خواندنی ها برچسب :

محسن-باقری

خانه‌شان تهِ موکب ما و ابوکرار است، دقیقتر بنویسم موکب ما در زمین‌های اوست‌. همراه با رقیه کوچولو تا می‌رسیم، سگِ خانه متوجه می‌شود و با اینکه صاحبش را می‌بیند برای خودشیرینی واق واق می‌کند.
خانه‌شان تهِ موکب ما و ابوکرار است، دقیقتر بنویسم موکب ما در زمین‌های اوست‌. همراه با رقیه کوچولو تا می‌رسیم، سگِ خانه متوجه می‌شود و با اینکه صاحبش را می‌بیند برای خودشیرینی واق واق می‌کند.
جمعیت را می‌پرسم. 25 نفر پسرها و حدود 40 نفر دخترها. امیرجی مشغول پاسخ به تماس‌های تلفنی‌اش است که یک‌هو می‌پیچد سمت قبله و با صدایی واقعا مناسب و ترتمیز اذان می‌گوید.
محسن باقری اصل در نقد کتاب «دیدبان تاریخ» گفت: کوتاه‌نویسی، لزوما ساده‌نویسی نیست. این کتاب با ساده‌انگاری گمان کرده با کوتاه‌نویسی، ساده‌خوان می‌شود.
می‌ترسیدم، بیشتر می‌گفتم نکند اسیر داعش شده باشد! بعد در این فیلم‌ها می‌دیدم که چطور اسرا را اذیت می‌کنند، چطور می‌زنند، اینها را که می‌دیدم، بیشتر این فیلم‌ها من را مریض می‌کرد.
می‌ترسیدم، بیشتر می‌گفتم نکند اسیر داعش شده باشد! بعد در این فیلم‌ها می‌دیدم که چطور اسرا را اذیت می‌کنند، چطور می‌زنند، اینها را که می‌دیدم، بیشتر این فیلم‌ها من را مریض می‌کرد.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
ما کتاب را به تندترین شیوه در این جمع نقد کردیم و هیچ مشکلی با مدیر نشر و نویسنده نداشتیم، بلکه مشکلمان با ویزیتور ناشر بود که می‌آمدند و در شبکه‌های اجتماعی به ما فحش می‌دادند!
پیشخوان