الف) تأثیر جراحی پیش از اسلام بر جراحی دورهی اسلامی
پیش از ظهور اسلام، خونگیری و داغ کردن انجام میشده، و ظاهراً جراحی در روشهای درمان آن دوره و اوایل دورهی اسلامی نقش مهمی نداشته است. (1)
دربارهی وضع حرفهی پزشکی پیش از ظهور اسلام تا اواسط قرن دوم، شواهد اندکی وجود دارد. همچنین تعیین میزان اصالت گزارشهای مربوط به ابنابی رِمثه- که گویا معاصر پیامبر صلیاللهعلیه و آلهوسلم بوده و با جراحی مختصری خالی را از بین شانههای پیامبر برداشته- دشوار است.
دربارهی پزشکانی که در دربار نخستین خلفای اموی کار میکردند نیز معدودی نکات جزئی در دست است و انگیزهی ثبت بسیاری از روایتها، نه توصیف مراقبتهای پزشکی موجود، بلکه تبیین موضوعی دینی یا ادبی بوده است؛ از جمله گزارشی از یک عمل قطع عضو، مربوط به یک سال پیش از به تخت نشستن ولید اول (حکـ: 86-96)، خلیفهی اموی، در دست است. بنابر گزارش ابنقُتَیبه (2) در سال 85 یکی از مقامات قضایی به نام عُروَة بن زُبَیر (متوفی 94) هنگامی که در شام نزد ولید به سر میبرد، از ناحیهی پا دچار قانقاریا شد. در حضور ولید پای او را بریدند، ولی عروه کاملاً ساکت بود و بوی سوختگی بلند شد. عروه پس از آن هشت سال زنده بود.
در قرن بعد، این روایت تفصیل بیشتری یافت و گفته شد که به عروه دارویی دادند که بنوشد تا درد را حس نکند، ولی او این کار را دون شأن خود دانست و آن را نپذیرفت. (3) در قرن ششم، چنین روایت میشد که نه تنها به عروه داروی خواب آور (مُرَقَّد) دادند بلکه پس از قطع پایش، او پای خود را از دست پزشک گرفت و خطاب به پا گفت: «دربارهی تو از این لحاظ خوشوقتم که هرگز تو را برای نافرمانی خداوند تکان ندادم». (4)
این روایتهای مختلف، دشواری کار تاریخ نگار پزشکی را نشان میدهد. چون این روایتها برای بیان مراتب جاه یا دینداری اشخاص و نه چگونگی مراقبتهای پزشکی ثبت میشد، تنها مطلبی که در حوزهی درمان شناسی میتوان از آنها استخراج کرد، این است که نسلهای بعدی، دربار امویان را پشتیبان پزشکانی میدانستند که قادر به قطع عضو و دادن داروی خوابآور برای تسکین درد بیمار بودند. بر اساس این گزارشها، نمیتوان اطلاعات شایان ذکری دربارهی آنچه عملاً در سال 85 در سوریه میگذشت، عرضه کرد.
از قرن سوم به بعد، نظریههای پزشکیِ برگرفته از تمدن یونانی، پزشکی عالمانهی پیوسته و همسانی را در سرزمینهای اسلامی پدید آورد. فاصلهی درگذشت اسکندر (323 ق م) و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم (سال 11 هجری)، 956 سال بود و طی این مدت نظام پزشکی یونانی- رومی در وهلهی نخست بر اساس آثار بقراط، دیوسکوریدس (رونق حیات حـ 77) و جالینوس (متوفی حـ 216) تکامل یافته بود. در طول چند قرن پیش از ظهور اسلام، اسکندریه و همچنین رم، قسطنطنیه، انطاکیه، ادسا (5) (رُهاء) و آمِد مراکز فعال علمی و پزشکی شدند. مجموعهای از رویدادهای سیاسی و دینی موجب شد که بسیاری از دانشمندان یونانی و سریانی زبان راه شرق را در پیش بگیرند و در ایران مراکز آموزشی دایر کنند. در قرن ششم میلادی، شهر جندی شاپور/ گندی شاپور در جنوب غربی ایران پایگاهی برای یونانی مآبی (6) و پزشکی یونانی- رومی شد.
تقریباً همهی پزشکی نویسان، از گردآورندگان رسالههای بقراطی تا پزشکان آغاز دورهی بیزانس، کم و بیش به توصیف روشهای جراحی پرداختهاند. اغلب رسالههای یونانی در قرن سوم در بغداد به عربی ترجمه شدند و پایهی دانش جراحی را در خاور نزدیک طی دورهی اسلامی تشکیل دادند، ولی هیچ رسالهای از لاتینی ترجمه نشد. رسالههای بقراطی دربارهی جراحتهای وارد به سر و دربارهی شکستگی و دررفتگی استخوان به زبان عربی در دسترس بود. اغلبِ رسالههای حجیم جالینوس در پزشکی، که متعلق به قرن دوم میلادی بودند، به عربی ترجمه شدند؛ در بخشی از رسالهی «در باب روش درمان» (7) دربارهی جراحی بحث شده بود و در سایر نوشتههای او هم مطالب اندکی در این باره وجود داشت. رسالهای در جراحی نوشتهی آنتیلوس (انطیلس) در قرن دوم میلادی، به عربی ترجمه شد، همچنین رسالهای در جراحی، نوشتهی افلاطون، به عربی برگردانده شد. نویسنده این رساله افلاطون فیلسوف نبود، بلکه پزشکی بود که قبل از جالینوس (پیش از قرن دوم میلادی) میزیست و در کاربرد آهنِ مخصوصِ داغ کردن تخصص داشت. اثرگذارترین نوشتهی یونانی دربارهی جراحی، تألیف بولُسِ اجانیطی (8) (پائولوس آیگینایی (9) ) بود که در نیمهی اول قرن اول/ هفتم میزیست و احتمالاً خود در سال 21/ 642 شاهد سقوط اسکندریه به دست مسلمانان بود. مقالهی ششم دایرةالمعارف پزشکی (کُنّاش) او دربارهی جراحی بود که الگویی برای رسالههای بعدی در این موضوع شد. این اثر در قرن سوم/ نهم به عربی ترجمه شد و پس از آن مورد استفادهی گستردهی پزشکان دورهی اسلامی قرار گرفت. (10)
در پی جذب سریع پزشکیِ یونانی- رومی و عناصری از پزشکی ایرانی و هندی در قرن سوم/ نهم، سازمان بخشیدن به این دانش در چارچوبی منطقی و قابل دسترس، بسیار مورد توجه قرار گرفت. در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم/ دهم و یازدهم، چندین دایرةالمعارف و تک نگاری پزشکی عربی در زمینهی چشم پزشکی تألیف گردید که بعدها در تکامل جراحی در سرزمینهای اسلامی بسیار مفید واقع شد. تقریباً همهی دایرةالمعارفهای پزشکی عربی یا فارسی فصلی دربارهی جراحی عمومی داشتند. یکی از پر خوانندهترین دایرةالمعارفهای پزشکی به زبان عربی، القانون فی الطب نوشتهی ابنسینا (متوفی 428) بود. دیگر دایرةالمعارفها اهمیتی همسان داشتند. ابوبکر محمدبن زکریای رازی، از معروفترین پزشکان دورهی اسلامی بود که پیش از مرگش در 313، حدود نیم قرن پیش از تولد ابنسینا، سرپرست بیمارستانهایی در ری و بغداد شده بود. رازی در کتاب المنصوری خود (11) باب فشردهای دربارهی جراحی نوشته است. مطالب او دربارهی جراحی در اوراق و یادداشتهایش پراکنده بود که پس از وی، شاگردانش آنها را زیرعنوان کتاب الحاوی فی الطب گردآوری کردند. کتاب الحاوی در تاریخ پزشکی در نوع خود یکتاست. پزشکان بعدی به این کتاب بسیار مراجعه میکردند. حجم زیاد آن موجب میشد که کمتر کسی از عهدهی رونویسی آن برآید و، برخلاف اغلب دایرةالمعارفهای دورهی اسلامی، ساختار چندان منسجمی نداشت. با این حال، انتقادهایی هم از آن میشد و یکی از مقاصد علی بن عباس مجوسی در نگاشتن کتاب کامل الصناعة الطبیة، جبرانِ نبودِ ساختار مناسب و کم توجهی به کالبدشناسی و جراحی در الحاوی بود. (12) مجوسی در کُنّاشی که خود نگاشته، بخش عمدهای را به موضوع جراحی اختصاص داده و مطالب زیادی نیز از بخش جراحی کتاب بولس اجانیطی را، که از طریق ترجمهی عربی با آن آشنا بود، نقل کرده است.
مجوسی عمدتاً در شیراز فعالیت میکرد. دانشمند معاصر او، ابوالقاسم زَهراوی، در قرطبه بود که دایرةالمعارف پزشکی عظیم دیگری تألیف کرد و در پایان آن بابی دربارهی جراحی آورد. (13) گرچه زهراوی هم بخش جراحی کتاب خود را بر پایهی بخش پزشکی کتاب بولس نوشته است، بخش جراحی کتاب زهراوی به سبب داشتن تصویرهای فراوانِ ابزارها و سبک نگارش مبتنی بر تجربهی شخصی مؤلف، اهمیت خاصی دارد. این باب، به دلیل اهمیتش، اغلب جدا از بقیهی دایرةالمعارف پزشکی زهراوی دست به دست میشد. در بسیاری از کُنّاشهای عربی و فارسی که بعدها نوشته شد، مبحث جراحی به درجات متفاوت آورده شده است. مثلاً در نیمهی دوم قرن چهارم، اَخَوینی بُخاری، از شاگردان زکریای رازی که یکی از نخستین کُنّاشهای فارسی را به نام هدایة المتعلمین فی الطب تألیف کرد، به اختصار دربارهی جراحی بحث کرده است. (14) در قرن هفتم، ابنقُفّ، پزشک دمشقی، کتاب العمدة فی صناعة الجراحة را نوشت که ظاهراً اولین رسالهی عربی دربارهی جراحی است و همهی جنبههای مربوط به جراحی را دربرگرفته است، به جز چشم پزشکی که از نظر او رشتهای تخصصی با رسالههای ویژهی خود بود.
ب) جراحی و جراحان در دورهی اسلامی
تجربهی جراحی در دورهی اسلامی تا حد زیادی از طریق تلمذ به دست میآمد، همچنان که دیگر فنون و علوم کاربردی از همین طریق انتقال مییافت. البته جراحی، به خصوص جراحی چشم، آثار خاص خود را داشت که برخی از آنها بسیار مفصّل بود و از این لحاظ با اغلب فنون و علوم کاربردی دیگر، که رسالههای معدودی دربارهی آنها موجود است، فرق داشت.
عمل جراحی شامل شکسته بندی (جِبارَه)، خونگیری (فصد) و داغ کردن (کَیّ) بود، که در مورد اخیر از محلولهای خورنده یا میلهی آهنی داغ نه فقط برای بند آوردن خونریزی بلکه همچنین برای مداوا استفاده میکردند. این سه روش شیوههای بسیار کهن بومی در خاور نزدیک پیش از اسلام و در یونان باستان بودند. در جهان اسلام، خونگیری و داغ کردن را بیشتر دلاکها و بادکش کنندگان و اشخاص دیگری غیر از پزشکان فاضلی که رسالهها را مینگاشتند، انجام میدادند. (15) در هر حمام یا گرمخانهی دورهی اسلامی، یک دلاک و یک حَجّام یا خونگیر حضور داشت و دلاکان اغلب هر دو کار را انجام میدادند. حمام مرکز بسیار مهمی برای حفظ سلامت و تدابیر بهداشتی در جامعهی اسلامی بود و هر آبادی یک یا چند حمام داشت؛ (16) با این حال، در آثار پزشکی مطالب اندکی دربارهی این بخش از اقدامات پزشکی یافت میشود.
با بررسی آثار جراحی مربوط به دورهی اسلامی، معلوم میشود که رویکرد پزشکان در این مورد محتاطانه بوده است. پزشکان دورهی اسلامی در تمامی آثار مربوط به جراحی، اکراه معقول و انسانی خود را از این عملهای پُر مخاطره و دردناک ابراز داشتهاند. درمان با دارو و داغ کردن، به استفاده از چاقو ترجیح داده میشد و تنها وقتی کارهای دیگر به نتیجه نمیرسید، به چاقو متوسل میشدند.
رسالههای جراحی در جهان یونانی- رومی و جهان اسلام ظاهراً از بسیاری جهات، جدا از تجربهی عملی جراحی، به صورت مکتوب باقی میمانده [و جنبهی عملی نداشته اند]. شواهد شایان توجهی وجود دارد مبنی بر اینکه برخی از روشهای مشروح تر، که از منابع کهنتر اخذ و نقل میشد، برای اقدام عملی، احتمالاً حتی مورد توجه نخستین مؤلفانی که آنها را ثبت کرده بودند نیز نبودند.
