ماهان شبکه ایرانیان

سردار رضا غزلی در گفت‌وگو با مهر مطرح کرد

ماجرای زنی ژاپنی در سردشت که مردتر از دولتمردان ماست

فرمانده دوران دفاع مقدس می‌گوید: می‌دانم چرا مسئولان ما دنبال احقاق حقوق مردم شیمیایی‌شده سردشت و مریوان نیستند: «چون درد ندارد!»

ماجرای زنی ژاپنی در سردشت که مردتر از دولتمردان ماست

به گزارش خبرنگار مهر، سردار رضا غزلی را این روزها به عنوان راوی آن روزهای دفاع مقدس می‌شناسند، ولی او بیش و پیش از این که برای ما شناخته شده باشد برای شهدای شاخص آن دوران شناخته شده بود. او از یاران فرماندهان بزرگ جنگ، بویژه شهدای لشکرهای 27 محمد رسول الله و لشکری که بعدها به لشکر 10 سید الشهدا معروف شد، بوده است و خاطرات بیشماری از آن شهدا دارد. به بهانه سالروز بمباران شیمایی سردشت با او به گفت‌وگو پرداختیم.  

آقای غزلی سالگرد بمباران شیمیایی سردشت است و میخواستیم از زبان شما بشنویم که اوایل تیرماه سال 66 در سردشت چه اتفاقی افتاد؟

البته من خودم در زمان بمباران شیمیایی سردشت، در سردشت نبودم، من بیشتر در کردستان بودم. ولی به دلیل مسئولتیهایی که بر عهده ما بود در جریان آن بمباران قرار گرفتم. ضمن اینکه خودم در کردستان به شخصه شاهد بمباران شیمیایی روستاهای مریوان بودم و میدانم در چنین شرایطی چه بر سر مردم بی‌دفاعی می‌آید که هیچ‌گونه تجهیزاتی برای حفاظت خود در برابر گازهای سمی شیمایی ندارند.

ویژگی بمباران سردشت این بود که کل شهر و بافت شلوغ شهری مورد حمله هواپیماهای دشمنان ما قرار گرفت، و جمع زیادی از مردم عادی و غیرنظامیان در معرض گازهای شیمایی قرار گرفتند. اما مثلا در مریوان دشمن به طور پرراکنده‌تر روستاهای مریوان را بمباران کرد. البته در مریوان قضیه از یک جهت دیگر مصیبت‌بار بود و این نکات درباره مریوان کمتر گفته شده است و کسی از زجری که مریوانیها کشیدند مطلع نیست. ان هم این نکته است که مردم مریوان برای در امان ماندن از بمبارانها و مصیبتهای جنگ به روستاهای اطراف مریوان پناه برده بودند و در اطراف شهر ساکن شده بودند، اما دشمنان نامرد ما آمدند و همان‌جاهایی که مردم به آن پناه برده بودند را بمباران کردند.

ولی به هر حال وسعت بمباران شیمایی در سردشت بیشتر از مریوان بود. مثلاً در مقام مقایسه اگر در مریوان دو هواپیما در دو نوبت آمدند و بمباران کردند، در سردشت ده هواپیما در دو نوبت بمباران کردند. بنابراین از آنجا که وسعت بمباران سردشت بیشتر بود، تلفات بیشتری هم داشتیم.

چرا ایران نتوانست این روز را در سطح بین‌المللی به عنوان روزی شاخص برای مقابله با تولید و افزایش سلاح‌های کشتار جمعی و بمب‌های شیمیایی برجسته کند و از کنار این تا حدی بتواند حقوق مردمی را که مورد آسیب قرار گرفتند بازگرداند؟

یکی از دلایل این است که ما در آن طرف ما با مشتی قلدر مواجه‌ایم که سردمداران کفر و ظلم هستند و اتفاقا همینها مدیریت نهادهای بین المللی حقوق بشری را در اختیار دارند. ما این طرف شدیداً مظلومیم و اینها همان کشورهایی هستند که در همان زمان جنگ پشت صدام بودند. شما می‌دانید که تقریبا همه کشورهای بلوک غرب حامی صدام بودند و اساساً صدام به نیابت آمریکا و غرب با ما می‌جنگید.

جنگ هم رویدادی بود که به دلیل ایستادن ما در برابر همین قلدرها به ما تحمیل شد. یعنی ما با انقلابمان گفتیم که دیگر اجازه بهره‌برداری غیرانسانی از منابع خودمان را به شما نمی‌دهیم و فقط باید با یک رابطه عادلانه و متوازن با ما برخورد کنید. .قتی راه منفعت‌طلبی اینها را سد کردیم، اینها جنگ را به ما تحمیل کردند. برای دشمن گران بود که ما می‌خواهیم روی پای خودمان بایستیم و به آنها بگوییم شما آن طرف جوی و ما هم این طرف جوی. حرف ما این بود که ما هم بخشی از دنیا هستیم و مانند همه جا باید با ما هم به طور عادلانه معادله کنید، نه اینکه بیایید نفت و منابع ما را بردارید و ببرید.

آنها می‌خواستند رابطه ما با انها مانند رابطه بره با گرگ باشد و ما سرمان را بالا نگیریم. آنها نگاهشان به ما مانند نگاه گرگ به بره بود ولی ما می‌گفتیم دیگر داستان تمام شده است و تو نمی‌توانی آقای ما باشی و ما بنده تو. بنابراین چون ما قاعده را بر هم زده بودین و آنها هم بعد از انقلاب جنگ را بر ما تحمیل کردند. همچنین غائله کردستان را به ما تحمیل کردند.

اتفاقا موقعیت کردستان و شهرهای شمال غربی ما از جمله همین سردشت در آن دوران بسیار عجیب است و گویی صدام امید بسته بود این شهرها به عنوان پاشنه آشیل ایران عمل کنند و موازنه جنگ را به نفع عراق برهم بزند!

بله، زمانی که جنگ را شروع کردند، صدام خیالش از سمت کردستان راحت بود و تصور می‌کرد کردستان مال اوست. به همین دلیل هم بود که از سمت کردستان لشکرکشی نکرد، بلکه از غرب و جنوب غرب وارد کشور شد. یعنی از استانهای کرمانشاه و خوزستان و از محورهای سر پل ذهاب و قصر شیرین و مناطق جنوبی آنها حمله کرد. اتفاقا این ما بودیم که مقابله را به سمت مناطق شمالی‌تر کشاندیم، یعنی ما از سمت کردستان رفتیم سراغ دشمن و او مجبور شد مقابل ما نیرو پیاده کند.

به هر حال صدام کردستان را از خودش می‌دانست، اما علی‌رغم این خیال، باز همه دیدیم که چه بلایی سر شهرهای کردستان و مردم بی‌دفاع و مظلوم آن آورد. بمباران شهرهای شیمیایی مریوان و شهری مانند سردشت را که در استان آذربایجان غربی واقع شده است را باید از این منظر بررسی کرد. دشمن ما مردم مظلوم و بی‌پناه کردستان و سردشت را که هیچ ابزار دفاعی نداشتند، بارها و بارهای در معرض بمباران شیمایی قرار داد و حتی به مردم حلبچه هم رحم نکرد. ما با چنین دشمنانی طرف بودیم.  

یعنی اینها باز اگر ما رزمندگان را با سلاح شیمیایی بمباران می‌کرد، ما لااقل یک بادگیر و ماسکی داشتیم که تا حدی جلوی نفوذ و استنشاق گازهای سمی را می‌گرفت. ولی مردم عادی سردشت و مریوان دیگر مناطق کردستان که واقعا بی‌دفاع بودند هیچ ابزار دفاعی و حفاظتی نداشتند. هنوز که هنوز است مردم این مناطق دارند مریض‌داری می‌کنند و من خبر دارم که هنوز خیلی از جانبازان این مناطق خون بالا می‌آوردند.

به هر حال حرفم این بود که دشمن ما بسیار ظالم و قلدر است و به ما اجازه ثبت و بزرگداشت این روز و احقاق حقوق جانبازان این واقعه را نداده و نمی‌دهد.

سردار، اینها همه قبول و بر کسی هم پوشیده نیست که ما از همان ابتدا با چه نوع دشمنی در جنگ بودیم. ولی ما از داخل کشور و بواسطه دیپلماسی تا چه حد پیگیر این قضیه بودیم و چقدر تلاش کردیم تا لااقل بخشی از هزینه‌ها و خسارات وارد شده به مردم سردشت بازپس داده شود؟

چند وقت پیش مقاله‌ای در رابطه با سردشت و بمبارانهای کردستان می‌خواندم که اتفاقا خود بچه‌های کردستان برایم فرستاده بودند. در آن مقاله نوشته شده بود که یک خانم ژاپنی هر ساله همزمان با بمباران هیروشیما به سردشت می‌آید و تعدادی از مردم آسیب‌دیده و شیمیایی شده سردشت را با خود به ژاپن می‌برد و در آنجا برایشان مراسم و بزرگداشت می‌گیرد و بح مقابله با سلاح‌های کشتار جمع و شیمیایی و هسته‌ای را مطرح می‌کند و از این راه تلاش می‌کند حقوقی را که پایمال شده تا حدی احقاق کند. یعنی یک زن ژاپنی هست که از بسیاری از دولتمردان و مسئولان ما مردتر است!

بله متاسفانه هیچکس به دنبال این مسائل نیست. مسئول این قضایا بنیاد شهید است؛ اما کجاست؟ چه کار می‌کند؟ چرا مسئولان ما خواب هستند؟ در زمان جنگ می‌گفتیم سر ما گرم جنگ است و دنبال اثبات حقانیت خودمان هستیم. درست هم بود و انتظاری وجود نداشت. اما الان که دیگر جنگ نداریم! چرا یک حقوقدان نمی‌فرستیم تا از حقوق این مردم دفاع کند و حق این جانبازها و شهدا و شیمیایی‌ها را از ظالمان بگیرد؟

جالب است بدانید که اسرائیل بعد از جنگ جهانی دوم تا همین الان دارد از آلمان خسارت می‌گیرد. چرا ما نباید برویم از کسانی که بمب‌های شیمیایی را تولید کردند و به عراق دادند شکایت کنیم و خسارت این مردم را تا حدی پس بگیریم؟ چرا نباید به خاطر بمبهایی که از سوی کشورهایی مانند فرانسه و آلمان و ایتالیا به عراق داده شد خسارت بگیریم؟ چرا نباید از کارخانه‌های بزرگی که این بمب‌ها را ساختند خسارت این مردم را بگیریم؟ کشورها و کارخانه‌هایی که ایران و مردم ما را به آزماشگاه و موش آزمایشگاهی تبدیل کرده بودند تا مواد و بمب‌های شیمیایی‌شان را روی ما امتحان کنند!

اتفاقا این سوال خود من هم هست. من هم به عنوان یک رزمنده تا همین امروز با ریه‌هایی زندگی کرده‌ام که شدیدا مشکل دارد و در کنار خودم دوستانم را هم می‌بینیم که چقدر آزار می‌بینند. من هم در بسیاری از شب‌ها تا صبح فقط سرفه می‌کنم و بچه‌هایم نمی‌توانند از شدت سرفه‌هایم بخوابند. شبهای بسیاری از صدای این سرفه‌ها از خوب می‌پرند و می‌گویند «بابا بگذار بخوابیم!».

البته قطعا وضعیت من مثل مردم سردشت نیست. من مثل آنها آلوده مواد شیمایی نشدم، مشکلات من خیلی کمتر از انها است، ولی تا حدی آنها را می‌فهمم و زجر می‌کشم. وقتی سرفه می‌کنم انگار تمام دل و روده‌ام دارد از جا کنده می‌شود، وقتی وضعیت من اینگونه است، شما ببینید آنها چه می‌کشند. وقتی سرفه‌های طولانی و دردناکم شروع می‌شود، هزار بار از خدا مرگم را می‌خواهم، حالا ببینید آن مردمی که بیش از ما در معرض این گازها قرار داشتند چه وضعیتی دارند!

چه کسی باید این مسائل را پیگیری کند؟ مسئولان ما کجا هستند و چه کار می‌کنند؟ نه صرفا این دولت، در همه دولتهای قبلی هم این پیگیریها انجام نشد. در دولتهای قبلی هم وضعیت همین بود و هیچ پیگیری‌ای انجام نشد. حق مردم سردشت را چه کسی باید بگیرد؟ چرا پیگیری نمی‌کنند؟

ما می‌خواستیم این سوال را از شما بپرسیم!

من می‌دانم دلیلش چیست! چون درد ندارد. دلیلش این است که ما آدم‌هایی را می‌فرستیم به سازمان ملل و بنیادهای حقوق بشری که به دنبال حق ماموریت و لذتهای زودگذر خودشانند، نه پیگیری درد و زجر مردم. چون اینها اصلا این دردهای مردم را لمس نکرده‌اند. این مسائل برای کسی گران می‌آید و درباره آن قدمی برمی‌دارد که خودش خودش آن دردها و زجرها را کشیده باشد و بتواند بفهمد این مردم چه کشیدند و چه می‌کشند. وقتی درد ندارند، چه چیزی را پیگیری کنند؟

اینها کسانی هستند که راحت در بستر خود خوابیده‌اند و از درد ریه و سرفه‌های شیمیایی از خواب نپریده‌اند. اینها چطور می‌خواهند مردم مظلوم سردشت و مریوان و بچه رزمنده‌هایی که الان در آسایشگاه‌ها و بیمارستانها خوابیده‌اند و گرفتار این سموم شیمیایی هستند و آخرش هم  از همین درد جان می‌دهند را درک کنند و مسائلشان را پیگیری کنند؟! همین چند وقت پیش یکی از دوستان ما «شهید حسین فیض» به دلیل همین سموم شیمیایی به شهادت رسید و بسیاری از بچه‌های دیگر هم در آستانه شهادت هستند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان