ماهان شبکه ایرانیان

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه (۳)

د. اصول و قواعدى چند   فقها در بحثهاى متنوع فقهى با استناد به دلایل معتبر فتاوایى داده‏اند که مشروعیتعملیات استشهادى از آنها استفاده مى‏شود

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه (3)

د. اصول و قواعدى چند
 

فقها در بحثهاى متنوع فقهى با استناد به دلایل معتبر فتاوایى داده‏اند که مشروعیتعملیات استشهادى از آنها استفاده مى‏شود. به نمونه‏هایى از این فتاوا در منابع شیعى و سنى و
کیفیت استفاده مشروعیت عملیات استشهادى از آن موارد، توجه نمایید، هر چند به نظر مابعضى از موارد ذیل مى‏تواند دلیل و بعضى صرفاً مؤیدى بر مطلب باشد.

1. جواز قتل بى‏گناهانى که دشمن در جنگ سپر قرار مى‏دهد.
 

فقها در کتاب الجهاد بحثى دارند که اگر دشمن در مصاف با مسلمانان گروهى از اسراىمسلمین یا عده‏اى از زنان و کودکان یا افراد سالخورده را که خونشان محترماست(محقون‏الدم هستند) سپر قرار دهد به طورى که غلبه بر آنان بدون از میان برداشتن اینگروه امکان‏پذیر نباشد، آیا مسلمانان مجازند که ابتدا بى‏گناهان را به قتل برسانند تا بتواننددشمن را از پاى در آورند؟ همه فقها به این سؤال پاسخ مثبت مى‏دهند و برخى جواز قتل آنانرا مورد اتفاق بین مسلمانان مى‏شمارند، گرچه در برخى از زوایاى آن اختلافاتى وجود دارد،اما اصل فتواى جواز مورد اتفاق است.
برخى تنها در صورت ضرورت آن را تجویز مى‏کنند
[45]، برخى در صورتى که پیروزى بردشمن متوقف بر کشتن آنان باشد،
[46] اجازه مى‏دهند، بعضى دیگر در صورت شعله‏ور شدنجنگ این عمل را جایز مى‏شمارند
[47]، بعضى دیگر در صورتى جایز مى‏دانند که مجاهدمسلمان قصدش از هجوم به افرادى که سپر قرار داده شده‏اند، کشتن آنان نباشد.
[48]صاحب‏جواهر فقیه نامور شیعى در این باره مى‏گوید:
«اگر کفار زنان و کودکان را سپر خویش قرار دهند، باید دست نگاه داشت مگر آنکه در حالشعله‏ور شدن جنگ به چنین عملى دست بزنند که در این صورت ادامه جنگ جایز خواهدبود، هر چند به قتل زنان و کودکان بیانجامد بخصوص وقتى که دست نگاه داشتن مسلمانانخوف پیروزى دشمن را در پى داشته باشد. همچنین اگر دشمن گروهى از اسراى مسلمین راسپر قرار دهد، در صورتى که جهاد با دشمن جز با حمله به اسیران ممکن نباشد، حمله جایزاست هر چند به قتل آنان بیانجامد.»
سپس مى‏افزاید:
«حتى اگر جهاد با دشمن بر تعرض به آنان هم متوقف نباشد، به مقتضاى اطلاق روایت تعرض به اسیران جایز است...»
[49]
کیفیت استدلال براى مورد بحث
سؤال اساسى این است که از «جواز قتل افرادى که به وسیله دشمن سپر قرار داده شده‏اند»چگونه مى‏توان به «جواز عملیات استشهادى» رسید؟
فقها در مباحث فقهى سؤالى مطرح کرده‏اند و آن اینکه اگرفردى را تهدید کنند که به شخص بى‏گناهى صدمه مالى یا جانىبزند، آیا شخص مُکرَه مجاز است به چنین کارى مبادرت ورزد؟پاسخ داده‏اند: اگر او را به قتل تهدید کنند که به دیگرى صدمه مالىبزند یا او را مجروح سازد، مانعى ندارد که با اکراه بدان تن دهد، امااگر از او بخواهند دیگرى را بکشد، حق ندارد براى حفظ جانخود دیگرى را به قتل برساند.
[50]
آیا از این مطلب نمى‏توان استفاده کرد که «حرمت جاندیگرى» به مراتب بیش از «حرمت جان آدمى» است؟ اگر بتوانچنین نتیجه‏اى گرفت، آیا نمى‏توان از جواز قتل افراد سپر شده درفرض ضرورت یا شعله‏ور شدن جنگ یا...(بنابر اختلاف اقوال)جواز قتل را در عملیات استشهادى براى رسیدن به هدفى والاتراستفاده کرد؟ اگر انسان مجاز است در شرایطى خاص براى ضربهزدن به دشمن و غلبه بر او افراد بى‏گناهى را به قتل برساند، چرامجاز نباشد براى رسیدن به همین هدف خود را فدا کند؟
ابن زهره از فقهاى قرن ششم «جواز قتل دشمن» را به هروسیله‏اى که امید پیروزى در آن باشد، مجاز مى‏شمارد مانند آتشزدن، به منجنیق بستن و روشهاى دیگر، حتى اگر در میان دشمنمسلمانانى هم حضور داشته باشند که در شرایط عادى نمى‏توانآنها را به قتل رساند. فقط کشتن دشمن را با سمّ جایز نمى‏داند.
[51]بعضى از فقها آن را هم جایز مى‏دانند منتهى مکروه‏مى‏شمارند.
[52]
فقهاى اهل سنت نیز با تجویز قتل کسانى که از سوى دشمنسپر قرار داده شده‏اند، آن را منحصر به باب جهاد دانسته‏اند که قتلبى‏گناهان از باب حرج و ضرورت جایز شمرده شده و چون قتلنفس را مانند یا خفیف‏تر از کشتن دیگران دانسته‏اند، از این روحکم به جواز عملیات استشهادى را با هدف ضربه زدن به دشمنصادر کرده‏اند.
[53]
اگر از این استدلال هم بگذریم، صاحب‏جواهر بیانى دارد کهمطلب را به روشنى تبیین مى‏کند و جاى ابهامى باقى نمى‏گذارد.وى پس از بیان دیدگاه خود در یک جمع‏بندى ضابطه‏اى را تعیینمى‏کند که بسیار حایز اهمیت است. مى‏گوید:
«خلاصه سخن آنکه کشتن کافر حربى واجب است. هرگاهرسیدن به این مقصود بدون ارتکاب مقدمه حرامى ممکنباشد، بى‏درنگ انجام مى‏گیرد، ولى اگر بر انجام مقدمه حرامىمتوقف باشد، خطاب وجوب با خطاب حرمت تعارض پیدامى‏کنند. اگر هیچ کدام بر دیگرى برترى نداشت، شخص مخیراست که یکى را انتخاب کند. شاید مراد اصحاب از جواز ارتکابمقدمه حرام نیز همین مطلب باشد.»
[54]
بنابراین بیان عملیات شهادت‏طلبانه حتى اگر خودکشى همباشد که عملى حرام است، اما چون عمل واجب اهمى چون ضربهزدن به دشمنان و سرکوب آنان و دفاع از کیان اسلام بر آن متوقفاست، ارتکاب آن مجاز و لازم خواهد بود و چنانچه از نظراهمیت بر ترک حرام (خودکشى) برتر نباشد، باز هم شخصمخیر است که یکى از آنها را انتخاب کند. یا فعل حرامى رامرتکب شود تا فعل واجب ترک نشود یا از ارتکاب حرام صرفنظر کند هر چند فعل واجب را ترک گردد.
چنان که یادآور شدیم، عملیات استشهادى اساساً خودکشى وفعل حرام نیست تا چنین تعارضاتى پیش بیاید. چنان که درکلمات بعضى از فقها این نکته مورد توجه قرار گرفته و پس از اینخواهد آمد.

2. جواز قتل کسانى که در جنگ نقشى ندارند.
 

یکى دیگر از مباحث کتاب الجهاد حرمت قتل کسانى است کهدر جنگ نقشى ندارند، زنان، کودکان و سالخوردگان، اعم از اینکهبه عنوان سپر انسانى استفاده شوند یا نه، پیامبر اکرم(ص) از حملهبه افراد یاد شده نهى فرموده‏اند.
[55] در عین حال در صورتى که پیروزى بر دشمن بر حمله به آنان و کشتن ایشان متوقف باشد، جایز خواهد بود.
[56]
علامه حلى در این مسأله ادعاى اجماع کرده است.
[57]
همچنین شبیخون زدن به دشمن که در شرایط عادى مجاز نیست، در شرایط خاص واستثنایى مجاز شمرده شده است. برخى آن را در صورت ضعف مسلمانان از مقابله با دشمنتجویز کرده‏اند.
[58]
استدلال به ادله جواز قتل چنین افرادى در عملیات استشهادى به همان کیفیتى است کهدر مبحث قبلى - جواز قتل سپرهاى انسانى - گذشت.

3. وجوب دفاع به هر قیمت و کیفیت
 

بحث دیگرى که در کتاب الجهاد وجود دارد، وجوب جهاد دفاعى در برابر دشمن استکه به جان و مال و ناموس و سرزمین اسلامى حمله کرده است. فقها هیچ شرطى را براى وجوب چنین جهادى لازم ندانسته‏اند. بر خلاف جهاد ابتدایى که وجوبش مشروط به شرایطى است، جهاد دفاعى حتى قصد قربت هم لازم ندارد.
[59] بر آزاد و بنده، کوچک وبزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، سالم و بیمار، نابینا و ناشنوا در صورت نیاز، واجب است که هرطور که مى‏توانند از جان و مال و ناموس و سرزمین اسلامى خود دفاع کنند و اگر در این راه کشته شوند، شهیدند. وجود امام یا اذن او هم در جهاد دفاعى معتبرنیست.
[60]
صاحب‏جواهر در خصوص دفاع از جان مى‏نویسد:
«دفاع از جان به هر کیفیتى که ممکن باشد، واجب است حتى اگر بداند که یکى، دو ساعت یاکمتر از آن نمى‏تواند از خود دفاع کند، باز هم کافى است و دفاع واجب است.»
[61]
این بیان که حاکى از اهمیت حفظ جان در برابر دشمن است، در مقایسه با حفظ مال است.در روایات ما نقل شده که پیامبر(ص) و على(ع) سفارش فرمودند: مالتان را فداى حفظ جانتان کنید و جانتان را فداى حفظ دینتان.
[62] معلوم مى‏شود که از نظر اهمیت حفظ دین وحفظ سرزمین اسلامى بر حفظ جان برترى دارد چنان که حفظ جان بر حفظ مال برتر است.براى افراد غیرتمند حتى حفظ ناموس بر حفظ جان نیز تقدم دارد
[63] و اگر کسى جانش رافداى دفاع از ناموسش کند نه تنها مورد سرزنش قرار نمى‏گیرد، بلکه عقلاى عالم او راتحسین مى‏کنند.
اصولاً عملیات استشهادى ماهیت دفاعى دارد و براى اخراج دشمن از سرزمین اسلامى و جلوگیرى از تجاوز و پیشروى او انجام مى‏شود. قطعاً هر ملتى مایل است با کمترین خسارتدشمن را از سرزمین خود اخراج کند. تا کسى مجبور نشود دست به چنین عملیاتى نمى‏زند.گرچه شخص مجاهد با این عمل به سعادت ابدى مى‏رسد، اما اجتماع از فقدان آنها خسارتمى‏بیند و لذا تا ضرورت پیش نیاید، سرمایه‏هاى انسانى خود را به سهولت از کف نمى‏دهد.
مسأله دفاع از خانه و کاشانه و سرزمین اسلامى در برابر اشغالگران و متجاوزان به قدرىروشن است که نیاز به توضیح دفاعى بودن آن نیست؛ از این رو به هیچ شرطى مشروط نیستو بر همگان دفاع به هر کیفیتى که بتوانندلازم بوده و یک تکلیف‏عقلى و شرعى است. یکى ازعلماى اهل سنت در این‏باره‏مى‏نویسد:
«آیا ما مجاز هستیم فلسطینى را که تنها راهش منفجر کردن خود در جمع یهودیان است،محروم کنیم؟ او با هواپیماها، تانکها، و ناوهاى صهیونیستى چه کند؟ این وسیله که خداوند دراختیارش نهاده، مى‏توانیم از او بگیریم؟»
[64]
حتى اگر از مشروعیت ابتدایى عملیات استشهادى نیز صرف نظر کنیم، این اقدام از سوىمؤمنان عکس‏العملى در برابر جنایات متجاوزان است. وقتى متجاوزان به کشتن مسلمانان وویران کردن خانه و کاشانه آنان اقدام مى‏کنند و از هیچ جنایتى ابا ندارند، اقدام به چنینعملیاتى جنبه بازدارندگى دارد. قرآن کریم نیز به مقدار ضرورت اجازه مقابله به مثل را صادرکرده است:
«فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»؛
[65]
«و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب لعلکم تتقون».
[66]
آیا هیچ ملتى افراد جان بر کف خود را که براى بیرون راندن متجاوزان فداکارى مى‏کنند،سرزنش مى‏کند؟
مقوله دفاع «به هر قیمتى» و «به هر کیفیتى» حق غیر قابل انکار هر ملتى است. همان طورکه هر فردى در محیط خانه خود در برابر سارقان مى‏ایستد و اگر جانش را در راه حمایت ازخانواده‏اش فدا کرد، مورد تحسین قرار مى‏گیرد و همچنین اگر پدر و مادرى براى نجات جانفرزند خویش خود را به قلب خطر بیفکنند و بدانند که جانشان را در این راه فدا خواهند کرد،در عین حال اقدام به چنین عملى کنند، نه تنها مورد سرزنش قرار نمى‏گیرند، بلکه همه مردماز هر کیش و آیینى آنان را تحسین مى‏کنند؛ هر ملتى نیز حق دارد در برابر متجاوزان بایستد وفداکارى کند. اگر انسان مجاز است جانش را فدا کند تا فرزندش را از خطر مرگ نجات دهد،
چرا نتواند و مجاز نباشد جانش را براى نجات دینش، امت و سرزمین اسلامى قربانى کند؟ آیادر جنگ جهانى دوم که خلبانان ژاپنى در مصاف با آمریکایى‏هاى متجاوز با هواپیماى خودبه ناوهاى جنگى آمریکا زده و با انجام این عملیات خود را فدا مى‏کردند تا ضربه‏اى بر دشمنوارد سازند، از سوى ملتها تحسین نشدند؟ هر ملتى چنین خلبانان شجاعى را تحسینمى‏کند. حال اگر ابرقدرتها و بوقهاى تبلیغاتى آنان براى فریب افکار عمومى نام آن راتروریسم بنامد، چه باک! با نامگذارى فریبکارانه دشمن که حقیقت دگرگون نمى‏شود. درمنطق همه ملتها چنین انسانهایى قهرمان و ایثارگرند. در منطق اسلام نیز کسى که در دفاع ازاهل و عیالش به دست سارقان کشته شود، شهید است؛
[67] چه رسد به کسى که در دفاع ازآرمانهاى مقدسش به دست دشمن متجاوز کشته شود. در این منطق علاوه بر آنکه جامعه ازآثار این فداکارى بهره‏مند مى‏شود، شخص ایثارگر نیز به سعادت ابدى مى‏رسد. از اینرو«فداکارى و جانبازى» با سهولت بیشتر و اطمینان خاطر انجام مى‏گیرد. در منطق اسلامىکسى تن به شهادت مى‏دهد که احساس کند با مرگ سرخ خویش بیش از حیاتش به امتاسلامى خدمت مى‏کند و زمانى به استقبال مرگ مى‏رود که آن را بهترین گزینه براى ضربهزدن به دشمن و بهترین راه سعادت بیابد.

4. لزوم استقامت تا شهادت
 

در کتاب «جهاد» بحثى وجود دارد که آیا فرار از میدان جنگ جایز است یا نه؟ فقها بااستناد به آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا»
[68]فرار را حرام شمرده‏اند مگر در شرایطى خاص کهمثلاًسپاه دشمن بیش از دو برابر تعداد مسلمانان باشد که امید به‏پیروزى‏نباشد. محقق حلىدر اثر ارزشمند خود «شرایع‏الاسلام» مى‏نویسد:
«لا یجوز الفرار اذا کان العدوّ على الضعف او اقلّ الّا لمتحرّف کطالب السعة او موارد الحیاة اواستدبار الشمس او تسویة لامته او لمتحیز الى فئة قلیلة کانت او کثیرة.»
[69]
روشن است آنچه که محقق با الهام از آیه مبارکه «یا ایها الذین امنوا إذا لقیتم الذین کفروازحفاً فلا تولّوهم الادبار و من یولّهم یومئذ دبره الّا متحرفاً لقتال او متحیزاً الى فئة فقد باءبغضب من الله و مأواه جهنم و بئس المصیر»
[70] استثناء کرده، در حقیقت فرار از جنگمحسوب نمى‏شود.
برخى از فقها این ضابطه را این گونه تکمیل کرده‏اند که ملاک دو برابر بودن تعداد
مشرکین نیست به طورى که اگر تعداد آنها بیش از آن بود استقامت لازم نباشد، بلکه این معیاردر صورتى است که طرفین از نظر اوصاف و خصوصیات نزدیک به هم‏باشند.
[71]
به هر تقدیر بر اساس ضابطه یاد شده فرار حرام است، حتى اگر احتمال قوى دهد که دراین جنگ کشته خواهد شد، باز هم مجاز به فرار از جنگ نیست به دلیل لزوم استقامت در آیهیاد شده، علامه حلى در فرضى که احتمال کشته شدن در دو صورت ماندن و گریختن یکسانباشد، باز هم ماندن و استقامت کردن را ترجیح داده است.
[72]
حتى در صورتى که شخص احتمال قوى بدهد که در جنگ کشته خواهد شد، محقق حلىو محقق اردبیلى باز هم فرار را جایز ندانسته و در این فتوا که استقامت را مطلقاً لازمشمرده‏اند به آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» استدلال کرده‏اند.
[73]
شهید ثانى در توجیه این فتوا معتقد شده است که «استقامت تا سر حد مرگ» نه تنهاهلاکت نیست بلکه رسیدن به حیات جاویدان اخروى است، بنابراین اساساً تعارضى بیناطلاق دو آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» و «ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة» که عده‏اى توهمکرده‏اند، نیست.
[74]
صاحب‏جواهر «وجوب استقامت» را در فرض دو برابر بودن یا کمتر بودن تعداد دشمناناز تعداد مسلمانان حتى در صورتى که احتمال قوى دهد که کشته مى‏شود، به علامه در ارشاد،تحریر و تذکرة، فاضل مقداد در تنقیح، و شهید ثانى در مسالک و دیگران نسبت داده، صاحبریاض نیز آن را به اکثر اصحاب نسبت داده است. صاحب‏جواهر على رغم قول به جواز فراراز میدان جنگ در فرض یاد شده، خود وجوب استقامت را با استناد به این دلایل ترجیحداده‏است:
1. آیه شریفه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا».
2. نصوص مستفیض یا متواتر، که بر حرمت فرار از جنگ دلالت دارند و آن را از گناهانکبیره مى‏شمارند.
3. بناى جهاد بر جانبازى است که نزد خداوند متعال حیات ابدى است «و لا تحسبن الذینقتلوا فى سبیل الله...»
[75]
4. واجب کردن استقامت مسلمانان در برابر مشرکان که از نظر تعداد دو برابر آنها هستند،خود احتمال کشته شدن را افزایش مى‏دهد خصوصاً در مواردى که دشمن شجاع‏تر و از نظرقوت قلب قویتر باشد.
وى سپس به قائلین جواز فرار با استدلال به قاعده حرج،چنین پاسخ مى‏دهد:
«در جهاد که مجاهد فى سبیل الله با شهادت به حیات ابدى وسعادت جاوید مى‏رسد، چه حرجى متصور است؟! در حالى کهسیدالشهداء - جانم فداى او باد - در کربلا با هفتاد و دو تن دربرابر سى هزار تن از سربازان دشمن (که این تعداد کمترین رقمدر روایات ماست) ایستادگى کرد.»
[76]
بنابراین با توجه به این فتاواى روش باید در مقابل متجاوزانمقاومت کرد و با اقدام به عملیات استشهادى پیشروى آنان راسدکرد.

پی‌نوشت‌ها:
 

[45]. ر.ک: محمد الزحیلى، احمد معاذ الخطیب، العملیات الاستشهادیه فى المیزان الفقهى، ص‏89.
[46]. علامه حلى، تبصرة المتعلمین، ص‏51.
[47]. ابن براج، المهذب، ج‏1، ص‏302؛ علامه حلى، قواعد الاحکام، ج‏1، ص‏486.
[48]. شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج‏21، ص‏70.
[49]. همان، ص‏68 - 70.
[50]. محقق حلى، شرایع الاسلام، ج‏4، ص‏199 - 200.
[51]. ابن زهره، غنیة النزوع؛ کیدرى، اصباح الشیعه، (به نقل از الینابیع الفقهیه، ج‏9، ص‏152 و 170).
[52]. ر.ک: جواهر الکلام، ج‏21، ص‏67، علامه در قواعد و تحریر و تذکره، شهیدین در لمعه و شرح لمعه،شیخ طوسى در مبسوط و ابن‏جنید قایل به کراهت اند.
[53]. مجموعة اسئلة متعلقه باحکام الجهاد و الجواب من علماء القسام، ص‏11.
[54]. جواهر الکلام، ج‏21، ص‏69 - 70.
[55]. وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏64 - 65.
[56]. قواعدالاحکام، ج‏1، ص‏486.
[57]. ر.ک: جواهر الکلام، ج‏21، ص‏73.
[58]. ابن براج، المهذب، ج‏1، ص‏302؛ ابن ادریس، سرائر، ج‏3، ص‏7.
[59]. کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج‏4، ص‏337.
[60]. جواهر الکلام، ج‏21، ص‏14 - 17.
[61]. همان، ج‏41، ص‏655.
[62]. بحارالانوار، ج‏65، ص‏212.
[63]. جواهر الکلام، ج‏21، ص‏655. «کان فى وصیة امیرالمؤمنین لاصحابه...فاذا حضرت بلیة فاجعلوااموالکم دون انفسکم و اذا انزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم فاعلموا ان الهالک من هلک دینه»، نیزج‏66، ص‏392 از جمله وصایاى پیامبر(ص) به على(ع): «ابذل مالک و دمک دون دینک».
[64]. یوسف القرضاوى، الانتفاضة الفلسطینیة و العملیات الفدائیه، ص‏7.
[65]. بقره، آیه 194.
[66]. همان، آیه 179.
[67]. وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏120 - 121.
[68]. انفال، آیه 47.
[69]. شرایع الاسلام، ج‏1، ص‏311
[70]. انفال، آیات 15 و 16.
[71]. ر.ک: جواهر الکلام، ج‏21، ص‏63، به علامه نسبت داده است.
[72]. تذکرة الفقهاء، ج‏9، ص‏60.
[73]. شرایع الاسلام، ج‏1، ص‏311؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج‏7، ص‏452.
[74]. شهید ثانى، مسالک الافهام، ج‏3، ص‏23.
[75]. آل عمران، آیه 169.
[76]. جواهر الکلام، ج‏21، ص‏61 - 62.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان