«راستش رو بخواید، نامزدم از من شاکی شده، تازگیها به من ایراد میگیره که چرا مدام در مورد هر چیزی باهاش مشورت میکنم. خوب شما بگین، این بده که من همیشه نظر دیگران رو هم میپرسم؟ آخه میخوام مطمئن باشم که تصمیم درستی گرفتم». این اتفاق برای هر کسی میافتد که احساس کند در شرایط و موقعیتهای خاصی نمیتواند از پس مشکلات و تصمیمگیریهای مهم به تنهایی بربیاید و حتما به کمک و راهنمایی دیگران نیاز دارد. این شرایط ممکن است یک دعوای خانوادگی و یا یک مشکل مالی باشد؛ اما همانطور که ما حتی از نظر شکل ظاهری با نزدیکترین اعضای خانوادهمان تفاوت داریم، ممکن است در نیاز به کمک گرفتن از دیگران هم با یکدیگر تفاوت داشته باشیم. وقتی مواقع زیادی پیش میآید که احساس کنیم از پس مشکلاتمان به تنهایی برنمیآییم و حتما به کمک دیگران نیاز داریم، میتوان این شرایط را به نوعی وابستگی بیش از حد معمول به دیگران دانست. در این مقاله میخواهم برایتان بهطور خلاصه بگویم که از کجا میتوان تشخیص داد که کسی وابسته هست یا خیر و برای کمتر کردن وابستگی به دیگران چه میشود کرد.
شاید پیش از هر چیز باید یک تعریف روشن از ماجرا ارائه کنیم. وقتی که از وابستگی بیش از حد معمول صحبت میکنیم، در مورد افرادی صحبت میکنیم که حتی برای تصمیمگیریهای خیلی کوچک زندگی شان به حرف دیگران تکیه میکنند. این افراد معمولا احساس درماندگی زیادی میکنند؛ چون باور دارند که نمیتوانند مسئولیتهای روزانهی خودشان را بدون کمک دیگران به درستی انجام دهند و اگر این کار را انجام بدهند، حتماً مشکلی ایجاد خواهند کرد. برای این افراد، مراقبت کردن از دیگران، حل مشکلات سادهی روزمره، انجام دادن کارهای جدیدی که از آن سررشتهای ندارند و تصمیمگیری، بدون دیگران کار خیلی مشکلی به نظر میرسد.
خانوادههایی که به کودکشان به اندازهی کافی اعتمادبهنفس نمیدهند؛ به قدری گرفتارند که نمیتوانند به فرزندشان رسیدگی کافی کنند؛ بیش از حد از فرزندشان محافظت میکنند؛ برایش تصمیمگیری میکنند و یا او را برای فعالیتهای بیرون از خانه تشویق نمیکنند، فرزندانی بار میآورند که در بزرگسالی نیاز بیشتری به کمک گرفتن از دیگران احساس میکنند.
البته فرزندان این خانوادهها همیشه هم برای تصمیمگیری دست به دامن اطرافیان نمیشوند. بعضی از کسانی که به نوعی از درگیرشدن در بخشهای چالشبرانگیز زندگی فرار میکنند و خودشان را در شرایطی قرار نمیدهند که مجبور به تصمیمگیری بشوند هم، از همین خانوادهها میآیند. گاهی اوقات تمایل شدید به وابستگی به دیگران، ممکن است خودش را به شکل اصرار عجیب و غریبی برای مستقل بودن نشان دهد. البته تشخیص این موضوع که آیا کسی که برای مستقل بودن به سختی تلاش میکند، به نوعی از وابستگی فرار میکند یا خیر، کار سادهای نیست.
در مقابل وابستهی درون
اما اگر با خواندن این یادداشت به این نتیجه رسیدهاید که بعضی از ویژگیهای بالا، در شما هم وجود دارد، فکر میکنم پیشنهادات زیر برایتان مفید باشد. قبل از هر چیز باید تأکید کنم که برای تغییر هر شرایطی در زندگیتان، به این نیاز دارید که مهارتهای جدیدی را یاد بگیرید و تمرین کنید. بدون تمرین و تکرار هیچ اتفاقی در زندگی پایدار نخواهد شد:
حق دارید تصمیمهای غلط بگیرید
نمیدانم برای اینکه این جمله را باور کنید، به چند بار تکرار آن نیاز دارید. اما پیشنهاد میکنم که این کار را آنقدر تکرار کنید تا این اتفاق بیافتد. خیلی از ما برای تصمیمهای مهم دست به دامن دیگران میشویم و یا معطل میمانیم تا دیگران برای ما تصمیم بگیرند، به این دلیل که میترسیم با یک تصمیم اشتباه همهچیز را خراب کنیم. اگر این حق را برای خودتان قائل باشید که اشتباه کنید، برای تصمیمگیری مستقلانه، انگیزهی بیشتری خواهید داشت. من پیشنهاد میکنم، محض امتحان یک تصمیم نادرست بگیرید و ببینید که زمین و زمان یکی نمیشود.
مچ خودتان را قبل از خرابکاری بگیرید
پناه بردن به دیگران در زمان تصمیمگیری و سپردن مسئولیت تصمیم به دیگران کار بسیار شیرینی است. حداقلش این است که اگر نتیجه خوب از آب درنیامد میتوانیم بگوییم که این تصمیم را بهتنهایی نگرفته بودیم. این کار به حدی دلپذیر است که نمیشود توقع داشت در زمان سختی آن را انجام ندهید؛ پس قبل از اینکه شرایط مشکل دیگری پیش بیاید، لیستی از افرادی تهیه کنید که موقع گرفتاری به سراغ آنها میروید تا برای شما تصمیم بگیرند. اگر امکان دارد از آنها بخواهید که در زمان تصمیمگیری به شما کمک نکنند و یا حداقل نتیجهگیری نهایی را به خودتان واگذار کنند.
برای تنهایی با خودتان بیشتر وقت بگذارید
خودتان را به یک کافیشاپ دعوت کنید و یا تنهایی در یک پارک زیبا قدم بزنید. نیازی نیست که تنهایی را در شرایط سخت و مشکلات تمرین کنید. در شرایطی که آرامتر هستید، برای تنها بودن وقت بگذارید و تلاش کنید آن را تا جای ممکن و با تمام وجود احساس کنید. ممکن است احساسات مختلفی مانند ترس و یا نگرانی به شما دست بدهد، میتوانید برای خودتان دفترچهای بگذارید و احساساتی را که تجربه میکنید یا فکرهایی که از ذهنتان میگذرد را در آن یادداشت کنید. تمرین کنار آمدن با تنهایی چیزهای بسیار زیادی دربارهی زندگی به شما یاد میدهد.
خودتان مراقب خودتان باشید
گاهی ممکن است دیگران به قدری به حمایت از شما عادت کرده باشند که حتی وقتی از آنها کمک نمیخواهید، پیشنهادهایشان را مطرح میکنند. پیامی شبیه این را برای خودتان تهیه کنید و در جایی که جلوی چشمتان باشد قرار بدهید، تا به شما یادآوری کند که بهتر است خودتان برای خودتان تصمیم بگیرید. از تصمیمهای خیلی کوچک شروع کنید. حتی از تصمیمهایی که به نظر ضروری نمیرسند. برای مثال تغییر در مدل لباسی که میپوشید و یا مسیری که برای رفتوآمد انتخاب میکنید. ممکن است این کار طول بکشد، اما ارزشش را خواهد داشت.
مهارت تصمیمگیری را یاد بگیرید
تصمیمگیری به قدری موضوع مهمی است که برخی از روانشناسان آن را یکی از دغدغههای ذاتی مشترک بین همهی انسانها میدانند. بنابراین اگر تصمیم گرفتن به تنهایی به نظر شما کار مشکلی است، خودتان را سرزنش نکنید، این موضوع برای هر کسی تا حدودی مشکل است. تفاوت بین آدمهای مختلف در این است که چهقدر برای کنارآمدن با این مسئله مهارت دارند. از دید روانشناسان مهارت تصمیمگیری به قدری مهم است که آن را به عنوان یکی از مهارتهای زندگی میشناسند. شما میتوانید با همین عنوان مهارت تصمیمگیری مطالب خوبی برای یادگیری پیدا کنید.