برخی پزشکان دورهی اسلامی، ضمن تکرار مشروح دستورالعملها به صورتی که در متنهای کهن آمده بود، گاهی یادآوری میکردند که کسی عملاً آن دستورها را اجرا نکرده است. در مواردی که چنین اشارههای صریحی وجود نداشت، وقتی مؤلف نمونهای از کاربرد آن دستور را بیان نمیکرد یا به صورتی دستورالعمل یا ابزارهای لازم را نسبت به آنچه از منابع قبلی نقل میشد، اصلاح نمیکرد، این گمان تقویت میشد که بسیاری از دستورالعملهای بیان شده صرفاً سنّتی مکتوب و بی ارتباط با تجربهی عملی جراحی بودهاند. مثلاً، بر اساس یک دستورالعمل برای معالجهی فتق ناف به این ترتیب عمل میکردند: غده را با نخ یا رشتهای ابریشمی میبستند و آن را بالای گره باز میکردند. چون روده را درون آن مییافتند، آن را به درون برمی گرداندند. پس از سفت کردن گره، پوسته را میبریدند و جدا میکردند، سر رگها را میبستند و محل بریدگی را بخیه میزدند. (17) اما روایتهای منابع دورهی اسلامی صرفاً تکرار همان روایتهای موجود در رسالههای یونانی بودند. (18) هیچ یک از پزشکان دورهی اسلامی دربارهی مشاهدهی این عمل یا اصلاح این دستورالعمل مطلبی ذکر نکرده، و خود توصیف نیز چنان غیردقیق است که در مورد کارآمدی آن باید شک کرد. از سوی دیگر، برخی روشهای جراحی مشابه آن برای درمان زخمهای شکم و بیرون زدگی رودهها وصف شده است، اما در این موارد زهراوی بحثهای قبلی، دربارهی شیوهی بخیه زدن، را کاملتر کرده و نمونهای تاریخی از کسی که به شکمش نیز زده شده بود، آورده است. (19) بنابراین، نتیجه میگیریم که فتق ناف عمل نمیشده یا عمل آن خیلی نادر بوده، ولی پزشکان در مواردی برای درمان زخمهای شکم دست به جراحی میزدند. (20)
عمل دیگری که در دستنامهها وصف شده و احتمال خطر زیادی برای بیمار داشته، نای شکافی (21) یا برش حنجره (برش نای برای رفع مانع تنفس) بوده است. این دستورالعمل را پزشکان یونانی- رومی وصف کردهاند، ولی تعداد موافقان آن زیاد نبوده است. رازی (22) آن را به همین صورت توصیف کرده و روایت خود را از آنتیلوس (انطیلس)، که در قرن دوم میزیسته، گرفته ولی چیز تازهای به آن نیفزوده است. زهراوی که در اندلس فعالیت میکرد، نوشته که انجام دادن این عمل را در زمان خود ندیده است ولی تجربهی خود را در مورد کنیزی که گلویش با چاقو زخمی شده بود، بازگفته است:
«کنیزکی چاقویی را برداشت در گلوی خود فرو کرد و بخشی از نای خود را برید و مرا به بالین او فراخواندند. او را در حالی یافتم که مثل قربانیی که گلویش بریده شده باشد، نعره میکشید. پس زخم را باز کردم و دیدم که فقط کمی خونریزی کرده است. مطمئن شدم که هیچ شریان یا ورید گردنش قطع نشده است، ولی هوا از درون زخمش خارج میشد. بنابراین زخم را با عجله بخیه کردم و آن را مداوا کردم تا بهبود یافت. آسیبی به کنیز وارد نیامد، فقط صدایش خشن شده بود که آن هم شدید نبود و بعد از چند روز تندرستی کامل خود را بازیافت». (23)
بنابراین، طبق نتیجهگیری زهراوی، (24) برش حنجره یا نای شکافی خطرناک نیست.
طبق این روایتِ بالینی، پزشکی مسلط بر آثار پزشکی یونانی- رومی (از طریق ترجمههای عربی) که میتوانست روشهای لازم را برای موارد اضطراری به کار گیرد، گفته که نای شکافی در زمان او ناشناخته بوده است. درمان موفقیت آمیز این بیمار، او را متوجه کرد که نای شکافی یا برش حنجره ممکن است. در قرن ششم/ دوازدهم، پزشک اندلسی دیگری به نام ابومروان عبدالملک بن زُهر (متوفی 557)، در دایرةالمعارف پزشکی خود، کتاب التیسیر، گفته است که در صورت لزوم این عمل را روی بزها انجام میداد، ولی هیچ گاه ندیده است که این عمل روی انسان انجام شود. (25)
مؤلفان عربی زبانِ رسالههای جراحی، عمل جراحی شکم برای آب آوردگی (استسقا یا انباشته شدن مایع در حفرهی شکم) را نیز وصف کردهاند. در آثار یونانی آمده است که برای درمان آن، شکافی در جدار شکم ایجاد و لولهای فلزی یا ماسوره در آن فرو میکردند تا مایع را خارج کنند. (26) جالینوس گفته است که به ندرت شاهد موفقیت چنین عملی بوده است. این دستورالعمل در دستنامههای دورهی اسلامی هم تکرار شده، ولی علی بن عباس مجوسی، پزشک قرن چهارم، این درمان را قبول نداشته و به نقل از جالینوس گفته است که او تنها یک بار شاهد آن بوده و بیمار پس از عمل مرده است. (27) ابنسینا (28) و زهراوی (29) هر دو گفتهاند که از انجام دادن این عمل در مورد دو گونه استسقا باید پرهیز کرد. (30) ممکن است کسانی اقدام به این کار کرده باشند، ولی پیداست که این موارد معدود بوده است.
در فصلهای مربوط به بیماریهای زنان، به خارج کردن جنین مرده از رحم توجه بسیاری میشد، در آثار یونانی و عربی ابزارهای تکهتکه کردن جنین برای امکان خارج کردنش وصف شده است. (31) در اینکه این روشها واقعاً به کار رفته باشند، تردید وجود دارد. صدقة بن ابراهیم شاذلی، چشم پزشک مصری قرن هشتم، هم به این بحث اشارهای کرده است: «گزارشهای مکتوبی از عملهای مختلف در دست داریم که امروزه قابل انجام دادن نیست، زیرا هیچ کس عملاً شاهد انجام دادن آنها نبوده است. یک نمونه ابزاری است که برای تکهتکه کردن جنین مرده در رحم به قصد نجات جان مادر طرح شده است. این گونه روشها فراواناند و در کتابها توصیف شدهاند ولی در زمان ما [قرن هشتم] هرگز ندیدهایم کسی آنها را انجام دهد، زیرا دانش عملی مربوط به آنها مفقود شده و چیزی به جز روایتهای مکتوب از آنها به جا نمانده است». (32)
البته نمیتوان همهی دستورالعملهای توصیف شده در متنهای دورهی اسلامی را به علت نداشتن ارزش عملی رد کرد. معمولاً پذیرفته میشود که مؤلفان دورهی اسلامی برخی ابزارهای قدیمیتر را اصلاح و ابزارها و روشهای جدیدی طرح کردند. این امر گاهی برای تطبیق با شرایط پذیرفته شدهی جدید بود. این گفته به خصوص در مورد چشم صادق است، مثلاً روشی برای برداشتن پانوس (33) (بافت آوندی ایجاد شده در قرنیه) در قرن چهارم به وجود آمد و ظاهراً به دفعات انجام میشد. (34)
گرچه جراحیِ عمده یا وسیع به ندرت انجام میشد، عمل ناراحت کنندهای که در همهی کتابچههای جراحی مطرح میشد، قطع عضو بود. رایجترین کاربرد آن برای قانقاریا بود که بی شک در بسیاری موارد مطرح در پی شکستگیهای متعدد بروز میکرد. قطع عضو تنها در مورد مفصلهای زیرین انجام میشد. در واقع، زهراوی هشدار داده که وقتی قانقاریا تا بالای آرنج یا زانو پیش رفته نباید عضو را قطع کرد (35) و واقعاً هم در آن ایام این عمل جراحی را نمیتوانستند با موفقیت انجام دهند. پایین و بالای موضع برش را با رشتهای محکم میبستند، بعد از عمل و گاهی در حین عمل موضع را میسوزاندند و از مواد بند آورندهی خون استفاده میکردند. (36) جالب توجه اینکه در کتابچههای جراحی دورهی اسلامی، از کاربرد مواد خواب آور یا بی هوش کننده در عمل قطع عضو ذکری به میان نیامده است، در حالی که در ذهن افراد عادی کاربرد آنها با این روش درمان تداعی میشود (مثل موردی که قبلاً در مورد قطع پای عروه در زمان حکومت ولید اول، خلیفهی اموی، ذکر شد).
در ناحیهی پرینه (37) (نزدیک اندام تناسلی)، عمل برش برای خارج کردن سنگ از مثانه انجام میشد. این روش قدیمی در آثار دورهی یونان باستان به خوبی وصف شده است. سنگ کلیه یا میزنای (مجرای عبور ادرار از کلیه به مثانه) غیرقابل دسترسی و درمان ناپذیر بود، ولی سنگ گیر کرده در میزراه را میتوانستند با جراحی خارج کنند. زهراوی روش تازهای، با استفاده از آلتی ظریف که به مجرای ادرار فرو میشد، ابداع کرد. (38) بخش عمدهای از آثار جراحی به برداشتن تومورها و غدههای سراسر بدن اختصاص دارد. این نوع درمان با برش وسیع همراه نبود. برش نسبتاً ساده و با سوزاندن همراه بود. مثالی در این مورد برداشتن بواسیر است، (39) روشی باستانی برای درمانِ آنچه ظاهراً مایهی آزار عدهی زیادی در اروپای قدیم و در خاور نزدیک طی سدههای میانه بود.
زهراوی چاقویی مخفی ابداع کرده بود که برای بازکردن دملهای روی پوست به کار میرفت و چنان طرح شده بود که باعث آزار بیمار نشود. او ابزاری به نام «مِخدَع» را در سه اندازه وصف کرده که طرح آن به صورت تیغی نهفته در دو ورقهی خمیدهی متصل به یک دسته بود و تیغ را به دلخواه میشد به درون برد یا بیرون کشید. (40) زهراوی همچنین چاقوی جراحی کوچکی را توصیف و ترسیم کرده است که برای بازکردن غدهها میشد آن را بین انگشتان قرار داد، به طوری که بیمار متوجه نشود. (41) به نظر میرسد که او به کاهش نگاری بیمار عصبی در مواردی که استفاده از چاقو ناگزیر بوده توجه داشته است.
درمان دیگری که با درمان غدهها مربوط بود، روش پیشنهاد توصیف شده در آثار یونانی- رومی برای درمان پستانهای بزرگ شده یا آویختهی مردان بود، به این ترتیب: ایجاد شکافی نیم دایره بر هر پستان، برش بافت چربی، بخیه زدن شکاف و استعمال مادّهی بندآورندهی خون در موضع جراحی. (42) معلوم نیست که توصیف این روشها حاکی از انجام دادن آنهاست یا نه.
برداشتن لوزه هم در آثار دورهی قدیم وصف شده است و آثار عربی حاکی از وجود تجربهی عملی مداوم در این کار و پیشرفت ابزارهای لازم آن است. زبان بیمار را با گیرهی زبان بی حرکت نگاه میداشتند، لوزهی ورم کرده را با قلابی میگرفتند و سپس به گفتهی زهراوی آن را با ابزار قیچی مانندی میبریدند که تیغههای آن ظاهراً هم غده را میبریدند و هم آن را برای خارج کردن از گلو نگاه میداشتند. بعد بیمار بایست با سرکه و آب غرغره میکرد و اگر خونریزی ادامه مییافت، با محلول بندآورندهی خون هم غرغره میکرد. (43) این شیوهها در جراحی آن روزگار کاملاً معمول بود. تا اواخر قرن سیزدهم/ اوایل قرن بیستم هم لوزه بردارهای دورهگرد در آمریکا و انگلستان کار میکردند. آنها لوزهی کودکان را در خانهشان، بدون بی هوش کردن و با اندکی مواد عفونت زدا، با موفقیت برمی داشتند.
عمل ختنه هم در متنهای جراحی توصیف شده است. (44) هرچند که این کار را اغلب دلاکها یا حجّامها، نه پزشکان، انجام میدادند و معمولاً با برخی مراسم همراه بود. از طرف دیگر، دربارهی ختنهی دختران (خفض) در دستنامههای پزشکی بحثی نشده است. ختنهی دختران در برخی کشورهای اسلامی، به خصوص مصر و سودان، انجام میشد و متصدی آن قابلهها بودند. گرچه برای این کار تشریفات زیادی نداشتند، آن را هم مثل ختنهی پسران، صراحتاً نوعی مناسکِ گذار [به بزرگسالی] به شمار میآوردند و انجام آن برای رفع اِشکالی غیرعادی در اندام تناسلی نبود. با آنکه در نوشتارهای جراحی گاهی به برداشتن کلیتوریس (45) خیلی بزرگ توجه میشد، (46) پیداست که این بحث از روایتهای قدیمتر یونانی گرفته شده بود و ربطی به انجام دادن آن نداشت.
جراحیهای دیگر در سدههای میانه با استفادهی زیاد از چاقوی برش همراه نبود. مثلاً، کشیدن دندان رایج بود. طرحهای مختلف انبرهای مخصوص کشیدن دندان و همچنین ابزارهای لازم دیگر برای بیرون آوردن ریشهی دندان و تکههای شکستهی استخوان آرواره که گاهی پس از کشیدن دندان باقی میماند، اغلب در رسالهها ترسیم میشد. (47) دندانهای لق یا دندانهایی که بر اثر ضربه کنده شده بودند یا دندانهای مصنوعی از جنس استخوان گاو، به کمک مفتولهای طلا یا نقره به دندانهای سالم وصل میشدند. (48) این ادامهی کاری بود که رومیها، و پیش از آنها اتروسکها (49) و مصریان باستان، انجام میدادند.
در این رسالهها به خصوص به درمان زخمها توجه شده است. روشهای بخیه مذکور در ین رسالهها متعدد است و به تفصیل شرح داده شده است. (50) هرچند که دربارهی کاربرد عملی این روش داوری دشوار است و احتمالاً میزان موفقیت در آنها کم بوده، با این فرض که عفونت ناشی از ابزار مولد زخم هم در این امر نقش داشته است. استفاده از رودهی جانوران برای بخیه زدن، به همراه کاربرد مواد دیگری چون پشم و کتان و ابریشم، نخست در آثار عربی ذکر شده است. (51) جا انداختن استخوان هم مبحث مهمی بود. از تختهای ویژهی جاانداختن دررفتگیها و ترمیم شکستگیها، استفاده میشد. اندام زخمی باندپیچی میشد و از آتل (تختهی شکسته بندی) ساخته شده از باندهای آغشته به آهک و سفیدهی تخم مرغ استفاده میکردند. به مداوای شکستگی بینی هم توجه زیادی میشد. شکستگی جمجمه را از طریق سوراخ کردن آن با متهای درمان میکردند که طوقهی برجستهی آن مانعِ دخول بیش از حد مته و رسیدنش به پردههای پوششی مغز میشد. سوراخ کردن جمجمه برای مقاصد دیگر، در پزشکی دورهی اسلامی انجام نمیشد.
مباحث مربوط به بیماریهای زنان همیشه فصلی از رسالههای پزشکی را تشکیل میدادند، (52) هرچند که این رسالهها را مردان مینوشتند که در جامعهی اسلامی انجام عمل مستقیم آنان بر روی زنان نامحتمل بود. انواع ابزارهای بازنگهدارندهی زهدان راه (53) عرضه میشد و زهراوی (54) انبرهای پزشکی برای بیرون آوردن نوزاد را، البته نه به صورت زنده، وصف کرده است. زهراوی هنگام بحث دربارهی خارج کردن سنگ از گردنهی مثانه در زنان، این مطلب جالب توجه را در مورد درمان زنان بیمار آورده است:
«این درمان به راستی دشوار و با موانع بسیاری روبه روست. یکی اینکه ممکن است زن باکره باشد. دیگر اینکه زن عفیف یا شوهرداری را نمیتوان یافت که خود را در معرض نگاه پزشک [مرد] قرار دهد. سوم اینکه زنی را نمیتوان یافت که در این فن، به خصوص در جراحی ماهر باشد... . اگر به ضرورت به انجام این کار ناگزیر شدید، باید زن پزشک ماهری را با خود به همراه ببرید. چون پزشک زن کم است، اگر به چنین کسی دسترسی ندارید، در پی یک پزشک عفیف مرد به عنوان همکار بگردید یا قابلهای با تجربه در بیماریهای زنان یا زنی که بتوانید توصیههایی در این فن به او بکنید». (55)
یک نوآوری آشکار اسلامی در تاریخچهی نوشتارهای جراحی وارد کردن تصاویر بود، که ظاهراً به قصد تکمیل متن و کمک به درک جزئیات فنی صورت میگرفت. مدرکی دربارهی مصور بودن نوشتارهای جراحی یونان در دست نیست، مگر رسالهای از قرن چهارم/ دهم از بیزانس دربارهی شکسته بندی. رسالهی زهراوی، که در حدود 390 در اندلس نوشته شد، از قرار معلوم نخستین رسالهی دارای تصاویر ابزارهاست.
از لحاظ نظری، رسم کردن شکل ابزارها باید در حفظ تداوم عملی کردن یک روش مفید باشد، ولی تصاویر مکرراً به دست کسانی که با کارکرد آنها آشنا نبودند، نسخه برداری میشدند و در نتیجه، در انطباق با متن سردرگم کنندهاند. انتقال و درک مطالب با تصاویر همراه بامتن به جای آنکه آسانتر شود، بسیار پیچیده میشد. این امر به خصوص در روند انتقال آثار مصور عربی در جراحی به اروپای سدههای میانه محسوس است.
شکلهای مربوط به انسان جزو تصاویر آثار جراحی دورهی اسلامی نیست، به استثنای رسالهی ترکی مصوری به نام جراحیّه ایلخانیه (56) که در 870 کامل شده و احتمالاً خود مؤلف تصاویر را رسم کرده است تا نسخه را به سلطان محمد دوم (57) تقدیم کند. مؤلف در این اثر در اغلب موارد صرفاً فصل مربوط به جراحی را، که زهراوی قبلاً نوشته بود، به ترکی برگردانده است. گرچه مؤلف، شرف الدین صابونچی اوغلو، خود پزشک بود، ترسمی کنندهی شکلها در واقع به ترسیم ابزارها یا جزئیات دستورالعملها علاقهی چندانی نداشته، بلکه بیشتر میخواسته نسخهی سردرگم کنندهای برای سلطان حامی خود فراهم کند. (58) تصاویر رسم شده واقعاً هم سرگرم کنندهاند، ولی به درک متن کمک نمیکنند. با وارد شدن انسان در شکلها، ابزارها بی اهمیت شدهاند و احتمالاً این رساله اصلاً به عنوان راهنمای کار پزشک یا جراح تدوین نشده است.
بسیار دشوار است که پی ببریم روشهای عملی پیچیدهای که در نوشتارهای دورهی اسلامی توصیف شده، به چه میزان به عمل درمی آمده است. معمولاً به سادگی نمیتوان دریافت که دستورالعملها تا چه حد منعکس کنندهی تجربهاند یا تا چه حد تکرار صورت مکتوب قبلی یا حتی صرفاً تجربهی ذهنیاند که در آن مؤلف حدس زده است که در صورت پیش آمدن وضعیتی چه کار باید کرد.
نکتهی مهم این است که مجموعههای موارد بالینی که تاکنون بررسی شدهاند، گذشته از خونگیری و داغ کردن، به طور محسوسی فاقد روشهای جراحیاند. نه در مواردی که رازی ثبت کرده و بعدها در الحاوی گردآورده شده، نه در حدود نهصد حکایتِ درمانی که شاگردان رازی ثبت کرده و پس از درگذشت او در قالب کتابی با عنوان کتاب التجارب فراهم آوردهاند، و نه در روشهای درمانی و روایتهای موارد مختلف که شاگردان ابوالعلا زُهر (متوفی 525) در اثری با نام کتاب المجرّبات تألیف کردهاند، هیچ جا، جراحی نقشی ندارد، مگر خونگیری، حجامت و داغ کردن. (59) خالی بودن جای جراحی در آثار مربوط به ثبت موارد بالینی مؤید این فرض است که برخی از آثار جراحی برای مقاصد دیگری به جز راهنمای عملیِ درمان به کار میرفت. در مورد میزان موفقیتهای عملهای پیچیده، فقدان امکانات عفونت زدایی و بیهوشی، محدودیتهای مهمی برای جراحی آن زمان بوده، اما اطلاع قطعی نداریم که عفونت تا چه حد در موفقیت یا شکست عمل نقش داشته است. بسیاری از جراحیها، در پی تصادفها یا زخمهای ناشی از جنگ صورت میگرفت که در این موارد ممکن بود عفونت از قبل ایجاد شده باشد. تنها در برخی موارد پیشنهاد میشد که بیمار را قبل از درمان بشویند. بعد از درمان، معمولاً ناحیهی عمل شده را تمیز میکردند و از جمله این مواد را به آن میمالیدند: سرکه و آب، آب نمک، شراب، شراب آمیخته با روغن گل سرخ، روغن گل سرخ (60) به تنهایی، یا ترکیبهای مشابهی که همگی خواص ضد عفونی کنندهی گوناگون دارند. انواع مختلف گیاهان و صمغهای خوشبو، مانند کندر، مُرّ، فلوس، و گیاهانی از خانوادهی برگبو، به عنوان دارو به کار میرفتند. این گیاهان خواص ضدعفونی کننده هم داشتند. (61) همچنین برای ضدعفونی کردن، داروهای تهیه شده از نمکهای سرب و مس، زاج سفید، جیوه، و بوره (62) به کار میرفت که آنها را با انواع صمغ، روغن و سرکه میآمیختند و با آنها انواع مشمعها و مرهمهای توصیه شده را میساختند. البته تعیین میزان کارایی این داروها در برابر منابع گوناگون عفونت، با این فاصلهی زمانی، ناممکن است.
برخی داروها (بنگ دانه، شوکران، تاجریزی سیاه خواب آور، دانهی کاهو و به خصوص تریاک)، داروهای خواب آور (مُرَقَّد) و بی حس کننده (مخدّر) شناخته میشدند. پژوهشگران امروزی بحثهایی کردهاند دربارهی اینکه این مواد برای از بین بردن هشیاری کامل شخص پیش از جراحی به کار میرفته ولی در نوشتارهای پزشکی دورهی اسلامی قبل از دورهی صفوی (قرن دهم) هیچ اشارهی روشنی به کاربرد مواد بی حس کننده وجود ندارد. (63) به علاوه، حاشیهی امن برای مصرف داروهای خامی چون تریاک، شوکران و تاجریزی سیاه به نحو خطرناکی کم است.
تصاویر موجود در برخی نسخهها موجب پیدایش دیدگاه غلطی دربارهی قابلیتهای جراحان دورهی اسلامی شده است. چون نقاشیهایی در نسخههای دورهی اسلامی هست که نشان دهندهی وضع حمل از طریق شکم است، کسانی به نادرست تصور کردهاند که جراحان دورهی اسلامی عمل سزارین انجام میدادهاند. نقاشی مینیاتوری که در نسخهای از آثار الباقیه در 707 رسم شده و تولد سزار آوگوستوس (اوغسطوس قیصر) را از شکم مادر ترسیم کرده است، نشان میدهد که پزشکان دورهی اسلامی عمل سزارین را پس از فوت مادر انجام میدادند. روی این نقاشی به عربی نوشته شده است: «علت این امر آن است که مادرش وقتی او را حامله بود، ضمن زایمان درگذشت. بنابراین شکمش را باز کردند و او را بیرون آوردند». (64) مینیاتورهایی هم در نسخههایی از شاهنامهی فردوسی (پایان قرن چهارم)، تولد رستم را نشان میدهد. از این مینیاتورها استنباط کردهاند که عمل سزارین برای زایمان زن زنده در دورهی اسلامی انجام میشده است. در شاهنامه آمده است که به مادر رستم دارویی دادند که او را گیج کند و ترس یا نگرانی او را کاهش دهد و در این ضمن دعاهایی نیز خوانده میشد. به گفتهی فردوسی، عمل با موفقیت انجام شد و مادر تندرستی کامل خود را بازیافت. (65) این تصاویر از عمل سزارین در تولد رستم، که پس از آن مادرش زنده ماند، صرفاً تصاویری از تولد معجزه آسای قهرمانی افسانهای، و در قدیم این گونه انتسابها در مورد مردان بزرگ رایج بود. در رسالههای جراحی، دربارهی اینکه چنین عملی حتی پس از مرگ مادر برای نجات جنین انجام شده باشد، هیچ ذکری نیامده است و هیچ یک از این تصاویر را نباید مدرکی دانست مبنی بر اینکه در جهان اسلام در سدههای میانه عمل سزارین برای زائوی مرده یا زنده صورت میگرفته است. (66)
از جهان اسلام در سدههای میانه، مدارک اندکی موجود است مبنی بر اینکه جراحی در آن دوره شاخهی کم اهمیتی از پزشکی محسوب میشده، همانطور که در اروپای سدههای میانه چنین بوده است. تقریباً همهی پزشکان برجسته میخواستند خود را در زمینهی مباحث مکتوب در این حوزه آگاه نشان دهند. پیش از پیدایش دو فن مهم بیهوشی عمومی و بی حسی، جراحی به بافتهای سالم آسیب میرساند و درمان بیماریهای داخلی محدودیتهای جدّی داشت، و درمان از طریق جراحی به ناچار محدود بود به موارد سطحی، شکستگیها، دررفتگیها، زخمهای حاد و اختلالات مجاری ادرار. با توجه به این محدودیتها، رسالههای جراحی دورهی اسلامی حاکی از برخی روشهای مبتکرانه و تجربههای متنوعی از روشهای جراحی است، گرچه شاید عملهای دشوارتری که وصف شدهاند، هیچ گاه انجام نشده باشند.
مهارت و نوآوری در جراحی، به خصوص در رسالههای چشم پزشکی، بارز است و این در حوزهای از جهان، که عارضههای چشمی در آن فراوان بود، دور از انتظار نیست. (67)
تقریباً هیچ شاهدی نداریم که نشان دهد چه تعداد از عملهای جراحیِ توصیف شده در رسالههای دورهی اسلامی، واقعاً انجام شدهاند و به فرض انجام شدن، موفقیت آنها در چه حد بوده است.
شواهد مربوط به عمل و موفقیت جراحی عمومی نامنسجم است. بخش عمدهای از نوشتارهای مربوط به جراحی را میتوان ذکر عملهای مفروضی دانست که پزشک در مواجهه با برخی موارد قاعدتاً میبایست انجام میداد. در این موارد، دستورالعملهای جراحی با تجربهی واقعی، که میزان موفقیت در آنها بسیار کم بوده است، مرتبط نیستند. از این لحاظ، بحثهای نظری راجع به موضوع الزاماً همیشه راهنمای قابل اعتمادی در مورد عملهایی که واقعاً انجام میشد، نیستند و مسلّماً نباید شواهدی بر انجام شدن یا موفقیت این عملها به شمار آیند، همچنان که حاجی خلیفه، تاریخنگار و تذکرهنویس عثمانی در قرن یازدهم، گفته است: «فایدهی علم جراحی بسیار زیاد است، ولی دانشی است بیشتر عملی تا نظری». (68)
با این حال، ظاهراً پزشکان دورهی اسلامی جراحیهای کوچک، به خصوص جراحی چشم و برخی کارهای شکسته بندی، را به طور معمول انجام میدادند. برای پی بردن به اینکه کارهای پزشکی واقعاً شامل چه چیزهایی بوده است، شواهد عرضه شده در رسالههای مکتوب را باید همراه با ابزارهای ساخته شده و دیگر اطالعات مربوط به موضوع، مثل اسناد اداری و حقوقی، بررسی کرد. متأسفانه اسناد اندکی، از قبیل دفترهای ثبت بیمارستانها که ممکن بود شواهد مرتبط با موضوع را عرضه کنند، در دسترس است و تعداد ابزارهای باقی مانده، از آنها هم کمتر است. برخلاف دورهی یونان باستان و اروپای سدههای میانه، تعداد اندکی ابزار جراحی باقی مانده است که میتوان آنها را با قطعیت به دورهی اسلامی نسبت داد. (69) شواهد باقی مانده آن قدر پراکنده و پیچیدهاند که نمیتوانند تصویر کامل یا کاملاً معتبری از عمل جراحی در دورهی اسلامی عرضه کنند.
ج) تأثیر جراحی دورهی اسلامی بر تمدنهای دیگر
تأثیر جراحی دورهی اسلامی در اروپا بیش از همه از طریق ترجمهی لاتینی فصل مصور مربوط به جراحی کتابی بوده است که در 390 زهراوی در اندلس تألیف کرد. این فصل را ژِرار کِرمونایی (متوفی حـ 583/ 1187) در قرن ششم/ دوازدهم در تولدو (طُلیطُله) ترجمه کرد. ترجمهی لاتینی این فصل بارها و بارها در اروپا رونویسی شد و بر نوشتارهای جراحی اروپا تأثیر بسیاری گذاشت. (70) جراحان شمال ایتالیا از طریق ترجمههایی که در قرن هفتم/ سیزدهم به زبانهای محلی فراهم شد، با آن آشنا شدند. بزرگترین جراح اروپایی پیش از عصر جدید، گی دو شولیک (71) (متوفی حـ 772/ 1370)، بسیاری از روشهای مذکور در آن را در نیمهی قرن هفتم/ چهاردهم به کار گرفت، اما جراحان اروپایی نتوانستند روشها و ابزارهای ذکر شده در نوشتههای زهراوی دربارهی جراحی را به طور کامل درک کنند. ترجمهی چنین رسالهی جراحی مصوّری از دو جنبه در معرض خطای درک بود: ترجمهی اصطلاحهای فنی و روشها به وسیلهی مترجم، و تصویر ابزارها که اغلب هنرمندی ناآشنا با شکل و کارکردشان آنها را نسخه برداری میکرد. تفسیر برخی تصویرها در ترجمههای اثر زهراوی به لاتینی و زبانهای محلی چنان نادقیق بود که در اروپا نمیتوانستند از آنها برای ساختن ابزارهای جراحی استفاده کنند. علاوه بر این، کاتبان لاتینی اغلب مشتاق بودند در هر صفحه نقشی تزئینی هم درج کنند، در نتیجه، گاهی تشخیص ابزارها ناممکن میشد، هرچند که کل طرح خوشایند بود. گاهی هنرمندان اروپایی هنگام نسخه برداری ترجمهی لاتینی اثر، شکل انسان و اندامهای درونی را در ترسیم میگنجاندند، ولی به ابزارها اهمیت کمتری میدادند. در چنین مواردی، آن رساله اعتبار خود را به عنوان راهنمای عملی جراحی از دست میداد. (72)
با وجود این، حتی در قرن سیزدهم/ نوزدهم، روشهای اصلی جراحیِ به کار رفته در اندلِس قرن پنجم/ یازدهم را همچنان به کار میبردند، از جمله جیمز یانگ سیمسون (73)، جراح معتبر اسکاتلندی، یا ویلیامهالستد (74)، جراح امریکایی و نخستین استاد جراحی دانشگاه جانهاپکینز (75) در امریکا. به خصوص در زمینهی جراحی چشم، بسیاری از شیوههای بنیادی همچنان در اوایل عصر جدید پزشکی اروپایی به کار میرفت. روش جراحی برای برداشتن پانوس، که در قرن سوم در بغداد ابداع شده بود، در نیمهی قرن سیزدهم/ نوزدهم در فرانسه احیا شد و تا بعد از جنگ جهانی اول همچنان به کار میرفت. بدین ترتیب، جراحی دورهی اسلامی اساس جراحی در آغاز عصر جدید اروپا شد.
پینوشتها:
1.ر. ک. سویج- اسمیت (savage-smith)، 1996، ص 942-948.
2. ابنقتیبه، ص 114.
3. ر. ک. ابوالفرج اصفهانی، ج17، ص 241.
4. ر. ک. ابنجوزی، ص 221-222.
5. Edessa.
6. Hellenism.
7. Methodus medendi.
8. ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بولس اجانیطی».
9. Paulus Aegineta.
10. پورمان (pormann)، 2004، آدامز (Adams)، ج2، ص 340-342.
11. رازی، کتاب المنصوری، ص 301-306.
12. د. ایرانیکا، ذیل «علی بن عباس مجوسی».
13. د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «الزهراوی».
14. اخوینی بخاری، مثلاً ص 202-203، 606-607.
15. د. اسلام، چاپ دوم، تکملهی 5-6، ذیل «فصّاد؛ حَجّام».
16. د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «حمام».
17. زهراوی، ص 140.
18. آدامز، ج2، ص 340-342.
19. ر. ک. ص 176.
20. ر. ک. سویج- اسمیت، 2000، ص 307-321.
21. tracheotomy.
22. رازی، 1374-1390، ج3، ص 225.
23. زهراوی، ص 103-104.
24. همان، ص 104.
25. ر. ک. حداد، ص 76.
26. ر. ک. آدامز، ج2، ص 337-340.
27. علی بن عباس مجوسی، ج2، ص 394.
28. ابنسینا، ج3، کتاب سوم، ص 1378.
29. زهراوی، ص 119.
30. نیز ر. ک. سان آگوستین (sanagustin)، ص 116.
31. ر. ک. زهراوی، ص 151-157؛ آدامز، ج2، ص 387-392.
32. شادلی، گ 118 پ.
33. pannus.
34. ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «چشم/ چشم پزشکی».
35. زهراوی، ص 185.
36. همان، ص 185-186.
37. perineum.
38. ر. ک. ص 126-127.
39. ر. ک. همان، ص 163-164.
40. ر. ک. ص 110.
41. ر. ک. همان، ص 110-111.
42. ر. ک. زهراوی، ص 112-113.
43. همان، ص 91-92.
44. برای نمونه ر. ک. زهراوی، ص 124-126.
45. clitoris.
46. ر. ک. همان، ص 144.
47. برای نمونه ر. ک. زهراوی، ص 84-87.
48. همان، ص 88-89.
49. Etruscans.
50. برای نمونه ر. ک. زهراوی، ص 81-82، 172-176.
51. برای نمونه ر. ک. همان، ص 176.
52. برای نمونه ر. ک. ثابت بن قرّه، ص 116-122؛ ابنزهر، سفر2، ص 299-306.
53. vaginal speculum.
54. زهراوی، ص 151-157.
55. همان، ص 132-133.
56. ر. ک. شِشن و دیگران، ص 274.
57. محمد فاتح، حکـ: 855-886.
58. اوئار (Huard) و گرمک (Grmek)، 1960.
59. ر. ک. ابوالعلاء زُهربن عبدالملک، ص 52-64؛ نیز ر. ک. آلوارث- میلان (Álvarez- Millán)، ص 302-306.
60. ر. ک. زهراوی، ص 165، 175.
61. ر. ک. همان، ص 168 ،175؛ رازی، 1374-1390، ج 21، قسم 1، ص 313- 318، قسم، 2، ص 500- 504.
62. ر. ک. رازی، 1374-1390، ج20، ص 134-136، 542، 598.
63. الگود (Elgood)، ص 166-168.
64. سویج- اسمیت، 2000، ص 308.
65. ر. ک. فردوسی، کتاب 1، ج1، ص 177، بیت 1694-1695.
66. مدیسون (Maddison) و سویج- اسمیت، ج1، ص 27-29؛ الگود، ص 264-266.
67. ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «چشم/ چشم پزشکی» و «تراخم».
68. حاجی خلیفه، ج1، ستون 581.
69. حَمارنه، ج2، ص 3-13.
70. ر. ک. ژاکار (Jacquart)، ص 963-984؛ ژاکار و میشو (Micheau)، 1990؛ سویج- اسمیت، 1997، ص 40-53.
71. Guy de chauliac.
72. سویج- اسمیت، 1999، ص 27-55.
73. James Young simson.
74. William Halstead.
75. John Hopkins.
منابع مقاله :
ابن جوزی، ذَم الهوی، چاپ مصطفی عبدالواحد، [قاهره] 1381/ 1962.
ابن زهر، کتاب التیسیر فی المداواة و التدبیر، چاپ میشل خوری، دمشق 1403/ 1987.
ابن قتیبه، کتاب المعارف، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1850.
ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، قاهره 1383، چاپ افست بیروت [بی تا]، 24 ج.
ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین، چاپ جلال متینی، مشهد 1344ش، 1371 ش.
ثابت بن قُرّه، کتاب الذخیرة فی علم الطب، چاپ صبحی، قاهره 1928.
مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت 1402/ 1982، 6ج، 1410/ 1990.
دانشنامهی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1375 ش-.
محمدبن زکریا رازی، کتاب الحاوی فی الطب، حیدرآباد دکن 1374-1390/ 1955-1971.
___، المنصوری فی الطب، چاپ حازم بکری صدیقی، کویت 1408/ 1987.
خلف بن عباس زهراوی، جراحی و ابزارهای آن، ترجمهی فارسی بخش سیام از کتاب التصریف لمن عجز عن التألیف، چاپ احمد آرام و مهدی محقق، تهران 1374ش.
صدقة بن ابراهیم شاذلی، العمدة الکحلیة فی الامراض البصریّة، نسخهی خطی کتابخانهی ملی پزشکی امریکا، ش 1/ 29 A.
رمضان ششن، جمیل آقپنار، و جواد ایزگی، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی باللغات العربیة و الترکیة و الفارسیة فی مکتبات ترکیا، استانبول 1404/1984.
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامهی فردوسی، چاپ ژول مول، تهران 1369 ش.
علی بن عباس مجوسی، کامل الصناعة الطیبة، بولاق 1294.
Abūl- Alā zuhr B Abd AL- Malik, kitāb al- muĵarrabāt (libro de las experiencias médicas), ed. & tr. Cristian Álvarez- Millán, Madrid 1994.
Francis Adams, The seven books of Paulus Aegineta, translated from Greek, with a commentary embracing a complete view of the knowledge possessed by the Greek, Romans, and Rabians on all subjects connected with medicine and surgery, London 1844-1847.
Cristina Álavarez, "practice versus theory: tenth- centrury case histories from the Islamic Middle East", social history of medicine, vol. 13, no. 2 (Augs. 2000).
Cyril L. Elgood, safavid medical practice, London 1970.
E. J. Brill's first encyclopaedia of Islam, 1913-1936, repr. Leiden: Brill,1987, s. v. "Ali B Abbās Majūsī" (by L. Richter- Bernburg).
The Encyclopaedia of Islam, new ed., Leiden: Brill, 1960-, s. vv. "Hammām" (by J. sourdel- Thomine and A. Louis), "Al- zahrāwī" (by Emilie savage- smith).
___, supple.,facs 5-6, Leiden 1982, s. v. "Fassād, Hadj djām" (by M. A. J. Beg).
F. S. Haddad, "Ibn zuhr's contribution to surgery", Journalfor the history of Arabic science, vol. 10, no. 1-2 (1994).
s. k. Hamarneh, "Excavated surgical instruments from old cairo, Egypt", Annali dell, Instituto e Museo di storia della scienze di Firenze, vol. 2 (1977).
Pierre Huard and Mirko Drazen Grmek, Le premier manuscrit chriurgicalturc rédigé charaf ed- Diîn (1465), paris 1960.
Danielle Jacquart, "The influence of Arabic medicine in the medieval west", in Encyclopaedia of the history of Arabic science, ed. Roshdi Rashed, vol. 3, London: Routledge, 1996.
D. Jacquart and F. Micheau, La medicine arabe et l, occident medieaval, paris 1990.
Francis Maddison and Emilie savage- smith, science, tools & magic, London 1997.
Peter E. pormann, The oriental tradition of paul of Aegina, s pragmateia., Leiden 2004.
Florealsangustin, "La chirurgie dans le canon de la medécin (al- Qanun fi-t-tib) d'Avicenna (Ibnsīnā)", Arabica, vol. 33 (1986).
Emiliesavage- smith, "Europe and Islam", in western medicine: an illustrated history, ed. Irvine London, oxford 1997.
___, "The exchange of medical and surgical ideas between Europe and Islam", in The diffusion of Greco- Roman medicine into the Middle East and the Caucasus, ed. John A. c. Greppin, E. savge- smith, and J. L. Gueriguian, Delmar, NY 1999.
___, "Medicine", in Encyclopedia of the history of Arabic science, ibid, 1996.
___, "The practice of surgery in Islamic lands: myth and reality", social history of medicine, vol. 13 (2000).
اسمیت، امیلی سوج ... [و دیگران]؛ (1390)، تاریخ پزشکی در ایران و تمدن اسلامی (1)، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.