ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

فاطمیون

همان سالی که ما اینجا بودیم، مردم همه قاچاقی می رفتند. یک دفعه نمی دانم چطور شد راه باز شد، همه قاچاقی رفتند، همان سال رفت. هر دوتایی رفتیم.
همه بچه‌های من ایران به دنیا آمدند، فقط یک دخترم در افغانستان به دنیا آمد. شهربانو که بچه اولم است در افغانستان به دنیا آمد؛ بقیه بچه‌ها، بچه‌های ایران هستند.
گفت مامان من پنج دفعه شده که رفتم سوریه و به تو نگفته‌ام. پنج دفعه رفتم سوریه خدمت کردم، این دفعه تو به من اجازه بدهی، اگر من شهید نشدم! اگر من شهید شدم تو فقط دعا کن من شهید گمنام بشوم.
من نمی دانم نوبتم کی می‌رسد. در همین ایران بچه من، پسر من مازیار کریمی اولین شهید بود. کل خانواده‌هایی که پسرشان بعد از مازیار شهید شدند، شناسنامه دارند، اما ما هیچی...
بابا عزیز در زمان جنگ ایران  و عراق در خرمشهر در قسمت شیمیایی (ش.م.ر) کار می کرد، در جنگ ایران و عراق می گوید ما اهواز بودیم، آنجا کار می کردیم.
اول ماه صفر هر سال ساکش را می بست و می رفت کربلا، پارسال هم دیگه ساکش را بست و رفت... (به رحمت خدا رفت) یک مقدار ناراحتی ریه داشت، بچه ها بردندنش بیمارستان؛ من خودم تا رسیدم تمام شد.
اول ماه صفر هر سال ساکش را می بست و می رفت کربلا، پارسال هم دیگه ساکش را بست و رفت... (به رحمت خدا رفت) یک مقدار ناراحتی ریه داشت، بچه ها بردندنش بیمارستان؛ من خودم تا رسیدم تمام شد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
پیشخوان