بکشند، همه مخازن ما را به اجنبی بدهند؛ و کسی نباشد که «چرا» بگوید؛ برای اینکه توجه مردم را از آن چیزی که مربوط به زندگیشان است منحرف کردند.
جدا کردن روحانیت از ملت
مقصد این بود، که اسلام را ببرند. و راه اینکه اسلام را از بین ببرند این بود که روحانیت را از بین ببرند. اینها می دانستند که تا روحانیون هستند، اینها حفظ می کنند اسلام را. نقشه بردن اسلام؛ و راهش بردن روحانیت و جدا کردن ملت از روحانیون. ولهذا با تبلیغات دامنه داری مشغول شدند- و حالا هم مشغول اند- که روحانیون را از ملت جدا کنند. وقتی ملت از روحانیین جدا بشود و اینها پشتوانه نداشته باشند برای تبلیغات خودشان، آنها به مقاصد خودشان می رسند. خود ملت به تنهایی نمی تواند کاری بکند. تا اتّکال به اسلام نداشته باشد، نمی تواند کاری انجام بدهد. اتّکال به اسلام وقتی می شود که کسانی که به اسلام دعوت می کنند، تمام مقصدشان دعوت به اسلام است، آنها در کار باشند تا مردم را دعوت کنند و بسیج کنند. سابق، اینها به طورِ علمی همچو مطلبی را ادراک کرده بودند که اسلام وضعش جوری است که اگر قوّه پیدا بکند نمی گذارد ما به منافعمان برسیم؛ و روحانیون هم آنها هستند که اسلام را حفظش می کنند، نگه می دارند. .. این نهضت مطلب را عینی کرد؛ یعنی دیدند این را که یک ملتی با راهنمایی علمای بلاد، و ایمانی که در خودشان بود یک همچو امپراتوری غلط شیطانی بزرگ را از بین بردند، در صورتی که همه قدرتها دنبال او بودند.
جدایی بین حوزه و دانشگاه
از اول اینطوری می خواستند درست بکنند دانشگاه را، و اطفال ما را از اول می خواستند به یک فرمی اینها را بار بیاورند که دشمن بشوند با اسلام، و با هر چه که مربوط به اسلام است. اسم آخوند را توی دانشگاه نمی شد ببری. اسم دانشگاهی هم در محیط فیضیه نمی شد ببری. هر یک از اینها اگر می رفتند آنجا، خودشان را غریب می دیدند. خودشان را هیچ می دیدند. می دیدند که به محیط بدی وارد شده اند. این برای این بود که، این طوری درست کردند تا اینکه این دو جبهه ای که می توانند کشور را حفظ کنند و می توانند نجات بدهند از گرفتاریها، اینها دشمن هم بشوند. این سرکوبی او را بکند، او سرکوبی او را بکند، آنها نتیجه اش را بگیرند و نتیجه را گرفتند، دیدیم که گرفتند. آن قدر پافشاری در دشمن کردن این دو قشر، برای چه بود؟ آن قدر تبلیغات سوء از همه اطراف نسبت به این طبقه مظلوم علما و از آن طرف در آنجا، آن همه تبلیغات برای دانشگاهی و دانشگاه و اینها چه بود؟ برای چه این طور بود؟ آن برای این بود که، می ترسیدند که اگر اینها به هم نزدیک بشوند و تفاهم کنند و بفهمند که اسلام چه چیز است، اگر بروند این آقایان اساتید دانشگاه در حوزه های علمی و پیش اساتید ببینند که اسلام چیست وحشت نمی کنند آن وقت. آن وقت می فهمند که ما چقدر مصیبت کشیدیم در این دورانها و خصوصاً این پنجاه سال. برای اینکه ما با برادرهای خودمان دشمن بودیم. هر کدام دیگری را تضعیف می کردیم. شما توجه داشته باشید به این معنا که باید این پیوند بین دانشگاه و فیضیه برقرار باشد. بین حوزه های علمیه قدیمی و حوزه های علمی جدید باید پیوند باشد تا بتوانید شما کشور خودتان را حفظ کنید. کشور شما اگر چنانچه، شما دو قشر، قشر دانشگاهی، جوانهای دانشگاه، اساتید دانشگاه، معلمهای دبیرستان و دبستان و امثال ذلک، کوشش کنند به اینکه بچه ها را با حوزه های علمی آشنا کنند، علمای آنجا هم کوشش کنند که اهل علم آنجا و جوانهای تحصیلکرده و محصل آنجا را با دانشگاه نزدیک کنند، هماهنگ کنند، اگر این دو قشر هماهنگ بشود و اگر صالح بشود این دو قشر دانشمند، کشور ما هیچ نقصی دیگر نمی تواند پیدا بکند. همه مصیبتها برای این است. یک فردی که رفت در دانشگاه و به آن طور فساد بیرون آمد، که امثال اشخاصی که شما می دانید، البته یک کشور را به باد فنا خواهد داد و اگر صالح باشد هم، صلاح در یک کشوری ایجاد خواهد شد.اذا فسد العالم فسد العالم [5]عالم را عالم فساد می کند، توده مردم فاسد نمی کند. [6]
پی نوشت ها
[1] رضاخان و پسرش محمدرضا پهلوى.
[2] زمان حکومت رضاخان در ایران.
[3] رضاخان.
[4] رژیم پهلوى.
[5] « وقتى عالِم فاسد شود جهان فاسد مىشود.» غررالحکم؛ ج 7، ص 269.
[6] خمینى، روح الله ( رهبر انقلاب و بنیان گذار جمهورى اسلامى ایران)، آیین انقلاب اسلامى، گزیدهاى از اندیشه و آراى امام خمینى «س»، 2جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - تهران - ایران، چاپ: 1، 1387 ه.ش.