برای کسی بمیر که برایت تب کند!

در مشاوره با همسران، خصوصاً افرادی که با همسری ناسازگار روبرو هستند، یکی از عوامل مشکل زا و مانع بهبود این است که فرد مواجه با همسر ناسازگار، محبت، ایثار و از خودگذشتگی‌های بیش از اندازه یک جانبه‌ای جهت کنترل رفتارهای ناسازگارانه شریک زندگی‌اش از خود ابراز می‌کند

برای کسی بمیر که برایت تب کند!
در مشاوره با همسران، خصوصاً افرادی که با همسری ناسازگار روبرو هستند، یکی از عوامل مشکل زا و مانع بهبود این است که فرد مواجه با همسر ناسازگار، محبت، ایثار و از خودگذشتگی‌های بیش از اندازه یک جانبه‌ای جهت کنترل رفتارهای ناسازگارانه شریک زندگی‌اش از خود ابراز می‌کند. چنان‌چه همسری نسبت به انجام هر امری حتی خیلی جزیی، اجباری نسبت به انجام آن احساس نماید، هم خود فردی که احساس اجبار کند و هم ارتباطی که چنین امری را تحمیل می‌نماید، از تعادل خارج شده و در درازمدت چنان‌چه اقدام سازنده‌ای صورت نگیرد، به سوی تخریب پیش خواهد رفت. البته محبت، ایثار و از خودگذشتگی امری مثبت، سازنده و مفید است. چنان‌چه زندگی مشترکی خالی از این امر باشد احتمالاً بایستی مانعی در میان باشد که همسران در خود انگیزه‌ای جهت محبت و ایثار در جهت ساختن و بهبود وضعیت ارتباطی نمی‌بینند.
در واقع یک زندگی مشترک سالم در بعضی اوقات بدون محبت، ایثار و از خودگذشتگی یکی از طرفین یا هر دو به بقاء و دوام خود نمی‌تواند ادامه دهد. از علائم یک زندگی زناشویی موفق نیز داشتن سوابقی از این گونه ایثارها و محبت‌ها است. به عبارت دیگر زندگی بدون وجود چنین اموری در حد معمول و متعارف از لطف، گرمی و جوشش چندانی برخوردار نخواهد بود.
همسران ناسالم، معمولاً نقش‌های ثابتی در ارتباط با یکدیگر دارند. بدین صورت که محبت، ایثار و از خودگذشتگی معمولاً از سوی یک نفر ارائه می‌شود. در وضعیتی که شخص با همسری ناسازگار روبروست، معمولاً فرد مواجه با چنین همسری، برای به کنترل درآوردن رفتارهای طرف مقابل، محبت و از خودگذشتگی از خود نشان می‌دهد و همسر ناسازگار نیز به طور معمول مصرف کننده‌ی محبت‌ها و ایثارها است. عمده‌ترین مشکلی که در چنین وضعیتی به وجود می‌آید، به قرار زیر است:
1- تداوم محبت، ایثار و از خودگذشتگی، در درازمدت به صورت وظیفه‌ای یک جانبه در می‌آید.
2- یک جانبه شدن محبت، گذشت و ایثار، همسران را از تعادل ارتباطی خارج و به ارتباطی ناسالم سوق می‌دهد.
3- همسر ناسازگار محبت، ایثار و از خودگذشتگی همسرش را دلیل بر صحت افکار و رفتار خود و ضعف همسر خویش می‌داند.
توضیحاتی در ارتباط با موارد یاد شده ارائه می‌گردد.

1- تداوم محبت، ایثار و از خودگذشتگی، در درازمدت به صورت وظیفه‌ای یک جانبه در می‌آید

در شرایطی که عملکردهای هر یک از همسران به صورت یک جانبه درآید، طرف مقابل، خصوصاً همسر ناسازگار، ایثار، محبت و از خودگذشتگی‌ها را با توجه به رفتارها و شناخت‌هایی که دارد، وظیفه‌ی همسر خود به شمار می‌آورد. طوری که پس از گذشت سال‌ها همسری که اقدام به چنین مواردی می‌نموده، ناگهان به خود آمده و متوجه می‌شود که در دام رفتارهایی گرفتار شده که به دلیل یک جانبه بودن، رنج آور، کسل کننده و آزاردهنده هستند. همسری که به ویژه ناسازگار هم باشد، توقع پیدا می‌کند که شریک زندگی‌اش هم چنان به محبت و ایثارهای خویش ادامه دهد. در بسیاری موارد که همسران به اتفاق به مرکز مشاوره مراجعه می‌نمایند، شکایت یکی از طرفین متوقف شدن بعضی رفتارهای محبت آمیز همسری است که قبلاً به صورت یک جانبه وجود داشته است، ولی در حال حاضر دیگر وجود ندارد.
این امر نه فقط بین همسران بلکه در ارتباطات میان فردی بین دوستان، همکاران و افرادی که در ارتباط با یکدیگر هستند نیز گاهی اوقات متداول و شایع بوده و پیش می‌آید که یکی از طرفین از روی گذشت، محبت و انسانیت کاری را انجام دهد یا از رفتاری چشم پوشی می‌کند، یا از حق مسلمی گذشت می‌نماید. ولی به مرور زمان طرف مقابل به چنین امری عادت نموده و این جزو وظایف وی تلقی می‌شود و چنان‌چه به محبت و ایثار خود ادامه ندهد، ارتباط میان آن‌ها با توجه به توقعات به وجود آمده، با مشکل روبرو می‌شود. در میان همسران نیز در هر شرایطی چنان‌چه همسری نسبت به انجام هر امری حتی خیلی جزیی، اجباری نسبت به انجام آن احساس نماید، هم خود فردی که احساس اجبار کند و هم ارتباطی که چنین امری را تحمیل می‌نماید، از تعادل خارج شده و در درازمدت چنان‌چه اقدام سازنده‌ای صورت نگیرد، به سوی تخریب پیش خواهد رفت.
برای مثال زوجی به نام‌های مهناز 32 ساله و شهاب 35 ساله که دارای یک پسر 4 ساله بودند، به اتفاق به مرکز مشاوره مراجعه کردند. هر دو شاغل بودند. مهناز زودتر از شهاب به منزل می‌رسیده و شروع به انجام کارهای منزل می‌کرده، به نحوی که پس از رسیدن شهاب به منزل مقداری قابل توجهی از کارهای منزل را انجام می‌داده است. ولی شهاب که از راه می‌رسیده یا شروع به خواندن روزنامه یا تماشای تلویزیون می‌کرده. مهناز حدود 6 سال از ابتدای زندگی با رسیدن شوهرش به منزل می‌بایستی علاوه بر کارهای متداول خانه، از او پذیرایی کند و برای او چای و میوه ببرد. شهاب حتی حاضر نبوده که ظرف میوه و چای را که خود استفاده کرده بوده، به آشپزخانه ببرد.
پس از گذشت مدت زمانی، مهناز لب به اعتراض باز می‌کند که چرا همسرش حداقلی از همکاری را با وی ندارد. شهاب که به همان روال سابق عادت کرده بود، خطاب به مهناز می‌گفته که "چگونه پس از گذشت 6 سال حالا اعتراض می‌کنی! کار در منزل و مواردی مثل پذیرایی از من جزو وظایف توست و تو ملزم به انجام آن هستی!"
البته شهاب، همسری ناسازگار نبود. ولی در بعضی موارد به ویژه در ارتباط با کارهای منزل و انجام وظایف مرتبط، ناسازگاری‌های خاصی از خود نشان می‌داد. مشکل مهناز این بود که در انجام کارهای منزل هیچ مشکلی نداشت فقط از شهاب انتظار داشت در مواردی که دست تنهاست و نیاز به کمک دارد، تا اندازه‌ای با وی همراهی داشته باشد. نکته‌ی دیگر این بود که او حاضر بود بیشتر از این‌ها نیز از خود گذشت و ایثار نشان دهد، به شرطی که حمید این امور را جزو وظایف او نداند.
مردی که به تنهایی زندگی می‌کند، حال چه همسری داشته و یا مجرد باشد، آیا به غذا نیاز ندارد و یا نیاز به تعویض لباس ندارد؟ و یا منزل او نامرتب و کثیف نمی‌شود و نیاز به تمیز و مرتب کردن منزل ندارد؟ آیا غذا پختن، تمیز کردن منزل و شستن ظروف و لباس به عهده‌اش نیست؟ به عبارت دیگر پخت و پز و نظافت منزل، زن و مرد ندارد و مردی که تنها زندگی می‌کند نیز چنین کارهایی را انجام می‌دهد.
از ویژگی‌های یک فرد سالم، مولد و خودکفا بودن است. یک فرد سالم از عهده‌ی امور مختلف خود به خوبی برمی‌آید و انگلی برای دیگران نیست. به عبارت دیگر یک فرد سالم از نظر رفتاری وظایف خود را در ارتباط با خود، همسر و دیگران و خصوصاً اجتماع می‌داند و به آن عمل می‌کند. ولی محبتی را به صورت وظیفه انجام دادن به نحوی که وظیفه فردی تلقی ‌شود، از مسیر سالم و متعادل زندگی خارج شدن و به سمت ناسلامتی گرایش پیدا کردن است.
قبلاً در ارتباط با وظیفه و ایثار مطالبی مطرح شده است. ولی به دلیل این که بعضی مواقع بنا به دلایلی محبت به وظیفه تبدیل می‌شود، وظیفه دانستن محبت و ایثار، علت بعضی از مشکلات موجود میان همسران می‌شود.
همسر ناسازگار، در واقع به وظایف خود آگاه نیست و هنگامی که وظایفش را نداند به آن‌ها نیز عمل نخواهد کرد. ریشه بعضی از مشکلات از همین جا آغاز می‌شود. در واقع همسری که وظایف خود را نمی‌داند، خودبه خود مسئولیت‌هایش به طرف مقابل محول می‌شود. به نحوی که در درازمدت این امر به وظیفه تبدیل می‌شود. وظایف ناسالم و بیمارگونه نیز به آسیب در زندگی مشترک تبدیل می‌شود.

2- یک جانبه شدن محبت، گذشت و ایثار، همسران را از تعادل ارتباطی خارج و به ارتباطی ناسالم سوق می‌دهد

ویژگی بارز همسر ناسالم، نابالغی و ناتوانی در انجام تعهدات و مسئولیت‌هایش در زندگی مشترک است. از دیگر ویژگی‌های او داشتن حالتی متکی و وابسته است. این اتکا و وابستگی به دلیل همان ندانستن وظایف و ناتوانی در اجرای وظایف نسبت به خود، همسر و فرزندان است. بنابراین به فردی نیاز دارد که وظایف او را هم انجام دهد. یکی از عللی که چنین همسرانی معمولاً در تربیت فرزندشان موفق نیستند، همین است که یکی از همسران به وظایف خود به درستی عمل نمی‌کند و معمولاً وظایف او در مقابل فرزندان، به طرف مقابل منتقل می‌شود. بدیهی است که همسری که وظایف شریک زندگی‌اش را نیز به عهده می‌گیرد، در نهایت و در کوتاه مدت خیر، ولی در بلند مدت، نمی‌تواند از انجام وظایفش برآید. انجام دادن وظایف همسر ناسازگار توسط شریک زندگی اش، او را از رشد، شدن و تعالی باز می‌دارد. تا زمانی که همسر ناسازگار به شناخت لازم از وظایف خویش نرسد و نتواند چنین وظایفی را انجام دهد، مشکلات آن‌ها هم چنان به قوت خود باقی خواهد ماند.
برای مثال، خانمی به نام فهیمه 34 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمود. حدود 12 سال از ازدواج او با رامین 36 ساله می‌گذشت. آن‌ها اختلاف فرهنگی چشمگیری با یکدیگر داشتند. رامین به بسیاری از وظایفش در ارتباط با فهیمه، فرزندان و امور زندگی آشنا نبود و احساس مسئولیت نمی‌کرد. به همین جهت بسیاری از مسئولیت‌های زندگی خود به خود به فهیمه واگذار شده بود. او در تمامی اموری که معمولاً یک مرد احساس مسئولیت می‌کند، بی‌تفاوت بود به نحوی که در نهایت خود فهیمه به فکر می‌افتاده و اقدامی برای آن انجام می‌داده است. چنان‌چه آنها به وامی نیاز داشتند یا مشکل مالی پیش می‌آمده که در نهایت فهیمه به نحوی از محل کارش یا دوستان و آشنایان مشکل مالی را تأمین می‌کرده است. در تمام طول 12 سال زندگی مشترک، فهیمه مدام مسئولیت‌های اصلی زندگی را به دوش می‌کشیده و به نحوی که پس از سالیانی، کلیه‌ی موارد به صورت وظیفه وی درآمده بود. او در طی مشاوره به این بینش رسید که تا حد زیادی خودش هم در بی‌مسئولیتی و نابالغی شوهرش نقش دارد. رامین نه فقط نسبت به مسئولیت‌های اصلی زندگی، بلکه در ارتباط با وظایفی که نسبت به فرزندان و همسرش داشت، نیز کوتاهی می‌کرد.

بیشتر بخوانید: در چه مواردی و با چه کسی نباید ازدواج کرد


فهیمه به این نتیجه رسید که مسئولیت پذیری بیش از حد او مانع رشد رفتاری رامین شده است. یک ماه بعد که او مراجعه نمود، از بابت تصمیمی که گرفته بود، رضایت بیشتری داشت. او مسئولیت پذیری‌اش را در حد شوهرش و در بعضی موارد کمی پائین‌تر از او آورده بود. او می‌دید که چنان‌چه رامین تحت فشار قرار بگیرد، عملکرد بهتری از خود نشان می‌دهد. نکته‌ی مهم تری که باعث تحول در او شده بود، تغییر عمده‌ای بود که در همسرش به وجود آمده بود.

3- همسر ناسازگار محبت، ایثار و از خودگذشتگی همسرش را دلیل بر صحت افکار و رفتار خود و ضعف طرف مقابل می‌داند

از ویژگی‌های بارز همسر ناسازگار، داشتن افکار و شناخت‌های اشتباه است. او مجموعه‌ای از افکار، شناخت و برداشت‌های نادرست نسبت به امور مختلف زندگی مشترک خویش، خصوصاً نسبت به همسر و روابط و ارتباطات میان آن‌ها دارد. افکار و شناخت‌های اشتباه و نادرست هدایت کننده‌ی ارتباط او با شریک زندگی‌اش است.
در زندگی پر از مشکل با همسر ناسازگار، مجموعه‌ای از درگیری و کشمکش‌ها میان آنها در جریان است. چنین همسرانی معمولاً بر سر نقطه نظرات و عقاید خود اختلاف نظر دارند. به نحوی که هر کدام سعی در قبولاندن نظر خویش به طرف مقابل دارد. ولی اغلب همسران ناسازگار، برداشت‌های اشتباهی نسبت به وضعیت موجود حاکم بر روابط خود دارند، به صورتی که گذشت‌ها، ایثارها و از خودگذشتگی‌های همسر خود را دلیل بر صحت رفتار و عملکرد خود می‌دانند. در بسیاری از موارد، ملاحظه شده است که همسر ایثارکننده هنگامی که در رفتارهای فداکارانه خویش متعادل‌تر شده، به دنبال آن رفتارهای ناسازگارانه همسر نیز مقبول‌تر و متعادل‌تر شده است.
به عنوان مثال، خانمی به نام مینا 38 ساله به مرکز مشاوره مراجعه کرد. او مشکلاتی در ارتباط با محمود همسر 40 ساله‌ی خویش داشت. او به خاطر محمود تغییرات بسیاری در خود به وجود آورده بود. محمود توجهی به نیازهای مینا و دو فرزندشان نشان نمی‌داد و ارتباط چندانی نیز با همسر و فرزندانش نداشت. در تنها جلسه‌ای که محمود به مرکز مشاوره آمد، از او خواسته شد که حداقل روزانه 20 دقیقه با همسرش صحبت کند، همان تکلیف را نیز انجام نداد. مینا در ابراز محبت نسبت به محمود از هیچ کاری دریغ نمی‌کرد. او تا دیروقت برای صرف شام به اتفاق شوهرش بیدار می‌ماند، ولی اغلب اوقات محمود با بی‌اعتنایی نسبت به مینا و بیدار ماندن او غذایش را می‌خورده و صحبت چندانی هم با او نمی‌کرد. گاهی اوقات نیز می‌گفته که "من غذا خورده ام" و با بی‌اعتنایی به کارهای خود می‌پرداخته. ولی مینا هم چنان به محبت‌ها و ایثارهای خود نسبت به محمود ادامه می‌داده است. ولی پس از گذشت چند جلسه به این نتیجه رسید که لزومی به لطف، محبت و ایثارهای بیش از اندازه نیست. او احساس می‌کرد که بایستی الطاف و توجهات خود را حداقل در حد محمود بیاورد.
چند ماه بعد هنگامی که به مرکز مشاوره مراجعه نمود، عنوان کرد که دیگر منتظر محمود نمی‌شود تا شام را با یکدیگر میل کنند، ولی چنان‌چه محمود از او بخواهد منتظرش خواهد ماند. اوقات فراغتش را با امور مرتبط با فرزندنان و برنامه‌هایی برای خود پر و تنظیم نموده بود. یک بار نیز به علت گرفتاری و مشغله زیاد نتوانسته بوده که لباس‌ها را بشوید. محمود خودش رخت‌ها را شسته و اطو می‌کند.
پس از مدتی که از چنین وضعیتی می‌گذرد، محمود متوجه نوعی کم توجهی و سردی از سوی مینا نسبت به خود می‌شود. به دنبال آن او به مینا پیشنهاد رفتن به مسافرت می‌کند، اتفاقی که در طول 12 سال زندگی مشترک‌شان نیفتاده بود. زیرا مدام این مینا بوده که بایستی تقاضای رفتن به مسافرت، آن هم به صورت مداوم و مکرر می‌کرده تا شاید مورد قبول واقع شود. دیر آمدن‌های محمود به منزل نیز متعادل‌تر شده بود. در مجموع، وضعیت آن‌ها نسبت به گذشته به مراتب بهتر شده بود، ولی بعضی از مسائل و مشکلات آن‌ها هم چنان به قوت خود باقی مانده بود.
البته این امر ممکن است دورنمای چندان خوشایندی نداشته باشد و حاکی از دوری و سردی میان زوجین باشد. به عبارتی یکی از طرفین تقاضای صمیمیت و نزدیکی بیشتر در ارتباطات عاطفی و میان فردی دارد، ولی طرف مقابل به بی‌تفاوتی و سردی روی می‌آورد. هر چه او بیشتر تقاضای ارتباط بهتر و صمیمی تری دارد، همسرش به بی‌اعتنایی و انزوای بیشتر روی می‌آورد. راه حل چیست؟ آیا یک نفر بایستی برای همیشه محکوم به التماس و تقاضا برای روابط و زندگی بهتر باشد و دیگری بی‌اعتنا، بی‌توجه و گریزان از چنین خواسته‌ای باشد. یا این که او نیز حق دارد خواسته‌های انسانی خود را با تلاش و با اتکا به توانایی‌های خود و بدون همکاری و همراهی همسر فراهم نماید.
اغلب همسران ناسازگار، هنگامی که با کاهش توجه و الطاف همسر خود روبرو می‌شوند، این امر برای‌شان با ضربه تکان دهنده‌ای همراه است. معمولاً این امر باعث می‌شود که یک بازنگری در خود و روابط با همسر بنمایند. اغلب نیز ملاحظه‌ی چنین امری با تغییراتی توأم و همراه است. در موارد محدودی هم که همسر ناسازگار بی‌تفاوت، در صورت عدم ابراز محبت و ایثار به رفتارهای خودمحورانه و بی‌توجه به همسر ادامه می‌دهد، باز هم مشخص می‌شود که ابراز توجه و الطاف انسانی، کارایی چندانی نداشته و مسیر کارآمدی نبوده است.
به تجربه ملاحظه شده است که بسیاری از افراد مواجه با همسر ناسازگار به توصیه‌ی دوستان، فامیل و اطرافیان، برای کنترل ناسازگاری‌های همسر، روبه محبت و ایثار می‌آورند. بایستی در نظر داشت که محبت تیغ یا شمشیری دو لبه است که می‌تواند هم در مسیر ساختن و سازندگی و هم در مسیر تخریب، مورد استفاده واقع شود. یا به عبارت دیگر، محبت مثل نمک است که چنان‌چه بیش از اندازه در غذا مصرف شود، غذا قابل خوردن نیست و چنان‌چه استفاده هم نشود، باز هم غذا مطلوب و قابل خوردن نخواهد بود. نمک برای غذا یک حد بهینه و متعادل دارد که اگر از حد مورد نظر خارج شود، قابل استفاده نخواهد بود.
بنابراین افرادی که برای کنترل رفتارهای ناسازگارانه همسر، از محبت به عنوان یک ابزار استفاده می‌نمایند، حتماً بایستی این نکته‌ی حیاتی را در نظر داشته باشند، که چنان‌چه از محبت به عنوان وسیله‌ای جهت کنترل رفتار به ویژه رفتارهای ناسازگارانه استفاده می‌شود. باید نکات مهمی را در نظر داشته باشند. این نکات عبارتند از:
1- محبت فقط در بعضی موارد و چنان‌چه به اندازه و در موقعیت و شرایط مناسب مورد استفاده واقع شود، نتایج مناسبی را به همراه خواهد داشت.
2- محبت خارج از اندازه، به فرد ناسازگار آسیب می‌زند.
3- اغلب، همسر ناسازگار، محبت بیش از اندازه‌ی همسرش را دلیل بر ضعف و زبونی او محسوب می‌کند.
4- فرد یا همسر ناسازگار، محبت بیش از اندازه را دلیل بر حق و درست بودن خود می‌داند.
اغلب افرادی که با همسری ناسازگار درگیر هستند و به مرکز مشاوره مراجعه می‌نمایند، راه‌حل‌های موجود و محبت و ایثارهای بیش از حد را تجربه نموده‌اند. ولی این نکته مهم را بایستی در نظر داشت که همسر ناسازگار معمولاً محبت و ایثار بیش از حد را دلیل بر ضعف همسر خود، و در پاره‌ای موارد، دلیل بر حق و درست بودن رفتارهای خود تلقی می‌کند.
در مجموع، زندگی با همسری ناسازگار، تجربه‌ای ناخوشایند است و بعضی از همسران جهت کنترل رفتارهای ناسازگارانه‌ی همسر خود به محبت، ایثار و از خودگذشتگی‌های افراطی روی می‌آورند که این امر در جای خود آسیب‌های خاصی را به همراه خواهد داشت.
منبع مقاله :
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان