ماهان شبکه ایرانیان

مرجعیت شیعه؛ دژ محکم و استوار

در تاریخ ۸۹/۲/۲۳ همایشی برای نکوداشت آیت الله العظمی سید عبدالأعلی سبزواری( ۱۳۲۹-۱۴۱۴ق) در شهر مقدس قم برگزار شد؛ متن سخنرانی آیت الله سبحانی به محضر شما گرامیان تقدیم می شود

مرجعیت شیعه؛ دژ محکم و استوار

در تاریخ 89/2/23 همایشی برای نکوداشت آیت الله العظمی سید عبدالأعلی سبزواری( 1329-1414ق) در شهر مقدس قم برگزار شد؛ متن سخنرانی آیت الله سبحانی به محضر شما گرامیان تقدیم می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
... در آغاز سخن، از همه کسانی که این فضای علمی و بزرگداشت را پدید آورده اند، متشکر و سپاسگزارم. این نوع تجلیل از عالمان و فقیهان، آثار سازنده ای دارد و کمترین آنها، تشویق نسل جدید به کسب دانش فقه است تا راه این عزیزان را بپیمایند؛ زیرا با چشم خود می بینند که جامعه، ارج گذار مقام فقیهان عالی مقام است.
اینک سخن خود را با حدیثی که کلینی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل می کند، آغاز می کنم.
روی الکلینی عن محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن ابن محبوب، من علی بن ابی حمزة قال: سمعت اباالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) یقول:
« إذا مات المؤمن بکت علیه الملائکة، و بقاع الارض التی کان یعبدالله علیها، و ابواب السماء التی کان یصعد فیها باعماله، و ثلم فی الاسلام ثلمة‌ لا یسدها شیء، لان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سورالمدینة لها»(1).
حدیث یاد شده، مؤمنان فقیه را به « دژ محکم» شهرها تشبیه می کند که از ورود دزدان عقاید و اخلاق جلوگیری می کنند. در دوران های گذشته، شهرها، دارای برج و بارویی بود و مردان مسلح در این برج و باروها مستقر شده، از ورود دشمن جلوگیری می کردند. مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی( 935-103ق) در ارجوزه ی صد بیتی خود، سور و خندق شهر هرات را می ستاید و می گوید:

خندقها متصل بالماء
و سورها سامٍ الی السماء

و در گذشته نه خیلی دور شهر نجف اشرف،‌ دارای سوری بود که مردم آنجا را از تجاوز دزدان - بالأخص اعراب نجد- حفظ می کرد و اگر این حصن محکم نبود، نجف به سرنوشت کربلا دچار می شد. مرحوم سید محمد جواد عاملی-مؤلف مفتاح الکرامه- در آخر جلد پنجم از آن کتاب، یادآور می شود:« من این جلد را در حالی به پایان می رسانم که اعراب نجد، مدتی است که شهر نجف را محاصره کرده اند؛ ولی از داخل و خارج، مردانی شجاع از شهر دفاع می کنند». و اضافه می کند که در پرتو توجهات علوی، شرّ آنان دفع گردید(2).
حصن حصین بودن فقیهان، در صورتی روشن می شود که مروری بر تاریخ تشیع داشته باشیم تا روشن شود که چگونه امامان معصوم و تربیت یافتگان مکتب آنان، از حوزه تشیع دفاع می کردند.
1. بر اثر انتشار اسلام در سرزمین های مختلف مانند: روم و هند و ایران و غیره، افکار و اندیشه های ملل مختلف- اعم از صحیح و فاسد- وارد جامعه اسلامی شد و چون در جامعه، آمادگی فکری برای دفاع از نظام اسلامی نبود، این نوع اندیشه ها، گروهی را تحت تأثیر قرار داده، به عنوان « زنادقه» معروف گشتند که در رأس آنان، « ابن ابی العوجاء» و « ابوشاکر دیصانی» و « عبدالملک بصری» و « ابن المقفع» قرار داشتند.
نفوذ بیگانگان به جایی رسیده بود که حتی برخی از آنان، مانند ابن ابی العوجاء در کنار مرقد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به تبلیغ الحاد می پرداخت و می گفت: این مرد( اشاره به قبر مطهر پیامبر) ادعای نبوت کرد و بر نبوت خود حجتی آورد و کارش به جایی رسید که نامش در شبانه روز پنج بار بر مآذن گفته می شود. ولی ما باید به نقد توحیدی که او دعوت می کرد، بپردازیم. اصولاً صانعی در کار نیست و هرچه هست، آثار ذاتی شیء‌ است.
مفضل می گوید: با شنیدن سخنان وی، به او حمله کردم و گفتم: خدا را انکار می کنی که تو را به بهترین صورت آفرید؟ آنگاه از مسجد بیرون آمدم. سراسر وجودم را حزن و اندوه فراگرفته بود. به خانه امام صادق (علیه السلام) رفتم. او مرا شکسته خاطر دید. من جریان را برای ایشان بازگو کردم. فرمود:« فردا بیا من بخشی از حکمت خدا را در عالم آفرینش برای تو بیان کنم». من از محضر امام مرخص شدم، شب از سرور و خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم و در انتظار صبح بودم، صبحگاهان رهسپار منزل امام شدم، او مرا به اتاق مخصوصی راهنمایی کرد و درباره خدا چنین سخن گفت:« انّ الله کان و لا شیء‌ قبله و هو باقٍ و لا نهایة له...» عرض کردم: اجازه بفرمایید من آنچه را که بیان می فرمایی، بنویسم؛ زیرا همراه خود قلم و کاغذ و دوات آورده ام.
مفضل در ظرف چهار مجلس، مجموع سخنان امام را درباره «حکمت خدا در آفرینش» نگاشته و به نام « توحید مفضل» معروف است و حقایقی که امام گفته است، هنوز هم مورد تأیید علم روز است، و حضرت در اثبات خدا به برهان نظم و برهان حکمت و دورنگری در خلقت- که کار طبیعت کور و کر نیست- تکیه می کند(3).
2. در عصر مأمون به اصحاب ملل و نحل، آزادی فراوانی داده شد و کشور پهناور اسلامی به
صورت یک کشور مناظره و مذاکره درآمد. حتی مأمون برای « مناظره» مجلس عظیمی تشکیل داد که در آن اهل کتاب و مجوس و سران صابئین و دیگران گرد آمدند. امام [رضا (علیه السلام)] به صورت حصنی حصین در برابر آنان ایستاد و مقام و موقعیت امام بر همه آشکار گشت و برای مأمون بسیار سنگین بود. این بخش از مناظرات امام را، احمد بن علی بن ابی طالب- مؤلف کتاب الاحتجاج- آورده است(4). ما در این جا، نمونه ای از مناظره امام را با ابوقرّه- که نماینده اهل حدیث بود- یادآور می شویم.
صفوان بن یحیی می گوید: ابوقرّه، محدث معروف از من درخواست کرد که او را به خدمت امام هشتم ببرم. او استیذان کرد و امام هم اجازه داد. او پس از ورود به محضر امام، از حلال و حرام و فرائض و احکام سؤال کرد تا این که سخن به این جا رسید که ابوقرّه گفت:
برای ما روایت کرده اند که خدا، رؤیت و کلام خود را میان دو پیامبر تقسیم کرده است؛ با موسی، سخن گفته و با محمد، دیدار کرده است.
امام هشتم (علیه السلام) از این سخن، سخت تکان خورد و گفت: چه کسی برای جن و انس این آیه ها را آورده است:« انه لا تدرکه الابصار»و « لا یحیطون به علماً» و « لیس کمثله شیء»؟ آیا جز محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی این آیه ها را آورده است؟ ابوقره گفت: نه، سخن شما صحیح است.
امام هشتم (علیه السلام) فرمود: آیا صحیح است مردی از طرف خدا برای هدایت مردم مبعوث شود و به آنان بگوید که من از جانب خدا آمده ام و شما را به سوی خدا به امر الهی دعوت می کنم، و آنگاه خدا را به آیه های یاد شده توصیف کند و سپس بگوید:‌من به دو چشم خود او را دیده ام و به او احاطه علمی پیدا کرده ام و او به صورت انسان بود؟
سپس افزود: آیا حیا نمی کنی؟ زنادقه زمان نتوانستند به پیامبر چنین تهمتی بزنند که او آنچه را که از طرف خدا آورده بود، خود خلاف آن سخن می گفت!(5)
3. در عصر امام هادی (علیه السلام) که قدرت اهل حدیث به خاطر متوکل عباسی بالا گرفت، معتزله - که قائل به تفویض بودند- برکنار شدند و میدان به دست محدثان افتاد که طرفدار جبر و حکومت قدر بودند. اعتقاد به جبر، به معنای بی ثمر بودن بعثت انبیا و تلاش مصلحان و تربیت بزرگان است که متأسفانه اهل حدیث، به این پیامد توجه ننموده و بر عقیده خود اصرار می ورزیدند و اکنون نیز اصرار دارند!
امام هادی (علیه السلام) در این مورد احساس خطر کرده، رساله ای را در مورد « جبر و تفویض» تنظیم کرده و برای مردم اهواز که سؤال کنندگان از این موضوع بودند، فرستاد(6).
اینها، نمونه هایی از جهاد علمی و مبارزه قلمی و بیانی اهل بیت عصمت و طهارت است که ما به صورت رهگذری به چند مورد اشاره کردیم.

دوران غیبت و جهاد علمی فقیهان

در دوران « غیبت»، نگهبانان شهر تشیع و رجال مسلح دانش و مستقر در برج و باروی اسلام، علما و فقیهان بزرگ اسلام بودند که امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در مورد آنان فرمود:
«لانّ المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینة لها».
بررسی زندگانی فقیهان اسلام- از عصر غیبت تا به امروز- به روشنی ثابت می کند که بزرگان ما که مراجع فقه و حدیث و اساتید تفسیر قرآن بودند، با قامتی استوار در برابر دشمنان ایستاده و تیرهای زهرآگین آنان را به سوی خود بازگردانده اند. اینک نمونه هایی را یادآور می شویم:

1. شیخ صدوق و کتاب « کمال الدین»

محمد بن علی بن الحسین که در سال 306 ق. دیده به جهان گشوده و در 381ق. چشم از جهان فروبسته است، در آغاز کتاب « کمال الدین» می نویسد:
« من یک شب درباره ی خود و فرزند و برادرانم و نعمتی که خدا به من ارزانی داشته و آثاری که از خود به یادگار نهاده ام، می اندیشیدم. ناگهان خواب مرا ربوده، دیدم گویا در مکه هستم و در گرد خانه خدا طواف می کنم. وقتی به دور هفتم رسیدم و حجرالاسود را استلام و بوسیدم و گفتم:« امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته تشهد لی بالموافاة» ناگهان چشمم به حضرت صاحب زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) افتاد که کنار در خانه کعبه ایستاده است. من به او نزدیک شدم و افکاری که داشتم، مرا مشغول کرده بود. می نمود که امام از افکار من آگاه است. بر او سلام کردم و او پاسخ مرا داد. آنگاه به من فرمود:
چرا کتابی در « غیبت» نمی نویسی تا نگرانی خود را برطرف سازی؟
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من درباره غیبت کتاب هایی نوشته ام.
فرمود: نه به آن شیوه! باید کتابی درباره غیبت بنویسی و غیبت پیامبران پیشین را بازگو کنی.
این جمله را فرمود و از آنجا رفت. من از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر با دعا و گریه به سر بردم. پس از آن که سپیده صبح دمید و واجبات خود را انجام دادم، به نگارش این کتاب پرداختم»(7).
کتاب « کمال الدین» به حق از ارزشمندترین کتاب های شیعی است. شبهاتی که امروز درباره حضرت ولی عصر (علیه السلام) مطرح است، در همان زمان نیز مطرح بوده است و هم اکنون نیز این کتاب می تو

 

اند بهترین وسیله برای دفاع از [مهدویت و دفع] شبهات باشد.

2. شیخ مفید و دفاع از عقاید

قرن سوم و چهارم هجری، دوران برخورد مکتب های کلامی و در عین حال، برخورد با اندیشه های انحرافی یونانی و رومی و هندی و ایرانی بود که به جهان اسلام وارد شده بود.
یکی از شخصیت های بزرگ که توانست عقاید و اصول عقیدتی شیعه را تنظیم و دلایل هریک را بیان نماید، شیخ بزرگوار، معروف به « مفید» است که در سال 336 ق. دیده به جهان گشود و در 413 ق. از دنیا رفت.
این ندیم در بخش کلام از فهرست معروف خود می نویسد:« در زمان ما، ریاست کلامی شیعیان به او( شیخ مفید) منتهی شده است»(8). فهرست کتاب های او را شاگردش ابوالعباس نجاشی (450-372ق) نوشته است. او در عین این که یک دوره فقه جامع نوشته، ولی آثار کلامی فراوانی دارد و بخش معظم آنها ردّ بر نحله های کلامی است.

3. عبدالجلیل قزوینی و کتاب « نقض»

در سال 555ق. در گرماگرم هجوم صلیبیان بر کشورهای اسلامی، یک فرد ناصبی، کتابی به نام « فضح الروافض» به نگارش درآورد. مسلماً نشر این اثر در مرکزی به نام « ری» که بیشترین شیعه را در خود جای داده بود، بی اثر نبود. بلافاصله عالم بزرگواری به نام عبدالجلیل قزوینی رازی در سال 560 ق. نقدی بر آن نوشت که معروف به نام « نقض» است. این کتاب در سه جلد منتشر شد، که جلد نخست را متن کتاب و دو جلد دیگر، تعلیقات و پاورقی های محقق از دست رفته جناب آقای محقق ارموی است.
هرچه زمان می گذرد، مفاد حدیث حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) روشن تر می شود که فرمود:« فقیهان، دژهای تشیع هستند». اینک نمونه هایی دیگر را یادآور می شویم:

4. شهید اول و فتنه «‌یالوش»

شهید اول؛ یعنی محمد بن مکی از فرزانگان اسلام است که بزرگان عصر او بر فقاهت و جامعیت او اذعان داشتند. او با این که اهل جبل عامل بود و در « جزین» رشد و نمو کرده بود، اما بیشتر در دمشق می زیست و از نزدیک حوادث را دنبال می کرد و کوشش می نمود که فاصله سنی و شیعه زیاد نشود و لذا از طرح مسائل خلافی در مجلس خود، جلوگیری می کرد و با بزرگان اهل سنت ارتباط نزدیکی داشت؛ اما در عین حال، مراقب اوضاع و احوال منطقه خود بود. ناگهان خبر رسید که یکی از شاگردان او، به نام « یالوش» مسلکی را اختراع کرده که بیشتر با افکار « صوفی گری» و « وحدت وجود»‌هماهنگ است. شهید، از ترس این که این اندیشه فراگیر شود، حکومت را قانع کرد که این مرد را دستگیر کرده و محاکمه نمایند. اتفاقاً آن مرد، محاکمه شد و به سزای خود رسید؛ اما دست پرورده های او به دنبال تبلیغ این مسلک بودند و سرانجام با پرونده ساختگی، حاکم وقت را نسبت به شهید [اول] بدبین کردند و در نهایت شهید[اول] با یک محاکمه بسیار دور از عدل و تقوا، محکوم به مرگ و اعدام شد(9).

5. قاضی نورالله و کتاب « احقاق الحق»

سید نورالله قاضی پس از تکمیل تحصیلات برای نشر مذهب امامی، رهسپار هند شد و در سال 993ق. در شهر لاهور سکنا گزید و به خاطر گستردگی دانش، در میان علما مشهور و معروف گشت و سرانجام قاضی شهر گشت و در موقع داوری از میان اقوال مذاهب چهارگانه، قولی را انتخاب می کرد که با مذهب امامی وفق دهد. از این جهت او نزد جلال الدین اکبر شاه تیموری، مقام ارجمندی داشت. پس از درگذشت اکبرشاه، فرزندش جهانگیرشاه تحت تأثیر سخن چینان قرار گرفت و قاضی نورالله زیر ضربات تازیانه جام شهادت نوشید. یکی از علل محکومیت او این بود که کتاب « فضل بن روزبهان» را که نقدی بر « نهج الحق» علامه بود، عالمانه نقد کرده و با تألیف کتاب « احقاق الحق» از سنگر تشیع دفاع کرده بود(10).

6. شهید ثالث و جهاد در برابر گمراهی بابیان

شیخ محمدتقی برغانی قزوینی، از فقیهان نامور قرن سیزدهم است. او در سال 1185ق. دیده به جهان گشود و در سال 1264ق. جام شهادت نوشید. او از شاگردان استاد بزرگ « صاحب ریاض
المسائل» بود. وقتی فتنه باب، برق آسا کشور را فرا گرفت و برخی از شیفتگان حضرت ولی عصر را تحت تأثیر قرار داد- چون از دسیسه های دولت تزار و رقیب آن، انگلستان آگاه نبودند- او به شدت با این پدیده مبارزه کرد و به کفر آنان فتوا داد که خوشبختانه جامعه از وجود آنها پاکسازی شد. اما فریب خوردگان این مسلک، کینه او را به دل گرفتند و او را در حالی که در تاریکی شب در مسجد نماز می خواند، به شهادت رساندند(11).

7. میرزا مسیح تهرانی و جهاد بر ضد روسیه ی تزاری

در سال 1243ق. عهدنامه ای میان دولت ایران و دولت روسیه تزاری در ترکمنچای بسته شد که در نتیجه آن، قسمت مهمی از شمال کشور از ایران جدا شد و کاپیتولاسیون بر ایران تحمیل شد. « ژنرال گریبایدوف»- مقام نظامی روسیه- برای نظارت بر اجرای قرارداد ترکمنچای، به ایران آمد. وی می خواست با خشونت ملت را به قبول و اجرای قرارداد وادار سازد. از جمله می گفت: باید مهاجران سرزمین های جدا شده از ایران، به آن نقاط بازگردند. تعدادی از زنان گرجی که در ایران ازدواج کرده بودند، حاضر نبودند شوهران خود را رها سازند. فتحعلی شاه، به « گریبایدوف» پیغام داد: بانوان گرجی و قفقازی که در ایران به سر می برند، همه مسلمان شده و طبق آیین اسلام شوهر انتخاب کرده اند و بیشتر آنها از شوهران خود دارای فرزند می باشند. حالا چگونه می توان آنها را از آغوش خانواده هایشان جدا کرد. طرف مقابل، قانع نشد و گفت: باید شخصاً تحقیق کنم و ببینم آیا از روی میل و اختیار مسلمان شده و شوهر انتخاب کرده اند یا از روی اجبار و اکراه است. سرانجام زنان به سفارتخانه برده شدند تا مورد بازجویی قرار گیرند. مرحوم میرزا مسیح مجتهد تهرانی- مجتهد متنفذ- از توهینی که به جامعه اسلامی شده بود، نگران شد و فتوا داد که:
« نجات زنان مسلمان، واجب و محاربه در این امر، به منزله جهاد محسوب می شود».
مردم تهران از این حادثه شوم و نظر میرزا مسیح به هیجان آمده و رفع توهین را وجهه همت خود قرار دادند. روز سوم شعبان سال 1244 ق. بازار تهران تعطیل شد و مردم به سوی سفارت هجوم بردند. ناگهان تیری از داخل سفارت به سوی جمعیت شلیک شد و یک نفر از مسلمانان کشته شد. همین موضوع بر خشم مردم افزود، جنازه را به دست گرفتند، به مسجد منتقل کردند
و مانند سیل خروشانی به تخریب سفارت پرداختند و « گریبایدوف» مقام نظامی و به یک معنی سفیر مختار روسیه، کشته شد و همه زنان و گرفتاران آزاد شدند(12).

8. میرزای شیرازی و نهضت تنباکو

در اوایل قرن چهاردهم؛ یعنی سال 1308ق. دولت انگلستان توانست با حیله و تزویر، انحصار خرید و فروش تنباکو را از دولت وقت ایران به دست آورد تا جای پایی برای استعمار ایران، شبیه استعمار هند داشته باشد. مسلماً این یک پدیده کوچکی بود که پدیده های دیگری به دنبال خود می آورد.
میرزای بزرگ(1230-1312ق) در سامرا می زیست. وی که در آن زمان مرجعیت مطلق را دارا بود و در جریان کلیه حوادث قرار داشت و وظیفه سنگین خود را احساس می کرد، در ابتدا دولت ایران را به زیان امتیاز توجه داد و لغو آن را خواست و طی نامه ای که توسط کامران میرزا( پسر شاه) فرستاد، نوشت:« اجازه مداخله اتباع خارجه در مملکت، رو در رویی با فرمان های قرآن است». او امتیاز تنباکو را عملی ننگین نامید و از وضع شیراز و تبعید روحانیان ابراز نگرانی کرد و جبران وضع را خواستار شد. ناصرالدین شاه ابتدا اهمیتی به اعتراض میرزای شیرازی نداد؛ لذا میرزا که بی اعتنایی و بی مسئولیتی دربار را دید، در روز نیمه جمادی الاولی سال 1309ق.( آذر 1270ش) فتوای تاریخی خود را صادر کرد که:
« الیوم استعمال تنباکو و توتون بایّ نحو کان، در حکم محاربة با امام زمان- صلوات الله و سلامه علیه- است»(13).
آیت الله سید رضی شیرازی- از نوادگان میرزا- نقل کرد که: من از مرحوم آیت الله میرزا علی نائینی فرزند ارشد آیت الله نائینی پرسیدم که: جریان تحریم تنباکو چگونه بوده است؟ وی فرمود: پدرم گفت: میرزا از چند نفر که در اطراف او بودند، خواست که شبانه تلگرامی را تنظیم کنند و فردا به عرض ایشان برسانند تا یکی را برگزیند. فردا که هریک با نوشته ای خدمت ایشان رسیدیم، همه را ملاحظه کرد و سپس برگی را درآورد و گفت:
من از طرف حضرت ولی عصر( عجل الله تعالی فرجه الشریف) مأمورم با این عبارت، تلگراف کنم.

9. شیخ فضل الله نوری و انحراف در مشروطه

پدیده مشروطه، یک پدیده ی طبیعی بود. اگر هم از خارج به آن کمک می شد، ولی در داخل نیز زمینه فراهم بود؛ زیرا بی عدالتی رشد کرده و زمام در دست یک جمعیت مستبد بود که ملت تاب تحمل آن را نداشتند. و لذا در پیشاپیش آن، شخصیت های عظیمی قرار گرفتند که علم و تقوای آنها بر کسی پوشیده نبود؛ مانند: مرحوم آیت الله شیخ محمدکاظم خراسانی(1255-1329ق) و شیخ فضل الله نوری(1269-1327ق).
مرحوم آیت الله نوری- که فرد اخیر در آغاز نهضت، مروّج مشروطه بود- ناگهان دید نهضت مسیر خود را عوض کرده و به سمت لاابالی گری و غرب زدگی پیش می رود و لذا عَلَم مخالفت برافراشته و «‌مشروطه مشروعه» را مطرح کرد و برای این کار مدتی در حرم عبدالعظیم (علیه السلام) تحصن کرد. او حرکت بیدارگری را آغاز نمود ولی دشمنان به او مهلت ندادند. وی احساس کرد که نقشه قتل او را کشیده اند، اما او از مرگ نهراسید و شهادت را در راه هدف ترجیح داد. جمعی پیشنهاد کردند که به سفارت روس پناهنده شود. وی گفت:
« آیا بر من که هفتاد سال زیر پرچم اسلام زندگی کرده ام، عیب نیست اکنون در دوران پیری به زیر پرچم کفر پناهنده شوم؟!»
سرانجام روز سیزدهم رجب سال 1327 قمری، به امر فرماندار نظامی تهران که یک مسیحی ارمنی بود و « یپرم خان» نام داشت، به دار آویخته شد و مرگ را با لبخند استقبال کرد.
ایشان و امثال او، دژهای محکم اسلام و تشیع بودند که با خون خود و جان و مال خود، از حریم « اسلام» دفاع می نمودند.

10. امام خمینی و مسأله « کشف اسرار»

در تاریخ معاصر، آن هم موقعی که ایران به وسیله قوای سه گانه شوروی و آمریکا و انگلیس اشغال شده بود، فردی ابله که نه زمان شناس و نه مصلحت شناس و نه از معارف و فقه آگاهی داشت، کتابی به نام « اسرار هزار ساله» منتشر کرد و در آن، گاهی اسلام و گاهی تشیع را زیر سؤال برد. نشر این کتاب، جامعه روشن فکر دینی را لرزاند و همگان خواهان پاسخ و جواب بودند. حضرت امام که احساس می کرد نقد بر آن کتاب، یک وظیفه عینی است، با تعطیل کردن درس خود، کتابی به نام « کشف اسرار» به عنوان نقد بر آن نوشت و به حق، اثر عظیمی نهاد و آرامشی به قلوب مؤمنین داد. البته این نخستین گامی نبود که حضرتش برداشت، بلکه در جریان کاپیتولاسیون، به افشاگری پرداخت و آن را لکه ننگینی بر پیشانی کشور دانست. سرانجام به ترکیه تبعید گشت « عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرلکم»(14). دور بودن از چشم انداز سلطه، سبب شد که در مدت اقامت پانزده ساله خود در نجف اشرف، به روشنگری بپردازد و نیروهای داخل نیز به هم بپیوندند و سرانجام بساط سلطنت دوهزار و پانصدساله را برچینند و به زباله دان تاریخ بریزند.

11. آیت الله العظمی سبزواری؛‌ فقیه زمان شناس

مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری در سال 1328 یا 1329 ق. در سبزوار دیده به جهان گشود و در سال 1414ق. در نجف اشرف درگذشت و یا جام شهادت نوشید. سخن گفتن درباره این فقیه، در گرو وقت گسترده ای است که انسان بتواند به تمام جوانب زندگی او اشاره کند؛ ولی به حکم گفته شاعر:

 

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

 

اصولاً سرزمین سبزوار، از نظر مادی و معنوی، حاصلخیز است و از دوران های دیرینه، این منطقه مرکز دانش های فقه و اصول و کلام و در غالب اعصار، غلبه با « تشیع» بوده است. امام الحرمین جوینی از همین سرزمین برخاسته و همچنین دیگران. کافی است بدانیم ابوالحسن بیهقی، معروف به «ابن فندق» از علمای قرن ششم هجری- نخستین شارح نهج البلاغه- از همین سرزمین برخاسته است و قبر او در بخش ششتمد قرار دارد.
در این میان باید از محقق سوم؛ یعنی محمدباقر بن محمد مؤمن سبزواری( 1017-1090 ق) یاد کرد. او یکی از فقیهان برجسته اسلام است که توانست لقب« محقق سوم» بعد از محقق کرکی به خود بگیرد.[ وی] دو اثر فقهی چشمگیر دارد.
1. ذخیرة‌المعاد فی شرح الارشاد، که در دو جلد رحلی چاپ شده است.
2. کفایة الاحکام، که اخیراً به صورت تحقیق شده، عرضه شده است.
او علاوه بر علوم نقلی که در علوم عقلی نیز سرآمد روزگار بود. حاشیه بر شرح اشارات و تعلیقه ای
بر الهیات شفا و شرحی بر مجسطی.
از ایشان که بگذریم، مرحوم حاج ملاهادی، سرآمد دانشمندان در قرن سیزدهم(1212-1289ق) که همگان با آثار او آشنا هستند.
ما از دیگر شخصیت های عظیم این سرزمین صرف نظر می کنیم، و سخن را درباره ی فقید سعید، آیت الله سید عبدالاعلی سبزواری متمرکز می کنیم.
علما و دانشمندان ما، گاهی در قلمرو « بیان» سرآمد روزگارند و از « قلم» بهره کمتری دارند و احیاناً از نظر قلم، بهره مند بوده و از نظر بیان، چندان بهره ای ندارند. کمتر فردی پیدا می شود که در هر دو قلمرو، والا و برجسته باشد. مرحوم آیت الله سبزواری، از هر دو سلاح بهره مند بود؛ هم با شمشیر بیان و هم به نیروی قلم مجهز بوده است.
او پس از اندوخته های علمی کافی در سال 1348ق. عازم نجف اشرف شد. از آستان قدس علوی و فقیهان عالی مقام آن سرزمین مانند: آیت الله نائینی، آیت الله ضیاء الدین عراقی و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی بهره برد. او تنها به علوم نقلی اکتفا نکرد، حکمت و فلسفه را نزد حکیم زمان، مرحوم سید حسین بادکوبی( م 1359ق.) و اخلاق و عرفان شرعی را نزد مرحوم سید علی قاضی(م1365ق) آموخت و در حقیقت علوم عقلی و نقلی را به هم پیوست و خود نیز اهل توسل و دعا بود.
صدیق عزیز من، آیت الله سید محمدباقر ابطحی نقل کرد که:« در تمام ایام نزدیکی های ظهر، نماز جعفرطیار را ترک نمی کرد». بنابراین وی در عین برون گرایی، درون گرا نیز بود و بالعکس. از مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطا( 1294-1373ق) بعد از درگذشت آیت الله اصفهانی پرسیدند: اعلم فقیهان کیست؟ او دو پاسخ گفت؛ یکی را به عنوان مزاح و شوخی و دیگری را واقعی و جدی. از نظر شوخی گفت: اعلم زمان کسی است که بازار تهران از او تقلید کند. ولی در مقام جدی گفت: میزان در این قلمرو، کثرت تولید علمی است. کسانی که در قلمرو نگارش و تحریر کتاب و تربیت شاگرد و فقیه، گوی سبقت را از دیگران ببرند، این نشانه اعلمیت آنهاست.
حال خواه این تعریف کامل و جامع باشد، یا بخشی را در برگیرد، خود قابل مطالعه است.
فقید سعید در هر دو قلمرو، مردی موفق بود. از نظر نگارش، کافی است که موارد زیر را ملاحظه کنیم:
1. مهذب الاحکام، شرح بر عروة الوثقی؛ در 30 جلد که تقریباً یک دوره فقه موردنیاز است که
آن فقید سعید در اختیار نهاده است. نگارش یک دوره فقه ولو نسبی، کار آسانی نیست. نگارش یک دوره فقه ساده بدون استدلال امکان پذیر است؛ اما استدلال، همت بلند و کار مضاعف می طلبد و آن مرحوم در پرتو این دو نیرو توانست این کار را صورت دهد.
2. مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن؛ که آن هم در 30 جلد تنظیم شده و نشانه ی برتری این مرد در قلمرو تألیف است. جای تأسف است که پس از نگارش « التبیان» شیخ طوسی در نجف اشرف تا روزگار معاصر، کمتر یک دوره تفسیری به این وسعت نوشته شده و اگر مرحوم بلاغی در قید حیات بود، « آلاء الرحمن» او می توانست تبیان دومی باشد که با مخالفان معاصر، دست و پنجه نرم کند ولی او جز دو جلد به نام « آلاء‌الرحمن» موفق به تألیف بیشتر نشده؛ یعنی اجل مهلت نداد!
3. از نظر قواعد فقهیه، 102 قاعده از کتب آن مرحوم استخراج شده که درباره آنها قلم زده است.
آثاری که این فقید سعید از خود به یادگار نهاده،‌ بخشی از آنها منتشر شده و بخشی دیگر در آستانه نشر است.
شرح خصوصیات دوره فقه یا تفسیر او، نیاز به فرصتی دارد که ویژگی های آن دو موسوعه بیان شود،‌ هرچند برخی از آنها را دانشمند دکتر عابدی(15) بیان کردند.
اما در قلمرو دوم؛ یعنی « تربیت فقیه و اصولی»، کافی است بگوییم که وی از سال 1365ق. به تدریس خارج فقه و اصول پرداخته و موفقیت چشمگیری در این مورد داشته است.
$ آیت الله سبزواری و انتفاضه ی شعبانیه
غالباً علما و محققانی که با کتاب و نگارش انس دارند و به اصطلاح در قلمرو تحقیق و تألیف و یا تربیت شاگرد و محقق باشند، کمتر برون گرا هستند؛ ولی در این میان، افرادی هستند که این دو را در زندگی خود جای داده و با جامعه همدرد می باشند.
او( آیت الله سبزواری) در « انتفاضه شعبانیه»(16) در مقابل مرد سفاک و خونریزی که به هیچ اصلی پای بند نبود(‌صدام) اعلام جهاد داد و این، حاکی از ایمان قوی و نیرومند و شجاعت روحی کم نظیر اوست؛ ولی بهای آن را نیز پرداخت...
یک مجلس برای تجلیل از این شخصیت ها، کافی نیست و باید مجالسی تشکیل شود و کتاب هایی در این مورد نوشته شود. امام باقر (علیه السلام) « مرگ دانشمند»‌را کاستی بخشی از زمین
برمی شمارد و خداوند متعال می فرماید:
« او لم یروا أنا نأتی الارض ننقصها من اطرافها و الله یحکم لا معقب لحکمه و هو سریع الحساب»(17)؛
« آیا ندیدی که ما پیوسته به سراغ زمین می آییم و از گوشه و کنار آن، کم می کنیم. خدا حکم می کند و هیچ کس را یارای ردّ احکام او نیست و او بسیار زود به حساب بندگان رسیدگی می کند».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
مقصود از کاستی گوشه و کنار زمین، مرگ دانشمندان است که گویا هریک از آنها امتی هستند که در حال حیات، امتی را رهنما بودند؛ چنان که درباره ابراهیم (علیه السلام) می خوانیم:
« انّ ابراهیم کان امّة قانتاً لله حنیفاً و لم یک من المشرکین»(18)؛
« ابراهیم خود به تنهایی، امتی فرمانبردار خدا و خالی از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود».
بنابراین درگذشت آیت الله فقید سبزواری، در حقیقت مرگ امتی بود و مردی با این خدمات را نمی توان یک فرد شمرد، چنان که شاعر عرب زبان می گوید:

 

و ما موتُ قیس هلکُه هلکُ واحد
ولکن بنیان قوم تهدّما

ناصر خسرو می گوید:

از شمار دو چشم، یک تن کم
و از شمار خرد، هزاران بیش

فسلام الله علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیاً(19).

پی‌نوشت‌ها:

1. کافی، ج1، ص 38، باب فقد العلماء، ح3.
2. مفتاح الکرامه، ج5، ص 512.
3. در این مورد ر.ک: بحارالانوار، ج3، ص 57-151.
4. احتجاج، ج2، ص 415-432، چاپ اعلمی، بیروت.
5. همان، ص 406.
6. درباره این رساله ر.ک: احتجاج، ج2، ص 449 و 453.
7. ر.ک: کمال الدین ( مقدمه).
8. فهرست ابن الندیم، ص 266، چاپ الاستقامه، مصر.
9. درباره فتنه « یالوش»ر.ک: روضات الجنات.
10.طبقات الفقها، ج11، ص 366 و 367.
11. همان، ج13، ص 444 و 445.
12. تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر سید جلال الدین مدنی، ج1، ص 40-42.
13. همان، ص 64- 74.
14. بقره/216.
15. حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد عابدی، دبیر کنگره و نویسنده «آفتاب سبزوار».
16. این قیام در ماه شعبان 1410ق.( 1990م) به وقوع پیوست.
17. رعد/4.
18. نحل/120.
19. اشاره به آیه « و سلامٌ علیه یوم ولد و یوم یموتُ و یوم یبعثُ حیاً». مریم/15.

 

منبع: نشریه فرهنگ کوثر، شماره 85.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان