ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

محمد-رضایی

مادر شهید رضایی می‌گوید: اطلاع یافتم که پیکر تعدادی از شهدا را به دانشگاه تهران آورده‌اند. من سر کار بودم و دخترم را فرستادم. او می‌گفت از بین آن همه تابوت شهید، انگار یکی به من گفت برگرد. وقتی برگشتم، دیدم که اسم برادرم را روی تابوت نوشته‌اند.
صبح‌ها که آقا محمد با موتور می آمد مدرسه، با هم آنجا آشنا شدیم، آن موقع ها که تلفن نبود، به هم نامه می نوشتیم. آقا محمد که می آمد زنگ تفریح که می شد من نامه‌ام را می گذاشتم جلوی موتورش.
صبح‌ها که آقا محمد با موتور می آمد مدرسه، با هم آنجا آشنا شدیم، آن موقع ها که تلفن نبود، به هم نامه می نوشتیم. آقا محمد که می آمد زنگ تفریح که می شد من نامه‌ام را می گذاشتم جلوی موتورش.
صبح‌ها که آقا محمد با موتور می آمد مدرسه، با هم آنجا آشنا شدیم، آن موقع ها که تلفن نبود، به هم نامه می نوشتیم. آقا محمد که می آمد زنگ تفریح که می شد من نامه‌ام را می گذاشتم جلوی موتورش.
پیشخوان