«تمارض» ساخته عبد آبست، عزیزکرده و جوان محبوب شهرام مکری این روزها سروصدای زیادی در محافل سینمایی به پا کرده است هرچند که به طبلی توخالی میماند. گاهی پرداختن به حواشی ساخت یک فیلم و اتفاقاتی که حول آن افتاده از خود فیلمها و متریالی که بر پرده سینما میبینیم، مهمتر مینماید و «تمارض» درست در این دسته از آثار جای میگیرد که شاید چرایی و چگونگی ساختش از خود فیلم مهمتر باشد.
حقیقتاً «تمارض» چیز زیادی برای ارائه ندارد. فیلمی پوچ و البته بهظاهر بزرگ، عمیق و پیچیده مینماید که اوج هنرش تقلید از فرم فیلمهایی مانند «داگویل» است. اگر مثلاً «داگویل» را دیده باشید، همان یکذره علاقه و هیجانتان برای پیگیری فیلم هم از دست میرود. فیلمی اضافه گو و حراف که در موقعیت داستانی خودش گیج میزند و میخواهد همهچیز را خیلی ساده و سطحی برگزار کند. جنسی از سطحیت و نخنما بودن عامیانه که در لابهلای هزار لایه پیچیده سازی میشود تا چیزی از ارزشهای “آرتیستیک” و روشنفکرانه فیلم خداینکرده کم نشود!آیا «تمارض» یک فیلم تجربی ست؟ یا تنها ادعای تجربی بودن دارد؟ بگذارید گذری به مفهوم فیلم تجربی یا اکسپریمنتال بیندازیم. این واژه عموماً به فیلمهایی اطلاق میشود که بدون خط روایی داستانی و مشخصی سر در پی تجربیات جدید و ارائه شیوههای بیانی نوینی دارد. به این شکل هر جور بخواهید حسابش را بکنید «تمارض» یک فیلم تجربی نیست بلکه تنها از فرمهایی از پیشساخته شده بهره میگیرد. بهرهای ناقص که هم فیلم و هم فرم مورداستفاده شده را فلج میکند. رها کردن یک سری موجود کفش آبی، در سولهای بازسازیشده مسلماً به ساخت جهان ویژه یک فیلم منتهی نخواهد شد. بزرگترین مشکل «تمارض» این است که فیلمساز زیادی خودش را جدی گرفته و ادعاهای سر به فلک کشیدهاش فیلمی را رقمزده که نهتنها توان بالا آمدن با ادعاهای درونیش را ندارد که حتی از جذب کردن تماشاگر به فضا و اتمسفر خود هم سرباز میزند. هرچند فیلم شروع محکمی دارد و بهواسطه فرم ویژه و عدم استفادهاش از دکور واقعی، برای تماشاگر بسیار کنجکاوی برانگیز است اما هرچه جلوتر میرود زیادهگوییهایش بیشتر و هیجان و کنجکاوی تماشاگر برای ادامه کار هم کمتر میشود. فیلم در آغاز خود تعمداً سعی میکند از نزدیک شدن به آدمها و برقراری هرگونه رابطه صمیمانهای بین آدمها و تماشاگران اجتناب کند و همه این پتانسیل را به شکل سرکوبی درونی در مخاطبش جمع کرده تا یکجا با بیدار شدن دختربچه آن را بیرون بپاشاند. جایی که دختر کوچک با چشمان خوابآلودهاش از ماشین پیاده میشود و درحالیکه تماشاگر برای اولین بار خود را چنین نزدیک و دوست با کاراکتری پیداکرده است، او را به شکل بیرحمانه و رقتانگیزی زیر ماشین آمبولانس میاندازد تا تماشاگر از جا بپرد یا در صندلیاش فرورود و جلوی فریادش را بگیرد. صحنه مرگ دختربچه عمیقاً مرعوبکننده و ویژه است و نوید ورود به جهان فیلم تأثیرگذاری را میدهد که البته هرچه فیلم جلوتر میرود بیشتر به تصویر سراب گونهای از یک فیلم تأثیرگذار بدل میشود. فیلم انگار که در همان یکسوم ابتدایی خود و با مرگ دختربچه تمام میشود. همه ایدههای بصری و روتوسکوپی پرمشقت و زحمت فیلم هم نمیتوانند به دادش برسند و نجاتش دهند.
علاوه بر این «تمارض» در میان همه وراجیهایش یک صحنه مهم دیگر هم دارد. جایی که جوانان در خانه پیرمرد هستند. صحنه عذابآور و طولانیای که شبیه به فیلمهای هانکه، روی اعصاب تماشاگر راه میرود و همه سعیاش را میکند تا او را کلافه کند. البته این صحنه نهتنها مانند همه صحنههای دیگر فیلم بیشازاندازه طولانی، کسلکننده و حراف است که حتی شورش را هم درمیآورد اما چیزی این میان وجود دارد که آن را از دیگر صحنههای فیلم تمیز میدهد. لحظهای که مثلاً پیرمرد، در انتهای تعریفش از گذشته دردناکش و در میان خندههای دیوانه کننده این سه جوان، از مرگ دخترش میگوید. جایی که این همپوشانی جهانهای موازی، چیزی که شهرام مکری و احتمالاً بهتبع آن عبد آبست عاشقش هستند! اتفاق میافتد و دختربچه نیمه ابتدای فیلم، دختر ازدسترفته او هم میشود. اتفاقی که در اینجا میافتد اینست که دو برداشت به ذهن مخاطب میرسد. اول همین مقوله همپوشانی. بدون اینکه کارکردی خاص داشته باشد یا اهمیتی. تنها صرف اینکه باشد و تماشاگر کمی از فهمش ذوقزده شود.
اما برداشت دوم که البته از هوش فیلم بسیار فراتر است و به شکلی ناخودآگاه به جهان آن اضافهشده نمایش لحظه ویژهای از یک جنون آنی ست. جنون آنی که پیرمرد را در لحظهای فرامیگیرد تا انتقامش را از خندههای جوانها و از همه گذشته و سالهای بربادرفته زندگیاش بگیرد…لحظهای که دوست دارد باور کند این سه نفر همان سهنفری هستند که عامل مرگ دخترش بودهاند و تصمیم میگیرد همه این بازیها را بچیند تا انتقام تمام پدرها از روزگاری باشد که دختربچه هاشان را از آنها جدا کردهاند. «تمارض» اما بسیار بیاحساستر، خشکتر و ماشینیتر از آن است که بخواهد به احساسات کسی در لحظه جنون فکر کند و بپردازد. محصولی تاریخمصرف دار که عدهای از نوجوانانی که تازه با جادوی سینما آشنا شدهاند احتمالاً از دیدنش شگفتزده شوند و چند روز بعدتر هم همه فیلم را از یاد ببرند.
Post Views:
84