
دیگر به سن 5 سالگی رسیده بودم که مرا تحویل پدربزرگم دادند. 14 سالم بود که با جوان 29 سالهای از اهالی روستا ازدواج کردم، ولی او مردی معتاد، بدبین و بداخلاق بود. در مدت 6 ماهی که به عقد او درآمده بودم سختیهای زیادی کشیدم چرا که نه تنها بیکار بود بلکه پس از مصرف مواد مخدر دچار توهم میشد و به من تهمت میزد.