شهید صدر از تدریس تا مرجعیت (۲)

گفتگو با حجت الاسلام سید نورالدین اشکوری شروع درس خارج توسط شهید آیت الله صدر، در حوزه نجف چه بازتابی داشت؟   ایشان غربتهایی داشتند که این سئوال شما مرا به یاد این غربتها انداخت

شهید صدر از تدریس تا مرجعیت (2)
گفتگو با حجت الاسلام سید نورالدین اشکوری

شروع درس خارج توسط شهید آیت الله صدر، در حوزه نجف چه بازتابی داشت؟
 

ایشان غربتهایی داشتند که این سئوال شما مرا به یاد این غربتها انداخت. البته این مسئله به ایشان اختصاص نداشت. همیشه روال روزگار بر این مدار بوده که افراد بسیار برجسته، در ابتدای کارشان و اکثر آنها حتی در دوران حیاتشان، شناخته نمی شوند و زمان که می گذشت شناخته می شوند و غالبا هم مورد دشمنی قرار می گیرند. شهیدصدر تا همین اواخر در حوزه علمیه شناخته شده نبودند، فقط آیت الله خوئی و بعضی از شاگردان ایشان وخواصی از حوزه، شهیدصدر را می شناختند. باز اینکه تا چه اندازه می شناختند هم جای تأمل دارد، اما می دانستند که ایشان شخص فوق العاده ای است. ما که درس را شروع کردیم، با وجود تفاوتی که بین این درس و سایر دروس وجود داشت، متأسفانه تعداد کسانی که در درس ایشان شرکت داشتند، در حد ده نفر و پانزده نفر و بیست نفر، محصور ماند؛ حال آنکه در نجف درسهایی بودند که شرکت کنندگان در آنها، بسیار زیاد بودند.

چرا ؟ مگر این نوآوریها و ویژگیها موجب نمی شد که دیگران هم متوجه ارزشهای جلسات درس ایشان بشوند؟
 

چطور باید متوجه می شدند؟

مثلا از طریق شیوه هایی که خود شما در معرفی ایشان اتخاذ می کردید.
 

من استثنا بودم. همه که این کار را نمی کردند. من معمولا وقتی دنبال کاری را می گیرم، آن را رها نمی کنم و خیلی با اشتیاق و حرارت، کار را پیش می برم. اولاً شاگردانی که درباره درس ایشان تبلیغ کنند؛ زیاد نبودند و ثانیا محیط اجازه نمی داد. یکی از نزدیکان بنده که خدا رحمتش کند یک روز به من برخورد کرد و سخنی به این مضمون گفت که، «مگر کس دیگری نبودکه تو دنبال این سید عرب افتاده ای ؟» خدا می داند که تمام وجود مرا چه آتشی فرا گرفت. آقازاده ای که پدرش از مراجع بود، یک روز در خیابان به من برخورد کرد و گفت، « تو خودت آقازاده هستی. حیف نیست که دنبال این سید عرب افتاده ای ؟» ملاحظه می فرمایید که در چنین محیطی معرفی این شخصیت به جامعه علمی و حوزوی چقدر دشوار و شاید هم غیر ممکن بود. در مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره چگونگی وضعیت حوزه نجف قبل از بروز شهید صدر و مرجعیت آیت الله حکیم، بحث مفصلی داشتم و گفتم که آنجا یک جای محصور با دیوارهای بسیار مرتفع بود که طلاب، به خصوص طلاب ایرانی، در آنجا بسیار خشک و مرتجع بار می آمدند. این البته بحث مفصلی را ایجاب می کند و در اینجا فرصت کافی نیست. نجف از نظر علمیت، از نظر تاریخی سابقه طولانی دارد. حوزه علمیه قم به برکت وجود آیت الله حائری رونق گرفت که ایشان یکی از طلاب حوزه علمیه نجف بودند. ما از نظر علمی هر چه در حوزه علمیه قم داریم از حوزه علمیه نجف است، اما از نظر اجتماعی و مسائل گوناگون سیاسی این چنین نیست. درسها در نجف به طلاب ایرانی آباد بودند و اینها به هیچ وجه در جریان مسائلی که گفتم، نبودند. این مطالب را جمعبندی کنید و ببینید به چه نتیجه ای می رسید. لذا شهید صدر تا قبل از کودتای عبدالکریم قاسم و از بین رفتن پادشاهی عراق، به هیچ وجه شناخته شده نبودند. بعدها نام و ذکر ایشان به میان آمد؛ آن هم در سطح یک متفکر اسلامی و نه در سطح یک استاد مبرز حوزه که اهمیت و اصل مطلب در آن است و متأسفانه این همان مطلبی است که فعلا در حوزه علمیه قم هم هست. این نکته را باید عرض کنم. شاید چندان هم صلاح نباشد گفتن این نکته، ولی مطلب را نیمه کاری نمی توان گفت. درحال حاضر هم گاهی در حوزه علمیه قم، وقتی فضلا و محصلین قم از مطالب شهیدصدر ذکری نزداساتیدشان می کنند، اساتیدشان چهره در هم می کشند.

