
فصل بهار آمد و عالم معطر است
بوى نسیم صبح بسى روح پرور است
گویا ز خلد مى وزد این باد مشکبیز
کاین سان دماغ ابر ز بوى خوشتر است
هم این زمین مرده شده احیا ز فیض او
هم این جهان پیر، جوان بار دیگر است
چندان نموده عقد عقد جواهر نثار یار
کز فیض او فضاى زمین، پر ز گوهر است
گستره است فرش ز مرد به صحن باغ
دهقان باغ را ندانم چه بر سر است
...