این برخورد تا چه حد ریشه در مسائل گذشته دارد ؟
 

بحث درباره این مسائل، بسیار گسترده است.

ریشه تاریخی دارد یا نوعی رفتار است ؟
 

من فقط به اشارتی می گذرم. حال تا چه حد مفید باشد، نمی دانم. حوزه نجف دو مطلب داشت. یکی علمیت فقه و اصول که در سطح بسیار بالایی بود و تفاوتش با قم بسیار بود. جنبه دیگر اینکه استخوانبندی حوزه نجف ایرانی ها بودند و در آن زمان، ایرانی ها از نظر مسائل اجتماعی و سیاسی، چندان پیشرو نبودند. مطلب دیگری هم هست که بحث مفصلی دارد و برای تبیین آن باید از نظر تاریخی بسیار عقب برویم و به زمان امام قدس الله نفسه برسیم. بنده در سنه سی و هشت، چهل شمسی از نجف به قم آمدم و در درس امام و مرحوم داماد حاضر شدم. بیست ماهی اینجا بودم و باز به نجف برگشتم. در زمان مرحوم آقای بروجردی رحمت الله علیه، مرجعیتشان بسیار خیر و برکت داشت و مقدمه ای بود از برای مرجعیت قم در نهایت بروز امام و آغاز انقلاب. مرجعیت مرحوم بروجردی باعث شد که مرجعیت از نجف به قم منتقل شود و این از مسائل اساسی بود. کم هستند اشخاصی امثال بنده که به این نکات توجه داشته باشند. فرد یا نجفی است وفقط از نجف مدح و ثنا می کند و یا قمی است و فقط از قم تعریف می کند. اما حقیقت چیست؟ حقیقت این است که مرجعیت در نجف بود. گر چه مرجعیت، ایرانی بود، ولی یک مرجعیت با پادشان منحرف ایران چه می توانست بکند؟ در زمان رضا خان، آقا سید ابوالحسن اصفهانی، بزرگ ترین مرجع تشیع بود که تا به حال کمتر مرجعیتی به وسعت و گستردگی ایشان نیامده است، با این همه دست و بال ایشان در برابر حکومت کاملا بسته بود. مرحوم امام سعی بر این داشتند که مرجعیت را به قم بیاورند، چون تشیع یعنی ایران و ملت ایران می تواند تشیع را حفظ کند. تشیع در غیر ایران هم هست،ولی چه پشتوانه ای می تواند برای مذهب باشد ؟ هنگامی که مرجعیت می خواست به ایران بیاید، قهرا نباید آن چنان به سطح حوزه علمی حوزه نجف بر می خورد، چون این موجب سستی انتقال مرجعیت و مانع از بروز حوزه علمیه قم می شد. این نکته را هنگامی که کنار نکات دیگر بگذارید، عوامل اساسی نپذیرفتن اساتید نجف توسط این آقایان را ملتفت می شوید. این مشکل در حوزه قم برقرار بوده که البته مختصری بهتر شده. الان محصلین جوان قم، توجه خوبی به شهید صدر پیدا کرده اند و در مراحل بعدی، قطعا وضعیت طوری خواهد شد که به فقه و اصول شهید صدر توجه بشود.

شهید صدر از تدریس تا مرجعیت (2)

دانشگاهها هم همین طور.
 

در دانشگاهها که فوق العاده است. این نکته بسیار مهمی است که چرا باید به آثار آقای صدر رجوع کرد؟ او کسی است که طرح جامعه یک نظام اسلامی را ریخت. قبلش هیچ کس نبوده و بعد از او هم، همه سر سفره شهید صدر نشستند. شهید صدر یک نظام به هم پیوسته اسلامی را برای جامعه طراحی کرد که بر اساس فقه اسلامی صحیح و منسجم بود. ایشان معتقد بودند که حوزه باید متحول شود که اگر حوزه متحول شد، دانشگاه متحول می شود و روشنفکرها متحول می شوند. من همیشه گفته ام اصول شهید صدر تا به میدان نیاید، آن گرفتاریهایی که امام با برخی از مدرسین حوزه و با انقلابیون درجه یک از روحانیون و علمای بزرگ انقلاب داشت که نمی توانستند در مسائل سیاسی و اجتماعی، با این انقلاب بزرگ هماهنگ باشند؛ همچنان باقی خواهند ماند.

منظورتان از اصول شهید صدر، مبانی حکومتی ایشان است یا علم اصول؟
 

علم اصول، اینها به طرز عجیبی به هم مرتب هستند. اگر با کسانی که با اصول شهید صدر آشنا می شوند، درباره مسائل اجتماعی و سیاسی صحبت کنید؛ می بینید چقدر با آنهایی که در مکاتب دیگر اصولی، استاد درجه یک هم هستند، تفاوت دارند.

هنگامی که کسی در وادی درس خارج پا می گذارد، آن هم در این سن و با این نبوغ، کاملا مشخص است که در آینده در حوزه مرجعیت اعم از مرجعیت از نوعی که مردم رساله عملیه ایشان را بگیرند و به آن عمل کنند و چه حداقل مرجعیت علمی ؛ جایگاه شاخصی پیدا خواهد کرد. این وضعیت، در مورد ایشان چه واکنشهای منفی را برانگیخت و در این باره چه خاطراتی دارید؟
 

البته مطلبی را باید روشن کرد و بعد پاسخ سئوال شما را داد و آن هم اینکه شهید صدر با آن نبوغی که داشتند، درست توجه داشتند به اینکه چقدر می توان مطالب جدید را به خورد جامعه داد، به خصوص حوزه علمیه نجف که استخوانبندیش طلبه های ایرانی بودند. شهید صدر در این زمینه، بسیار فوق العاده بودند و می دانستند که از بیان بسیار فوق العاده بودند و می دانستند که از بیان بسیاری از مطالب ضروری باید صرفنظر کنند و نباید درباره آنها سخنی گفته شود...

تا ببینند که درآینده چه زمینه های مناسبی فراهم می شوند.
 

البته برنامه شان تلاش برای آینده بود که تلاش هم کردند. در اینجا می خواهم از مثالی تاریخی یاد کنم. امیرالمؤمنین سلام الله علیه چقدر از اسلام را بیان کردند؟ ایشان در برهه ای طولانی چه کار توانستند بکنند جز اینکه پشت سر خلفا بایستند و با آنها نماز جماعت بخوانند و در مجالس خلفا ساکت بنشینند و وقتی خلیفه، در جایی درمانده شد و برای اسلام خطر داشت، در آنجا به دادش برسند و همه اینها در وضعیتی بود که ایشان کل اسلام را در دست داشتند. امیرالمؤمنین از آنچه که داشتند و می دانستند، چقدرش را توانستند به جامعه منتقل کنند و چند نفر را توانستند تربیت کنند؟ می شود گفت به نسبت آن همه آگاهی و توانائی، تقریبا هیچ چرا ؟ چون زمینه مساعد وجود نداشت. شهید صدر، بر خلاف شهید صدر ثانی رحمه الله علیه، به این مسائل خوب توجه داشتند. روی این حساب ایشان به نحوی عمل می کردند که تا حد امکان حساسیت برانگیز نباشد و لذا سالها بود که مطالبی را که امروز هر طلبه جوانی که اندکی مطالعه دارد، بسیار بهتر از بنده می داند، به ما نمی گفتند، برای اینکه زمینه اش فراهم نبود، آن هم مایی که دربست در اختیار ایشان بودیم. بعد از توجه به این نکته، مشاهده می کنیم که شهید صدر با ارزیابی وضع جامعه، در بیان مفاهیم اسلامی و ایجاد تحول، خیلی کند پیش رفتند، البته در این کندی، بنیانهائی راهم تأسیس کردند که این اساسها تحولات عجیبی را در جامعه به وجود آوردند. در این جا باید به حزب الدعوه اشاره ای داشته باشیم؛ البته نه حزب الدعوه که در ایران بود ونه حزب الدعوه ای که الان در عراق حکومت می کند. آن حزب الدعوه ای که شهید صدر به وجود آورد که بنده در عراق بودم و در میان مردم بودم و می دانستم که حزب الدعوه دارد چه کار می کند. این حزب الدعوه بدون اینکه به قدر سر سوزن تماس منفی با حوزه سنتی نجف داشته باشد ؛ گاهی علمای شصت هفتاد ساله را منقلب می کرد. داستانهای عجیب و غریبی در این زمینه دارم. آن حزب الدعوه را شهید صدر با آن نبوغی که داشتند ؛ دانستند چه طور طراحی کنند و چگونه مرحله به مرحله چگونه پیش ببرند.

آیا می توان چنین تحلیل کرد که شهید صدر حزب الدعوه را تأسیس کردند تا کارهایی را انجام دهند و مواضعی را بیان کنند که شخصا و مستقیما، شرایط مناسب برای انجام و بیان آنها را نداشتند ؟
این تحلیل خوبی نیست. آنچه حزب الدعوه می گفت، فقط اندکی از چیزهایی بود که شهید صدر می خواستند بگویند. مبنای فعالیت حزب الدعوه، ریشه در افکار شهید صدر داشت ؛ ولی همه آنها نبود. بنده هم هیچ موقع در عراق، ارتباط حزبی با حزب الدعوه پیدا نکرم، اما حزب الدعوه برای هر روحانی روشنفکری که می خواست قدم در صحنه اجتماع بگذارد و در میان مردم تحول به وجود بیاورد، امکانی مناسب و بال و پر روحانیت بود. در این باره داستانها می توان گفت. از طریق همین جوانهای حزب الدعوه، مابه دهات عرب رفتیم. من مدتی در حله بودم. به محدوده عشایر عرب رفتیم و تحرکی به وجود آمد. یادم هست که مردم در روز عید فطر آمدند و به خاطر روحانی ای که من به عطایج فرستاده بودم ؛ از من تشکر کردند. اینها می گفتند در عمر جد و آبادیمان، روحانی به روستای ما پا نگذاشته بود. این روحانیها جوانهایی بودند که بر خلاف بعضی از جوانهای روحانی ما بلد بودند که مثلا چطور بایک پیرمرد روستایی حرف بزنند. اینها می آمدند و خود را نوکر کوچک پیرمردی که گاه بسیار جاهل هم بود، معرفی می کردند و می دانستند که به چه نحو بر او تأثیر بگذارند و از کجا شروع کنند.
 

آیا این روحانیون را از طرف حزب الدعوه می فرستادید یا به طور شخصی ؟
 

خیر، خودم می فرستادم. آن موقع مرحوم آقای حکیم فوت کرده بودند.

مروج مرجعیت آقای صدر بودند؟
 

خیر، مرجعیت آقای صدر هنوز مطرح نبود. در این موقع مردم روستاها می آمدند و روحانی می طلبیدند و موقعی که برایشان می فرستادیم، می آمدند و تشکر می کردند. این جوانها کارهای فوق العاده ای می کردند و با نهایت خشوع، کارهایشان را به پیرمردها نسبت می دادند و به آنها می گفتند، «دیدید چه کار بزرگی کردید؟» این نحوه برخورد جوانهای روحانی بود. آنها در رشته های مختلف کار می کردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان